دکتر ناصر فکوهی
استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران
به فاصله کمتر از چند ساعت پس از اعلام ترامپ به خروج آمریکا از برجام، اسرائیل دستور حملات گستردهای را به سوریه داد که با چندین بار رد و بدل موشکی، در پی ایجاد موقعیتی بحرانی بود تا حرف پیشین خود را به کرسی بنشاند. حرف پیشین را، نانتانیاهو در یک کنفرانس جنجالی و نمایشی درباره «کشف» صدها هزار صفحه از «اسناد محرمانه» هستهای ایران مطرح کرده بود که بلافاصله با واکنش سخت ِ سیاستمداران و مطبوعات و رسانه های جهان و حتی آمریکا روبرو شد.
مسئولان و رسانهها با اتکاء به نظر سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و سازمانهای بینالمللی، اعلام کردند این اسناد مورد شک بوده و تنها بخشی از آنها مربوط به سالها پیش از آغاز مذاکرات برجام هستند.
منابع نظامی و امنیتی اروپا، روسیه، چین و آمریکا همین طور اعلام کردند که ایران صددرصد تمام تعهدات خود در برجام را به انجام رسانده و به آنها پایبند بوده است. اما هیچ کدام این اظهارات رسمی برای فرد فاسدی چون ترامپ کافی نبود و تنها به فرد شبیه خودش، یعنی ناتانیاهو اعتماد کرد و سخنرانی مضحک او را مبنا قرارداد تا خروج آمریکا را از این معاهده به صورت یکجانبه اعلام کند.
این امر برخلاف نظر تقریبا تمام مشاوران نظامی و امنیتی و وزیر دفاع آمریکا، ژنرال متیس و همچنین کشورهای روسیه و چین و سه کشور اروپایی آلمان، بریتانیا و فرانسه و سازمان ملل انجام شد. همه این مقامات بر آن بودند و هستند که معاهده برجام یک معاهده بینالمللی ِ حاصل کاری دوازده ساله و یکی از بزرگترین موفقیتهای دیپلماتیک قرن بیستم برای جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای آن هم در منطقه خطرناک یعنی خاورمیانه بوده است.
آنها تاکید داشتند که این معاهده از معدود معاهدات بین المللی بوده که همگی به آن پایبند بودهاند و از این لحاظ میتواند الگوی خوبی برای معاهدات بعدی باشد و بیرون رفتن آمریکا اعتبار آن کشور و نه معاهده را زیر سئوال می برد.
در این میان پرسش ناظران آن بود که چرا ترامپ و نتانیاهو، هر دو برخلاف نظر کارشناسان ارشد امنیتی خود، به بهانه بیپایه ایجاد امنیت برای کشورهایشان، و درست برعکس، دست به چنین عملی زدهاند؟ پاسخ نیز به سرعت با کمی تامل روشن بود: هر دو شخصیت سیاسی امروز به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیر فشار افکار عمومی و در معرض تهدید قضایی، استیضاح و برکناری هستند و هیچ چیز بهتر از یک جنگ یا یک تنش بزرگ نظامی، نمیتواند از این فرایندها جلوگیری کند.
افزون بر این، هر دو نفر، وابستگی و فساد اقتصادی بزرگی را نمایندگی میکنند که بین دولتهایشان و لابیهای گسترده فروش سلاحهای سنگین وجود دارد و سود سرشاری که یک جنگ و یا حتی یک تنش نظامی سخت بین کشورهای منطقه می تواند نصیب این کمپانی های فروش مرگ بکند.
هم از این رو است که درست در هفتههای پیش از اعلام خروج آمریکا از برجام، ترامپ وزیر امور خارجه پیشین خود، تیلرسون که با خروج از برجام مخالف بود را از کار برکنار و جان بولتون - یک شخصیت نیمهمجنون، از طرفداران نظریههای توطئه و تغییر نظام در ایران و یکی از جنگطلبترین و منفورترین سیاستمداران آمریکا - را که مخالفتی گسترده علیه او چه در میان جمهوریخواهان و چه به خصوص در دموکراتها وجود دارد، به سمت مشاورعالی امنیت خود منصوب کرد.
