عصر ایران- استان گیلان، از استانهای شمالی ایران به مرکزیت شهر رشت است.این استان، از شمال به دریای خزر متصل بوده و دارای مرز آبی با کشورهای حاشیه دریا میباشد و از طریق آستارا نیز دارای مرز خاکی با جمهوری آذربایجان است، از غرب به استان اردبیل، از جنوب به استان زنجان و قزوین و از شرق به استان مازندران محدود میشود. مساحت گیلان ۱۴٬۰۴۴ کیلومترمربع و جمعیت آن طبق سرشماری ۱۳۹۱، ۲٬۴۸۰٬۸۷۴ نفر است.
استان گیلان به 16 شهرستان تقسیم شده که عبارتند از: آستارا، آستانهاشرفیه، املش، بندر انزلی، تالش، سیاهکل، شفت، رشت، رودبار، رودسر، رضوانشهر، صومعهسرا ، فومن، لاهیجان، لنگرود، ماسال.
تاریخ گیلان:
گیلان که در اوستا از آن به نام "وارنا" نام برده میشود مرکز باستانی اقوام مختلفی است که معروفترین آنان دو نوع گیل و دیلم هستند. یونانیان این سرزمین را کادوسیان مینامند. بعضی از محققین کادوسیان را از بومیهای ایران قبل از آمدن آریاییها به این سرزمین میدانند.
بنا به گفته دیاکوئوف روسی قریب به سه هزار سال پیش، سرزمینهای پر جنگل کاسپیان کادوسیان و گیلان (گیلها) در شمال خاک ماد قرار داشته است. گیلها بهتدریج با کادوسیها بهصورت تیره واحدی درآمدند. گیلها در دوره حکومت مادها نیز کاملاً مستقل بودند؛ کورش هخامنشی با کمک گیلها دولت ماد را منقرض کرد.
جمعیت و تراکم آن:
طبق سرشماری سال 1390، جمعیت استان گیلان 2480874 نفر بوده که 61 درصد شهرنشین و 39 درصد روستانشین هستند . از نظر تراکم نسبی جمعیت ، استان گیلان پس از استان تهران در مقام دوم قرار دارد .
عوامل متعددی مانند آبوهوای مساعد ، خاک رطوبتی و حاصل خیز، وجود شبکههای آب روان دائمی و امکانات کشاورزی فراوان و متنوع و گسترش راههای ارتباطی، سبب ایجاد تراکم شدید در این استان گردیده است .
اقوام در گیلان:
دو مفهوم قوم و ملت از دیرباز در زبان فارسی کاربرد داشته است ولی تا سده اخیر فاقد معنا و تعریف مشخصی بوده است اما امروزه به مجموعه تابعان یک کشور ملت میگویند و در هر ملتی گروههایی وجود دارند که از حیث زبان، فرهنگ و سرزمین متمایزند که به این گروهها « قوم » میگویند.
در استان گیلان، اقوام مختلفی زندگی میکردند که امروزه بر اثر عوامل طبیعی، تاریخی ، سیاسی ، مهاجرتها و ارتباطات وسیع قرن اخیر بین این استان با سایر نقاط کشور ، اثر چندانی از بعضی اقوام مشاهده نمیشود. این اقوام عبارتند از:
گیل
دیلم
کادوسها
مادها
کاسها (کاسپینها)
دوربیکها
ـ نام دریای خزر که در زبان انگلیسی ، کاسپین نامیده میشود از نام قوم کاسپین گرفتهشده است و چون دوربیکها در حوالی کوه درفک زندگی میکردند نام قله درفک از نام این قوم، گرفتهشده است.
با این توصیف میتوان گفت قوم غالب در گیلان گیلک میباشد و پس از آن به ترتیب اقوام تالش، ترک، کرد، لر به ترتیب بیشترین جمعیت در استان گیلان را دارا میباشد.
گویش مردم گیلان:
گویش گیلکی شامل زبانهای تالشی و هرزندی و گورانی و گیلکی و مازندرانی و برخی از زبانهای تاتی و سمنانی میباشد و از دیدگاه تاریخی این زبانها به زبان پارتی (اشکانی) وابستگی دارند.
گیلکی با زبان پارسی میانه نزدیکی دارد و یکی از زبانهای ایرانی و یکی از شعب زبان پهلوی است که درواقع بهعنوان زبان مادری مردم گیلان محسوب میگردد. گیلکی خود به چند شاخه تقسیم میشود که هرچه بهطرف شرق و جنوب استان گیلان پیش برویم گویشها با یکدیگر اندکی اختلاف پیدا میکنند .
گویش تالشی در قسمت غرب و شمال غرب استان بهویژه واقع در مرز ایران و جمهوری آذربایجان ، عدهای به این زبان تکلم میکنند. این زبان ازجمله زبانهای شمال غربی ایران است که در زمانهای قبل (تا حدود قرن 10 هجری قمری) در سرزمین آذربایجان رایج بوده و از آن پس، جای خود را به یکی از گویشهای ترکی داده است .
در این دیار علاوه بر زبان ملی ( فارسی ) به چندین زبان بومی با گویشها و لهجههای مختلف ازجمله گیلکی، تالشی، تاتی و ترکی تکلم میکنند که در جنوب استان در شهرستان رودبار اقوام کرد، لر، لک، تات و گیلک و در شمال استان در شهرستانهای تالش، رضوانشهر، اقوام گیلک، تالش و آذری و در شهرستان آستارا اقوام آذری، گیلک و در سایر مناطق گیلان قوم گیلک مستقرند.
