عصرایران؛ احسان محمدی- در این دقایق با هر کلمه ای که می خوانید چند متر از جنگل ها در ایران می سوزد. تابستان فصل کباب کردن درختان است! هر ساله هکتارها جنگل به واسطه یک بی احتیاطی کوچک خاکستر می شود. هر هکتار 10 هزار مترمربع است. نگاهی به خانه تان بیندازید، چند متر مربع است؟ می توانید تصور کنید تبدیل شدن یک پهنه سبز به سیاهی زغال تا چه اندازه مهم است؟
کاش برای برآورد آنچه دود می شود و به هوا می رود به جای «هکتار» می شد «تومان» گذاشت، آن وقت شاید خلایق کک شان می گزید، شاید گره به ابرو می انداختند، شاید مسئولین هلی کوپتر (یا آنطور که دوست دارند بگویند: چرخ بالی) را به آسمان می پراندند که سوخت داشت و منبع آبش سوراخ نبود و به کمک می آمد!
جنگل ها آتش می گیرند، دود می شوند و به هوا می روند و ما خداوندگاران مرثیه خواندن و سوگواری به تماشا نشسته ایم. درست مثل دریاچه ارومیه که وقتی به دشت نمک تبدیل شد تازه «گریه کن» های بسیار پیدا کرد!
شاخه های تُرد و جوان و برگ های درشت و پهن با لانه پرنده ها و خرگوش ها و خزنده و چرنده ها در هم مچاله می شوند و می سوزند و بیل و دبه آب و دست و پا زدن ماموران محیط زیست و منابع طبیعی و داوطلبان دست از جان شسته راه به جایی نمی برد.
شوخی رقیق یک فوتبالیست در فضای مجازی تیتر یک روزنامه ها می شود، ساعت ها در مورد یک سلبریتی فضای مجازی می گوییم و می شنویم و موضوع تا سرحد دغدغه یک ملت ارتقا پیدا می کند اما کسی ذره ای دلش برای جنگل ها می سوزد؟
همان جنگل هایی که وقتی سفر می رویم و خسته می شدیم می رفتیم و بکر ترین جایش را پیدا می کردیم و بساط چای و جوجه کباب را علم می کردیم و بعد با بی خیالی آتش های زیر خاکسترش را خاموش نمی کردیم و می رفتیم و فردا روزنامه ها در دو خط می نوشتند چند هکتار از جنگل در آتش بی توجهی مسافران سوخت و ما به روی خودمان نمی آوردیم!
جنگل ها و مراتع سرمایه ملی هستند. مثل خلیج فارس که وقتی سخن از تغییر نامش در نقشه ها شد گریبان چاک دادیم، حنجره پاره کردیم. مثل خرمشهر که برای کوچه کوچه اش عزیزترین فرزندان یک ملت گوشت تن شان را مقابل گلوله ها قرار دادندو بعدها مرثیه خواندیم برایشان که «نبودی ببینی شهر آزاد گشته»... این یک سرمایه ملی است مثل ....
جنگل ها و مراتع سالهاست که دارند می سوزند، باور کنید همه اش تقصیر احمدی نژاد و روحانی هم نیست، گاهی نتیجه سهل انگاری ماست. گاهی نتیجه جدال طماعانه آدم ها با طبیعت برای ایجاد یک وجب زمین کشاورزی!
درخت هایی که عمر برخی از آنها بیش از تمام اجداد من و شماست که فکر می کنیم هسته آفرینش هستیم. درخت هایی که به ما اکسیژن می دهند تا نفس بکشیم و ما به آنها تبر می زنیم، میوه می دهند و ما شاخه هایشان را تابِ بازی می کنیم و هیزم جوجه کباب! درخت هایی که هر سال ریشه هاییشان را به هم گره می زنند، آب را فرو می برند که سیل نشود که مثل چند سال پیش لابلای گل و لای ناشی از سیل دنبال جانپاره هایمان نگردیم و ما ....ما آتش شان می زنیم!
جنگل ها را خدا وقتی درخت به درخت آفرید مقابل هیچ دوربینی فیگور نگرفت، منت نگذاشت و فخر نفروخت. موضوعاتی مثل ارزش زیستی، تولید اکسیژن، پیش گیرنده سیل، زیستگاه جانداران و ... را دستکم نگیریم. یک جنگل را برای یک جوجه کباب و چای آتشی خاکستر نکنیم...