در همین حال در حرکتی باز هم پیشبینی ناپذیر، بیخردانه و کاملا غیرمنطقی جای ِ دشنام های رسمی و بی ادبانه خود از تریبون سازمان ملل به رهبر کره شمالی را به تجلیل از شخصیت او داد تا بتواند با پس گرفتن سه زندانی آمریکایی و با قول پوچ و بیمعنی ِ غیرهستهای کردن منطقه شمال دریای چین و ملاقات رودر رو با کیم جونگ اون، وانمود کند که رژیم کره شمالی آماده است وارد فرایند هستهای زدایی شود.
آنچه بار دیگر ناظران بین المللی، سازمان ملل و اروپاییها و حتی وزیر دفاع آمریکا در گفتگوهای خود مطرح میکردند چند واقعیت بود: نخست آنکه کرهشمالی دستکم نزدیک به 20 سال است که رئیس جمهورهای مختلف آمریکا را با قول غیرهستهای کردن کشور خود سرگرم کرده و در این مدت نه تنها سلاحهای اتمی و موشک های قاره پیمای خود را ساخته و آزمایشهای متعدد و لازم را تا همین چند ماه پیش انجام داده، اکنون از موضع قدرت، تلاش دارد با ترامپ وارد گفتگو شود تا منابع مالی لازم برای بهبود وضعیت اسفبار اقتصادی کشورش را نیز فراهم کند و بدون شک چنین شخصیت و چنین رژیمی حاضر نخواهد بود تنها برگ برندهاش یعنی سلاحهای اتمیاش را کنار بگذارد.
افزون بر آنکه با بیاعتبار شدن بینالمللی آمریکا پس از بیرون آمدن از برجام، حتی اگر اندکی هم شک در کره شمالی باقی مانده بود، به تردید تبدیل میشود که چه ضمانتی وجود دارد که رئیس جمهور بعدی آمریکا از هر گونه پیمانی خارج نشود. هرچند به نظر ما کره شمالی احتمالا پای امضای پیمانی با آمریکا خواهد رفت و پس از رسیدن به اهداف اولیه خود (جلب سرمایه) زیر تعهداتش خواهد زد کاری که چندین بار دیگر نیز کرده است.
با توجه به آنچه گفته شد نظرات کارشناسان امنیتی و نظامی وهمچنین رسانههای آمریکایی و اروپایی تقریبا به صورت یکدست آن بود که خروج آمریکا از برجام یک اشتباه بزرگ و خطرناک برای آمریکا و تهدیدی جدی علیه امنیت این کشور خواهد بود و زمینههای هدایت این کشور را به یک جنگ بزرگ منطقهای و احتمالا زمینههای اولیه برای شروع یک جنگ بینالمللی را فراهم خواهد کرد. این نکته آخر را سناتور برجسته جمهوریخواه، باب کورکر بیش از یک سال پیش درباره نابخردیهای ترامپ گفته بود که احتمالا «ما را سرانجام به جنگ جهانی سوم خواهد کشاند».
با وجود تمام این مسائل و حتی سفر شخصی رهبران فرانسه و آلمان و وزیر امور خارجه بریتانیا به آمریکا برای تغییر نظر او، ترامپ کار خود را کرد و بدترین انتخاب ممکن را از میان چندین و چند انتخاب انجام داد.
ترامپ، اما از همان روزهای نخست، در موجی گسترده از مفسران و سیاستمداران برجسته آمریکا، رهبران جهان و قدرتهای بزرگ و اعضای برجام، با این استدلال روبرو شد که آمریکا با این کار نه تنها در سطح بین المللی بی اعتبار شده است، بلکه اگر موفق نشود برجام را برهم زند، بر انفراد و کنار رفتن این کشور از صحنه جهانی افزوده میشود و اگر موفق شود این کار را بکند، نه تنها ضربه سختی به اصل معاهدههایی از این دست خواهد زد، بلکه بیشترین فشار مالی و پیآمدهای بعدی را نصیب کشورهای اروپایی خواهد کرد که وارد تعهدات مالی و قرارداد با ایران شدهاند.
پیآمد کاملا قابل پیشبینی دیگر آن خواهد بود کلید مسابقه اتمی در منطقه خاورمیانه زده میشود و با بالا گرفتن خطر وقوع جنگ، اروپا، چین و روسیه و در نهایت جهان خواهند بود که باید بهای این جنون دیوانه آمریکایی را بدهند.