معروفترین غذاهای محلی گیلان:
مرغ فسنجان یا مرغ لاکو، میزرا قاسمی، باقلاقاتق(خورشت باقلی)، ترش تره، سیرقلیه، آلومسما، ماهی فیبیج، واویشکا، ترش شامی، کال کباب، بورانی بادمجان، بورانی اسفناج، چغندر بورانی، زیتونپرورده، اشپل (خاویار ماهی)، ماهی شور، ماهیدودی، اناربیج، ششانداز، سیرابیج، شیرین تره، خالو آبه، چخرتمه، نازخاتون، لونگی، موتن جان.
موزههای گیلان:
موزه مردمشناسی رشت،موزه فومن،موزه میراث روستایی گیلان،موزه لاهیجان،موزه حیاتوحش و مردمشناسی ماسوله.
مراسم و آداب و رسوم سنتی در استان گیلان:
جشن نوروز در گیلان با آیینها و مراسم گوناگونی بر پا میشود:
نوروز خوانی:
نوروز خوانی از مراسم آخر هر سال در گیلان است. نوروزخوانی که هماکنون نیز کم و بیش رواج دارد، در گیلان نماد ورود بهار و خیر و برکت است. برای این کار گروهی نوروزخوان در کوچه و خیابان به راه میافتند و اشعاری میخوانند. از معروفترین این اشعار میتوان به "دوازه امام" و "عروس گوله" اشاره داشت.
اغلب نوروزخوانان نخست دوازده امام را میخوانند و وقتی به قسمت ترجیعبند میرسند، آن را دو نفری تکرار میکنند و بعد نوروز و نوسال میخوانند.
عروس گوله:
نمایش "عروس گوله" نیز از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار میرفت. این نمایش همراه با آواز ریتمیک دارای مفاهیم اخلاقی و آیینی خاصی بود. بازیگران این نمایش معمولاً سه نفر بودند و به نقش غول، پیربابو و ناز خانم ظاهر میشدند. نقش ناز خانم را بیشتر مواقع پسر جوانی که لباس زنانه پوشیده بود اجرا میکرد.
گل گل چهارشنبه:
از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان هم با بعضی تغییرات جزیی به آن میپردازند، "چهارشنبهسوری" است که در غروب آخرین سهشنبه سال و در شب چهارشنبه انجام میشود. به این منظور خار، بوته، گون و کاه جمعآوری میشد و با درست کردن پشتههایی که معمولاً رو به سمت قبله مینهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش میپریدند.
سیزده سال:
آخرین مراسم نوروز، سیزده سال است. در این روز مردم گیلان بیشتر به کنار رودخانهها و در دل جنگلها میروند و بهصورت گروهی، آخرین روز نوروز را گرامی میدارند. دختران گیلانی در این روز سبزه گره میزنند. این مراسم معمولاً با بندبازی، کشتی گیلهمردی و نواختن ساز و نقاره همراه است.
شب چله:
شب چله از مراسم باستانی ایران، در گیلان هم از منزلت خاصی برخوردار است. شب اول دیماه هر سال را اهل خانواده و خویشان و گاه همسایهها گرد هم میآیند تا آیین شب چله را برگزار نمایند. برای مراسم شب چله، معمولاً خوردنیها و تنقلات و آجیل زیادی فراهم میآورند. هندوانه به سفره این شب رنگ و بویی دیگر میبخشد و به قولی اگر هر کس در شب چله هندوانه بخورد، در تابستان احساس تشنگی نمیکند.
کشتی گیلهمردی:
این کشتى یادگار دلاوریهای مردم این خطه است که همچنان پابرجاست و ریشه در تاریخ دارد. کشتىگیران «گیلهمرد» مراتب خاصى نظیر «تنگوله» (نوچه)، پهلوان، سرپهلوان، یا میاندار، دارند.
این کشتى در محوطهاى محصور به نام «یسمبر» یا «سنبره» میدان برگزار مىشود. کشتى گیلهمردى بیشتر در تابستان و اعیاد و عروسیها انجام مىشود. کشتىگیران شلوارهایى بهنام «لاسپار» به پا دارند که بالاتنه آن برهنه است و ابتدا برای احترام آن را به حضار نشان مىدهند؛ سپس با حرکات نمایشى قدرت خویش را به رخ حریفان مىکشند.
لافند بازی:
این روش به نامهای مختلف سن بازی ،دار بازی،ریسمانبازی ،لافند بازی و بندبازی در ایران رواج داشته است.نقشهای ایفاگر در این ورزش عبارتند از :بندبازیا پهلوان،یالانچی که وردست پهلوان است،دهل و ناقاره زن.در این بازی که به هنگام جشنهای مختلف و با دعوت اهالی برگزار میگردد؛پهلوان با ذکر دعا به درگاه خداوند بالای لافند ابریشمی میرود و با چوبی که با آن تعادلش را حفظ میکند بر روی لافند راه میرود.در میان یالانچی در زیر لافند صورتش را سیاه میکند و حرکاتی را انجام میدهد که باعث خنده افراد میشود.ناقاره زن هم با آهنگهای شاد محلی مردم را هیجانزده میکند.