عصر ایران؛ روح الله صالحی- جمشید شاه جام جم را برای دیدن احوال جهانیان استفاده می کرد که بداند چه می گذرد در سرزمینش فکرش را هم نمی کرد که روزی نام آینه یا پیاله اش بر جعبه جادوی این سرزمین بنشیند و برعکس با دیدنش بفهمی که مدیران پشت میز نشین چه می کنند و چگونه فکر می کنند.
در این چند سال اخیر، بسیار صدا و سیما را بابت موضع گیری هایش ملامت کرده اند. اما هیچ توفیری نکرده است و مدام در حال تصمیمات برنامه سازی است که فاصله ارتباطی با مخاطب را بیش از پیش از دست می دهد تا جایی که گفته شد فقط برنامه کودکان پخش شده قابل تحمل است و ما بقی ستاره، مربع است.
تلویزیون دیگر جام جم نیست چرا که سال هاست می کوشد تصویر رفتاری از دهه شصت ایران هم چنان مرور کند و شبیه پیرمردهایی که مدام از موفقیت و زور و بازوی جوانی اش می گوید اما امروز نمی تواند چهارپایه را جابجا کند و طوری وانمود می کند که تغییرات اجتماعی که زیر پوست کشور و نسل نو افتاده است چندان مهم نیست. و از هر ابزاری جهت تحقیر و شر بودن این نسل می کوشد تا به مدیران گلخانه نشین کد کلید های مخالفت با این تغییرات را بدهد و مانع از این تغییرات شوند.
این بار مخالفان بستن فضای مجازی، روی دوش صدا و سیما سوار شده اند و می خواهند خیز بلند بردارند. کسی یادش نرفته که همین جام جم ملی ایران در تبلیغ و فراگیر شدن تلگرام کم نگذاشت اما جایی که حس شد تغییرات رفتاری نسل جوان سرعت گرفته است به یک باره شمشیر را از رو بست و با ساخت گزارش های مردمی در مذمت این رسانه اجتماعی سنگ تمام گذاشت و حالا نوبت اینستاگرام رسیده است.
این که هر ابزاری کاربردی چندگانه می تواند داشته باشد حکایت همان چاقویی است که می تواند دست جراح یا لات باشد این حکایت هرچند کلیشه شده اما دقیقا همان چیزی است که این روزها صدا و سیما بدان دست برده تا سرپا شود. از این رو جام جم هنوز نتوانسته تعریف کارکردی از مخاطب و ارتباط برای مدیران تولید ارائه کند.
وقتی جناب خان در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی لابه لای سربه سر گذاشتن شمخانی، دبیر شورای امنیت ملی رو به دکتر علی عسگری گفت: «من توی صدا و سیما مویرگی آشنا دارم اگر جایی کارت گیر کرد بگو» در لفافه طنز اشاره کرد که مدیر این سازمان عریض و طویل در بسیاری از جاهای سازمان بدون مویرگ زنده است و نقشی ندارد.
واکنش عمومی در خصوص مستند های اخلاقی و اجتماعی تلویزیون ناشی از همین عدم درک تغییرات یا گسست های نسلی است که می کوشد مدیران مرتبط را جهت اعمال سلیقه متحد کند و به خواسته حزبی دست یابند.
در این که می بایست با هر پدیده مذموم و خلاف عرف و ...ایستاد شکی نیست چرا که قانون این را می طلبد.اما دفاع از حق با خشم و پرخاشگری باعث می شود که حق، نا حق جلوه داده شود.این که در برنامه سازی تلوزیون به جای پرداختن به خاستگاه نسل سوم و حتی چهارم با همان فرمول نخ نمای دهه شصت می خواهد امر به معروف کند جای تردید دارد چه که نتیجه و بازخورد آن رفتار را داریم در حجاب و پوشش و...می بینیم.حتی با برند سازی کاری می کنند که برخلاف خواست شان موجب فراگیر شدن برند فراهم شود.
حافظ و خیام و مولانا و...هم می توان با همین ابزار برنامه سازی ممنوع کرد و حکم به بد بودن شان داد. حتی نگار گری ایرانی هم شامل این بند می شود طوری که در چند قرن پیش از این با محتسب رانده می شدند .
سمبلیک شدن دایره واژگان غزل ایران از این رو است که اکثر لغات ممنوعه حوزه نشر و پخش و تصویر و.. ناشی از یک واقعیت تلخ تاریخی است. وقتی واژه خماری می تواند سر در سینما باشد اما رقص را از عنوان فیلم سینمایی «دلم می خواهد برقصم» حذف می کنند گواه همین نگاه محتسبانه است.
این سناریو که القاء بشود صفحات اینستاگرام آلوده به فحشاء شده است دست را برای رفتن روی کلید فیلتر راحت تر می کند و مقاومت مدیران را کمتر، اما آیا این فرمول جواب می دهد؟
سال هاست که حرکات موزون یا ایروبیک و یا فرم و... صرفا راه گریزی برای دور زدن تحریم مفهومی است کاری که در ادبیات کلاسیک و حتی نگارگری ایرانی افتاد و با سمبلیک سازی واژگانی اجازه ندادند در محدودیت زندگی کنند.واژگانی که ظاهرشان ممنوع است اما کاربردی مفهومی- عرفانی پیدا کرده است به واژه های مثل شراب، باده، میکده و...دقت کنید در ادبیات عرفانی مجاز هستند اما در خارج از آن ممنوع محسوب می شوند که حاصل همین سخت گیری هاست.
فشاری که برای حذف موسیقی پاپ در دو دهه پیش اعمال شد به موسیقی زیرزمینی ختم شد و آن قدر حجمش بالاگرفت که امروز در می مانی از مجاز بودن یا نبودن آهنگ هایی که در اماکن عمومی می شنوی.
این گونه برنامه سازی بیشتر از آن که نسل جوان را متوجه مسیر اشتباه کند نوعی لج بازی را دامن می زند که دارد فراگیر می شود و شعر که اتفاق بیفتد به تعداد آدم ها می توان تأویل و برداشت به دست داد.