فرانسیس فوکویاما، استاد دانشگاه و تحلیلگر راستگرای آمریکایی است که با نظریه «پایان تاریخ» به شهرت جهانی رسید. اواخر قرن گذشته بود که اعلام داشت با فروپاشی شوروی و پیروزی لیبرالدموکراسی بهعنوان جریان غالب، مسلط و بهترین نظام اجتماعی و سیاسی ممکن، تاریخ نیز به پایان رسیده و همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند. او این پایان را پایانی خوش نامید.
به گزارش روزنامه شرق، بنابراین نظام سیاسی بهتر و مناسبتری وجود ندارد که جایگزین این نظام شود. اعلام این حکم منتقدان و همچنین هواداران بسیاری برای او در جهان به ارمغان آورد. در ایران نیز عدهای را شیفته فوکویاما کرد، تا جایی که هنوز مجلاتی در ایران هر ماه مقالات او را ترجمه و منتشر میکنند و ایدههایش را به خواننده فارسیزبان میرسانند. دیری نپایید که پایان خوش تاریخ به پایان خود رسید: بحران مالی و اعتباری در سراسر جهان، فقر و بیکاری گسترده، تروریسم و رشد فضای امنیتی در جهان، جنگهای نیابتی، بحران زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی، قحطی و خشکسالی، بحران فراگیر پناهجویان و غیره تنها بخشی از بحرانهای جهان حاضر است که نشان میدهد پایان خوشی در کار نبود.
با اینحال، فوکویاما پس از کتاب جنجالی «پایان تاریخ» کتاب دیگری نوشت که از زمان انتشار تاکنون بحثهای دامنهداری را درباره نسبت توسعه و دموکراسی، ویژهخواری و اهمیت نظام اداری در دنیای امروز دامن زده است: «نظم و زوال سیاسی» که در سال ٢٠١٤ منتشر شد و ازجمله کتابهای پرفروش آمریکا در آن سال بود. کتاب حاضر اخیرا به همت انتشارات روزنه منتشر شده است. پیشتر نیز کتابهای «پایان تاریخ و آخرین انسان» و «آینده فرا انسانی ما» به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند.
از زمان انتشار کتاب حاضر در محافل سیاستگذاری آمریکا بحثهای بسیاری درباره آن شده است. فوکویاما در پایان این کتاب از ظهور مجدد ویژهپروری یا پدرسالاری در آمریکا اظهار نگرانی میکند. او در این کتاب فرض اصلی استاد خود، ساموئل هانتینگتون، را میپذیرد که تولید قدرت مقدم بر محدودکردن آن است. البته او میگوید اگر هانتینگتون در دهه ١٩٦٠ میتوانست از تقدم توسعه آمرانه بر دموکراسی سخن بگوید، امروزه و درپی افزایش دموکراسی در جهان طرح چنین ادعایی آسان نیست.
درنتیجه تضاد میان تولید قدرت و محدودکردن آن بیش از گذشته تشدید شده و خود را نشان میدهد. اگرچه فوکویاما پاسخی صریح نمیدهد که تقدم با توسعه آمرانه است یا دموکراسی، «خواننده تیزبین درمییابد که او دل در گرو توسعه آمرانه دارد و هنوز آن را مقدم بر دموکراسی و مهمتر از آن میداند». (ص ٨) گذشته از این فوکویاما در این کتاب توجه ویژهای به الگوی بوروکراسی یا خدمات کشوری پروس/آلمان دارد و آن را نمونه اعلایی از یک بوروکراسی مستقل و کارآمد میداند که تاکنون در برابر تلاش سیاستمداران برای تحمیل افراد حزبی و وابسته خود مقاومت کرده است.
او حتی در این ارتباط، داستان طولانی اصلاح نظام اداری و به عبارت دیگر خدمات کشوری را در کشورهای بریتانیا و آمریکا باز میگوید و نشان میدهد چگونه شکلگیری یک ائتلاف قدرتمند باعث میشود قوانین و مقررات خدمات کشوری تغییر کند و در خدمت ظهور دولت مدرن قرار گیرد.
البته این کتاب را نمیتوان صرفا اثری درباره دولت و حتی بوروکراسی دانست. نویسنده میکوشد ارتباط میان موضوعات متعددی چون دموکراسی، بوروکراسی، حاکمیت قانون، فساد سیاسی، دولتسازی، حامیپروری و نقش نخبگان سیاسی را در مناطق و کشورهای مختلف بررسی کند. همچنین قصد دارد با نگاهی تطبیقی نشان دهد چرا در قاره آفریقا برخی کشورها در امر توسعه و دولتسازی موفق بودند و برخی شکست خوردند.
بدینترتیب کتاب حاضر دو داستان را روایت میکند: نخست داستان برآمدن نظم سیاسی مدرن از طریق تکیه بر بوروکراسی قدرتمند در کشورهایی مثل هلند، آلمان، ژاپن، بریتانیا و آمریکا و دوم داستان بلند رقابت میان سه ضلع مثلث قدرت دولت، حکومت دموکراتیک و حاکمیت قانون. با اینحال، لب کلام فوکویاما آن است که توسعه در نهایت محصول تصمیمهای سیاسی در مقاطع حساس تاریخی است. او تأکید دارد بعد از سه دهه و به خاطر گسترش ویژهپروری و پدرسالاری در نظامهای دموکراتیک نوظهور و حتی باثبات بار دیگر اهمیت وجود یک نظام اداری مستقل شایستهسالار در حال افزایش است. ازاینرو، نتیجه میگیرد چالش آینده دموکراسیها برقراری توازن میان حاکمیت قانون از یک سو و حکمرانی خوب و کارآمد از سوی دیگر است.