با وجود همه این سخنان، مثلث تراپ،بولتون و نتانیاهو کار خود را کرد و نه تنها آمریکا از برجام خارج شد بلکه قدم بعدی را دقیقا چند ساعت پس از قدم اول برداشت. این قدم همانی بود که حدس زده میشد و در حال حاضر جناح ناتانیاهو در دولت اسرائیل دنبال میکند، یعنی ایجاد بیشترین تحریکهای ممکن با حمله به سوریه (و احتمالا در روزها یا ماه های آینده به لبنان) برای دامن زدن به یک جنگ جدید تا بدین ترتیب هم جناحهای جنگطلبانه اسرائیل، خوراک تازه ای برای تداوم حضور ِ خشونت بار و بی رحمانه خود در این منطقه بیابند، هم نانتانیاهو از چنگال تعقیب قضایی بگریزد و هم ترامپ - که بی شک ناچار است به این جنگ کشیده شود تا بتواند به مثابه رئیس جمهور دوران جنگ، دوباره انتخابات را ببرد – از پرونده های رسوایی بیپایان ریاست جمهور کابوسوارش در آمریکا تا حدی خلاص شود.
اما هدف اساسی تری هم در کار است و آن تداوم سیاست دراز مدت یا بهتر است بگوییم توهم دراز مدت آمریکا در خاورمیانه است: اینکه این منطقه را به یک زمین سوخته تبدیل کند جمعیت آن را از میان برده یا در قالب پناهندگان روانه اروپا کند، تا بتواند با خیال راحت انحصار نفت و گاز را در منطقه از آن خود کرده و به رویای محاصره کامل خلیج فارس با دولت های تحت سلطه خود واقعیت بخشد (محاصره ای که تنها منطقه فتح ناشدهاش ایران است). معنی این رویا برای آمریکا، یک کابوس برای جهان است.
این امر یعنی به اسارت گرفتن کل جهان از جمله اروپای غربی، هندوستان، برزیل، چین و همه کشورهای توسعه یافته نوظهور در جهان که بیشترین نیازهای انرژی را برای رشد خود دارند به دست آمریکا، به انحصار درآمدن قیمتهای انرژی در جهان در دستان آمریکا و قدرت گرفتن پول آمریکایی به مثابه تنها ارز قابل اتکا.
این امر یعنی تعیین یک جانبه قیمت های انرژی در جهان تنها به وسیله یک دولت امپراتوری، آمریکا، بازوی نظامیاش در منطقه یعنی اسرائیل، و چند دولت ساختگی بدون جمعیت واقعی و با مزدورانی در قالب جمعیت، به نام عربستان و امارات. روشن است که این سناریو که به یک فیلم کمدی – تخیلی مثل دکتر استرنج لاو شباهت دارد تنها با از میان رفتن یا تضعیف ایران به مثابه یک قدرت منطقهای امکان دارد.
آن هم در شرایطی که بلاهت های پیشین آمریکا با از میان بردن افغانستان و عراق و سوریه، باز هم طبق سناریوی تغییر رژیم های پی در پی، قدرتی طبیعی به ایران در منطقه داده است. اما از میان بردن ایران یا تضعیف آن تنها با یک امر شانس کوچکی برای تحقق دارد و آن پهن کردن دام یک جنگ منطقه ای برای این کشور از طریق تحریک های پی در پی نیروهای خارجی علیهاش و دامن زدن به اختلافات درونی و ایجاد شرایط رشد تندروان داخلی از سوی دیگر.
البته اندکی سواد سیاسی و ژئوپلیتیک کافی است که درک کنیم جهان و به ویژه ابرقدرتهای رو به رشد و غولآسایی مثل چین یا اتحادیه اروپا و حتی روسیه برغم نیاز کمتر به انرژی هرگز اجازه به انحصار درآوردن نفت و گاز خلیج فارس را به آمریکا و اسرائیل نخواهد داد، اما برای درک این غیرممکن بودن به جز سواد سیاسی، نیاز به آن هم هست که چشم اندازهایی عقلانی تر از جنگ طلبی و منافع فاسد اقتصادی کارتل های بزرگ نفتی و فروش اسلحه داشت.
