کاوه معین فر
در کتابی داستانکی خواندم که میگفت:
«سنگین ترین مجازاتی که خدایان یونان باستان میتوانستند برای سیزیف در نظر بگیرند این بود که تا ابد کار بیهوده ای انجام دهد. سیزیف محکوم شده بود تا تخته سنگی را از شیب تندی بالا ببرد. مدت ها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول بالا بردن تخته سنگ از سربالایی تند بود، اما تا به بالای بلندی میرسید؛ تخته سنگ میغلتید و به پایین دره می افتاد.
خدایان فراموش کرده بودند که تخته سنگ بر اثر مرور زمان و ضربه، دچار فرسایش میشود.
در صد سال اول، لبههای تیزی که دست های سیزف را بریده و زخمی کرده بود، صاف شد.
در پانصد سال بعدی، پستی و بلندیهای سنگ به قدری صیقلی شد که سیزف تخته سنگ را قل میداد و بالا میبرد. در هزار سال بعد تختهسنگ کوچک و کوچکتر شد و شیب هموارتر.
این روزها، سیزیف، تکه سنگریزی را که روزگاری صخرهای بود، به همراه قرصهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و با خود میبرد. صبح سوار آسانسور میشود و به طبقهی بیست و هشتم ساختمان دفترش میرود که محل مجازاتش به حساب میآید و بعدظهرها دوباره به پایین برمیگردد.»
این روزها بسیاری از مشکلات گذشته ما همانند مجازات سیزیف شدهاند فقط ما مجبوریم این کار بیهوده را تکرار کنیم در صورتی که تمام ماهیت آن عوض شده است.