حسن محدث زاده
کلاس پنجم بودیم و در آن گنگ بازارِ کودکی با آن که از سیاست فقط همین را می دانستیم که با "سین" نوشته می شود نه صاد، اما دوست داشتیم، نام سیدِ خندانِ پوسترهایِ بزرگ ملصق بر دیوارها از صندوق رای بیرون آید. 20 میلیون نفر، انگشت های جوهری شده شان را بهم رساندند تا عبای شکلاتی بر قبای ریاست جمهوری آرام گیرد و اصلاحات آغاز شود.
از آن دوم خردادِ شگفت انگیزِ 20 میلیونی، 21 سال می گذرد و بذر کاشته شده ی اصلاحات به سن جوانی رسیده است. اما آیا این اصلاحاتِ قد برکشیده همان است که تخم آن را کاشتند؟
اصلاحات آمده بود که مبشر حرکت رو به جلو باشد نه این که بعد از 21 سال، کابینه اعتدالِ برآمده از تَکرارِ اصلاحات، همچنان بر محور تکراری نوبخت ها، آخوندی ها، زنگنه ها، حجتی ها و ... بچرخد تا جوان ها پشت درب شعارهای رنگارنگ بمانند و آنها که گم شده در دهه های رفته هستند، پُست ها را در دست بگیرند. آنهایی که دیکته شان پر از غلط بود و هست، آیا می خواهند و می توانند فساد و اختلاس را کم رنگ تر کنند؟ اختلاسی که ریشه اعتماد عمومی را نشانه گرفته است و به جد در حال خشکاندن آن است.
« قدرت، یک بیماری است. کسی که به آن مبتلا شود دیگر معالجه نخواهد شد.» این سخن از جولیو آندروئوتی سیاست مدار سرشناس ایتالیایی است که هفت بار نخست وزیر این کشور شد.
چینش مدیرانی که خود را از جنس دوم خرداد می دانند و قوه اجرائیه را در ید خود دارند، این گزاره را تقویت می کند که آنها به این بیماری دچار شده اند و از آرمان اصلاح طلبی به جز میز ریاست هیچ نمی خواهند و الا کابینه پر از جوانان و بانوان بود اما افسوس...
مگر قرار نبود اصلاحات، درخت تحزب را تناور کند تا میوه "مدیریت" بزید. امروز تحزب جز چند ورقِ گم شده در بایگانی وزارت کشور و چند بیانیه کاسبکارانه در فصل انتخابات، چه دستاوردی دارد؟ شبه حزب های داخل در مفهوم اصلاح طلبی که به دکان های چند نبشی تبدیل شده اند و در چنته سهم خواهانِ کنه صفت، گیر افتاده اند، چه سهم و نقشی برای اصلاح جامعه دارند؟
بچه هایی که در روز تولد اصلاحات، اجازه خروج از بطن مادر را یافته بودند، امروز یا کفش هایشان را در پادگان ها واکس می زنند و یا موهایشان را براق می کنند تا از دلبرکان هم دانشگاهی عشوه بدزدند اما وجه اشتراک همه آنها، بیمناکی از آینده پر از تشویش است. آینده ای که پر از تهدید است و تحدید. تهدید خارجی و تحدید داخلی. اما آیا این کابینه پیر با آن سکوت عارفانه فراکسیون ناامید، توانای دمیدنِ امید را دارند؟
در حالی که مجلس در پدیده لووریسم غرق شده است، حد اعلای تلاش فراکسیون ناامید هم گذاشتن یک توئیتِ محتاطانه است و بس.
مگر اصلاحات آمده بود که ژنِ خوب پروری کند تا او بر صندلی سبز مجلس بنشیند و پدر را محق برای نجومی خواری از سفره انقلاب بداند اما لشکر لشکر از جوان های بیکار در آرزوی درآمدی حداقلی باشند؟
« مهم این است که ما پیروز شویم ماریچ، بعدها هیچکس از ما سؤالی نخواهد کرد» این را آدولف هیتلر گفته است. اما از اصلاحات که در لوای اعتدال در دهه 90 سه بار پیروز انتخابات شده است، در سال های 98 و 1400 خواهند پرسید که کجای مملکت را اصلاح کرده اید؟ دقیقا کجا؟
ژان ژاک روسو میگوید: "میتوان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمیتوان آن را انکار کرد". به گمانم اصلاحات آن چنان قناعت وار تکیده شده است که از آن جز یک "تَکرار" ممنوع شده ی محدود در لیست های انتخاباتی بدترکیب، چیزی نمانده است. اصلاحات خود نیازمند اصلاحات است. هم ماهوی و هم شکلی.
@hasan_mohaddeszaheh