مسلما اگر چنین بود اسرائیل و آمریکا امروز در چنین وضعیتهای بحرانی و نابسامانی نبودند: اسرائیل امروز در آستانه هفتادمین سال تاسیس خود، امروز بیش از هرزمان به مثابه یک رژیم آپارتاید، نظامیگرا، زورگو و متجاوز، بیرحم و خشن شناخته میشود و نه تنها مورد نفرت فلسطینیها و مردمان عرب و همه دلسوزان آنها، بلکه اسباب ننگ ِ جامعه با فرهنگ یهودی جهان است و تنها متحدانش یا تجار اسلحه فروش اسرائیلی در داخل و خارج آن هستند یا دیکتاتورترین و فاسدترین کشورهای منطقه نظیر عربستان سعودی و امارات متحده و حتی کشورهایی مثل ترکیه و روسیه را به طور کامل همراه خود نبیند.
و آمریکا: در شرایطی که عقبمانده ترین بخش جامعه این کشور در قالب فردی فاسد، و مظهری کامل از همه آنچه ارزش های ادعایی این جامعه بود بر راسش قرار داشته باشد و هر روز ده ها پرونده جدید فساد مالی، جنسی، سیاسی و غیره علیه اش گشوده شود، کشوری که اگر فکری به حال ترامپ نکند با سرعتی باور نکردنی از معادلات جهانی به سود اروپا، روسیه و چین حذف خواهد شد. و این به معنای پایان امپراتوری آمریکا به همان گونهای است که مهم ترین روشنفکران و دانشگاهیان امروز آمریکا پیشبینی کردهاند.
اما پرسش اساسی چیست؟
اینکه در این میان، منافع و مسئولیت های ما چیستند: در این امید که ایران بتواند با خویشتنداری درونی و برونی، در برابر تندروان مخرب داخلی و تندروان نخرب بیرونی، کمترین بهانهای به قدرتهای اروپایی و دیگر قدرتهای بزرگ به به جز آمریکا برای کنار کشیدن خود از این مهلکه ندهد و درست برعکس آنها را در برابر مسئولیتشان در تعهد بینالمللی یعنی برجام قراردهد.
وظیفه ایران تعهد کامل به تعهداتش است کاری که به اعتراف همه مسئولان آمریکایی، اروپایی، سازمان ملل و روسیه و چین بارها و بارها بر آن تاکید شده است. حال اینکه ادامه برجام به دلیل خروج آمریکا ممکن نخواهد بود این مشکل اروپا، روسیه و چین است که باید حل کنند. در نتیجه تداوم خویشتنداری ایران برغم تحریکات داخلی و خارجی ایران، توپ را به زمین این دولت ها می اندازد.
و در آن صورت اگر مشکلی در اجرای عملی برجام از لحاظ اقتصادی پیش بیاید این اروپاییها، روسیه و چین هستند که باید با فشار بر آمریکا مشکل را حل کنند و نه ایران.
اما دقیقا نکته دقیق و پیچیدگی دام ِ پهن شده به وسیله اسرائیل نیز در همین است: همه چیز، همه تحریکات و حتی بازیهایی نظامی و احتمالی که بیشک حملات موشکی روزهای اخیر آخرین آنها نخواهد بود برای آن است که ایران به دام بیافتد و طرفهای دیگر معاهده را از مسئولیتهایشان آزاد کرده و به آنها امکان دهد دستکم برای مدتی خود را کنار بکشند تا مشکل ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا حل شود.
این مدت ممکن است بین دو تا 5 سال دیگر باشد (البته بسیار بعید است که ترامپ بتواند بار دیگر انتخاب شود) ولی این مدت تنها زمانی است که گرایش های تندرو و جنگ طلب اسرائیل برای نابودی هرگونه امیدی در ایجاد آرامش در منطقه دارند.
زیرا پس از این زمان یا آمریکا به کلی منفرد خواهد شد و یا خواهد فهمید که همراهی با تندترین جناح های فاسد اسرائیل جز خطرات بزرگ برای خودآمریکا و کل جهان ثمرهای برایش نخواهد داشت.
آرمان تغییر رژیمها به مثابه استراتژی سراسری آمریکا در جهان، که در مغز تخریب شدهای مثل بولتون در جریان است، پیش از آنکه بولتون برکنار رفته و تبدیل به خاطره ای تلخ برای آمریکا و جهان شود، ممکن است ضرباتی جبران ناپذیر به همه ما وارد کند.
