عصر ایران؛ نهال موسوی - در چند روز گذشته در مراسم تشییع مرحوم ناصر چشم آذر شاهد احمدلو (برادر همسر چشم آذر) گفت که یک هفته قبل از مرگ ناصر، او به یک برنامه تلویزیونی دعوت شده بود و بسیار خوشحال بود که دوباره این فرصت را دارد که میتواند با مخاطبان خود دیدار داشته باشد؛ او مثل همیشه خوشتیپ منزل را به سمت تلویزیون ترک کرد و ما هم منتظر بودیم که تا تصویر او را ببینیم اما بعد از ۴۰ دقیقه برگشت و وقتی از او پرسیدیم چه شد، گفت که «هنگام ورود گفتند که ممنوعالورود هستم» در واقع یعنی ممنوع التصویر هستند.
با توجه به این ممنوع التصویریهای گاه و بیگاه که می توان گفت دامن اکثریت هنرمندان راگرفته، در نگاهی اجمالی به گذشته میتوان بیاد آورد چه کسانی در صداوسیما بوده اند و بعد ممنوع التصویر شدهاند: حسین پاکدل، فاطمه معتمدآریا، مهران مدیری، باران کوثری، پریناز ایزدیار، محمدرضا شهیدیفرد، محمود شهریاری، سید جواد یحیوی و ... البته غیر از چند استثنا مثل عادل فردوسی پور و رامبد جوان.
در این لیست از بازیگران و هنرمندان گرفته تا مجریان دست پرورده خود صداوسیما دیده می شود و دلیل ممنوع التصویری هر کدام با دیگری فرق دارد، یکی به دلیل موضع سیاسی انتخاباتی و دیگری بخاطر انتشار یک ویدیو مهمانی خصوصی اش و حتی برخی به دلیل محبوبیت بیش از حد یا شلوارک پوشیدن در یک کشور خارجی!
دامنه این ممنوع التصویریها بسیار فراگیر است از اجازه ندادن به بازی در یک سریال گرفته تا نمایش چند ثانیه از چهره بازیگری در یک تیزر تبلیغاتی، مثلا باران کوثری که سابقه بازی در یکی از تحسینشدهترین سریالهای دینی یعنی "صاحبدلان" را در کارنامه دارد در تیزرهای فیلمهای سینمایی "کوچه بینام" و "جامهدران" نام و تصویرش در تلویزیون پخش نشد.
غالب این هنرمندان از خود تلویزیون شروع کردهاند و بعد در خود همان رسانه ممنوع التصویر شدهاند و این روند از گذشته تا بحال ادامه داشته است، یک دور باطل به این شکل که شخصی را در تلویزیون معرفی می کنند و چهره می شود وقتی که به معروفیت و محبوبیت رسید و حداقل استفادهای که می شود از آن کرد جذب مخاطب بیشتر است، او ممنوع التصویر می شود، نمونه های بسیار زیادی را می توان اسم برد: پریناز ایزدیار که با سریال "زمانه" مطرح شد و یا حتی سحر قریشی که با سریال "دلنوازان" شناخته شد و تمامی مجریان صدا و سیما که از همین رسانه معرفی شده اند.
هنگامی که در کُنه ماجرا غور کنی و بدنبال ریشهیابی این ممنوع التصویریها بگردی عمدتا به محدودیتهای عجیب، خط قرمزهای عجیبتر، اطلاعات غلط و کلی مسأله پیش پاافتاده مواجه می شوید.
هیچ قانون و آئین نامه مدونی هم برای مشخص کردن چهارچوب و سیستم وجود ندارد که بفهمیم تا چه حد این ممنوع التصویریها بحق یا ناحق بوده است، تنها چیزی که هست اینست که یک دورهای هستند و یک دورهای نیستند، بدون هیچ توضیحی! البته در این اواخر گویا این مشکل فقط برای هنرمندان و مجریان و ... نیست حتی به سطح وزیر هم رسیده است!
در زمانهای که پیشرفت تکنولوژی امکان ارتباط وسیع هر کسی با هر مخاطبی در هرجای دنیا را فراهم کرده است و در عصری به سر می بریم که جذب مخاطب مهمترین دغدغه تمامی رسانه های دیداری و شنیداری دنیاست و این مهم حاصل نمی شود مگر اعتماد مخاطب به رسانه و کسانی که در آن رسانه کار می کنند، پرسش اینجاست که آیا سرمایهگذاری مادی و معنوی که تلویزیون برای نیروهای خودش انجام می دهد هیچ اهمیتی ندارد که به طرفه العینی آنها را کنار می گذارند؟
آیا هیچ وقت نباید این سازمان به عوامل خود اعتماد کرده و حتی اگر اشتباهی هم رخ داده است فرصتی دوباره را در اختیار سرمایه خودش قرار دهد؟
در هر صنعتی یک مرحله کاشت وجود دارد و یک مرحله برداشت اما انگار در تلویزیون برداشت هیچ اهمیتی ندارد و بالطبع هر کاشتی هم بیهوده میشود و حاصلی به بار نخواهد آورد، عاقبت هم آن می شود که مخاطب از رسانه داخلی مهمی چون صدا و سیما فاصله می گیرد.
اساسا این ممنوع التصویر بازی چه دستآوردی داشته است غیر از بی اعتمادی مخاطب؟ آیا با نشان ندادن کسی که در میان مردم جایگاهی دارد دل مردم را بدست آورده ایم یا دل چند مدیر که به هر دلیلی دستور ممنوع التصویری را صادر کرده اند و هیچ شفافیتی هم برای حکمشان صورت نگرفته است!
توی این شرایط پیچیده اجتماعی سیاسی اقتصادی ذهن ها رو میبری سمت شورت گل گلی یه آدمی که حالا میخواد ممنوع التصویریش کار درستی بوده باشه یا غلط !!
نوستالژی کودکی با پدرم بود.
علت این خیال هم بخاطر زیاد ماندن در قدرت و مقام است و بی ظرفیتی است
بدیهی و طبیعیست که باید مجری نظرات حکومت باشد و نه مردم.
چون کاشت رو وظیفه و تکلیف الهی خودشون میدونن.