این امر مسئولیت همه را دو چندان میکند. امروز استواری و پایبندی دقیق و مو به موی ایران به اصول دیپلماتیک و اتکا بر سازمانهای بینالمللی برای حفظ حقوقش و پاسخ دادن به تجاوزها و یورشهای بیرونی (البته در حد متعارفی) پرهیز از هرگونه رفتاری است که بهانه ای برای استدلالهای طرف مقابل بدهد.
این رفتار، یعنی قانونمداری مطلق ایران در عرصه بین المللی دقیقا برعکس تمایل اسرائیل و آمریکا که مایلند ایران را تجاوزگر و خود را صلح جو نشان دهند، نشانهای از موفقیت و ثبات دولت خواهد بود و ضمانتی برای بقای دراز مدت آن، همانگونه که تمدن ایرانی همواره توانسته است هزاران هزار مشکل را در طول تاریخ خود پشت سر گذارد. اما افتادن به دام تلافیجوییها ، دقیقا چیزی است که مثلث شوم ِ ترامپ، بولتون، نتانیاهو در انتظارش هستند و در روزها و ماههای آینده مستقیم و به دست خودشان و یا غیر مستقیم و از طریق عوامل داخلی شان یا سایر کشورهای دیگر، هرکاری خواهند کرد که ایران را به سوی آن و تخریب روابط بین المللیاش بکشند.
از این رو پاسخ دادن به هر گونه تحریکی از جانب دولت آپارتاید اسرائیل به نظر ما میتواند صرفا از کانال های دیپلماتیک بین المللی، سازمان ملل و شورای امنیت انجام بگیرد و موثر باشد و بازی اسرائیل و آمریکا را خنثی کند.
در غیر این صورت همیشه امکان آن هست که چنین پاسخهایی به معنای افتادن در دام اسرائیل و آمریکا باشد. دولت اسرائیل از بدو تاسیس خود تا امروز همواره دولتی ضد ارزشهای فرهنگ یهود، آپارتایدی، تاجر بین المللی اسلحه، تروریست، نظامیگر، خشن، متجاوز، بیرحم، و پرخاشجو بوده است که محور اساسی زندگی و حیات خود را جنگ و سرکوب همسایگان و عربهای زیر سلطهاش بر اساس تزهای باستانگرایانه و متعصبانه اسرائیل بزرگ قرار داده است.
این رژیم که خود دارای زرادخانه بزرگی از سلاحهای هستهای است و در هیچ یک از پیمانهای بین المللی خلع سلاحهای اتمی شرکت نکرده است، آرزویی جز درگیری با هر کشوری که بتواند تنش نظامی را در منطقه بالا ببرد، ندارد، زیرا با بالا بردن این تنشها میتواند به موجودیت نظامیگرای خود توجیه بدهد.
هم از این رو هر گونه درگیر شدن با این کشور، جز از خلال سازمان های بین المللی، میتواند به همین هدف کمک کند. جنگ بزرگترین بلایی است که میتواند بر سر یک کشور بیاید به ویژه کشوری که در حال رشد و شکوفایی و رساندن خود به موقعیتهای برتر و حل مشکلات خویش است.
و امروز دقیقا همچون ابتدای انقلاب، جنگ دامی است که اسرائیل و دولت ترامپ آرزویش را برای منطقه خاور میانه دارند تا آن را به یک ویرانه تبدیل کنند. روشن است که این جنگ میتواند و باید به تخریب دشمنان ما بیانجامد، اما در هر حال رشد و ارتقای منطقه را بسیار به تاخیر خواهد انداخت و شاید نیز در پایانی مبهم و در کمال تاسف سبب شود رژیم آپارتایدی، ولو تخریب شده، با تکیه زدن بر سیاستهای نژاپرستانه خود، و با خیالی آسوده و با تکیه زدن بر امیرهای ِ دیکتاتور منطقه بر سرزمینی سوخته باز هم به حیات خود ادامه دهد.
ما میتوانیم و باید با راه های دیپلماتیک از این آرزوی شوم دشمنان فرهنگ و تمدن ایران جلوگیری کنیم. این وظیفه تاریخی ایران به مثابه یک تمدن و پهنه بزرگ فرهنگی در این منطقه، برای خود و برای جهان است.