عصر ایران؛ مهرداد خدیر- با درگذشت «حسین شاه حسینی» یکی دیگر از سروهای کهنسال سیاست در این مرز و بوم افتاد و چهره در نقاب خاک کشید.
حسین شاه حسینی 90 سال در این دنیا زیست ولی نام او بیش از هر واژه و شخص دیگری با دکتر محمد مصدق پیوند خورده بود و در تمام 70 سال زندگی سیاسی یک دم این یاد را فرونکاست.
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و در پی تشکیل دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان، حسین شاه حسینی به عنوان معاون نخست وزیر و رییس سازمان تربیت بدنی منصوب شد و پس از کناره گیری این دولت و تا نخست وزیری و دولت شهید رجایی با ریاست کمیته ملی المپیک در صحنه ورزش باقی ماند.
همین صبغه ورزشی و رابطه بهتر با نیروهای مذهبی و الفت دیرین با چهره های پر سابقه انقلابی و مواضع آشتی جویانهتر سبب شد در پی طرد نیروهای ملی از حاکمیت و خروج برخی از آنها از کشور او به سرنوشت برخی دیگر گرفتار نشود و 90 سال در این خاک زیست و در این خاک هم چشم از جهان فروبست.
همین چندی پیش بود که طاهر احمد زاده دیگر مبارز قدیمی هم در کهنسالی درگذشت و هر چند اینان سال ها در بایکوت اخبار رسمی بودند اما به لطف فضای مجازی و شبکه های اجتماعی این گونه خبرها دیگر در حبس و حصر نمی ماند و به طرفهالعینی منتشر میشود.
برای این که بدانیم حسین شاه حسینی که بود نقل خاطره ای از مرحوم عزت الله سحابی در کتاب «نیم قرن خاطره و تجربه» - صفحه 174- می تواند گویا باشد:
« یکی از فعالیت های نهضت مقاومت – بعد از کودتای 28 مرداد 1332- که من هم در آن سهیم بودم، انتشار نشریه راه مصدق بود.مسؤول چاپ نشریه فردی بود به نام احمد توانگر...
پس از انتشار سومین شماره راه مصدق محل چاپخانه توسط محرمعلی خان که کارشناس مطبوعات و معروف بود کشف شد. صاحب چاپخانه هم پس از دستگیری احمد توانگر را معرفی کرد. توانگر را بردند نزد تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران.
بختیار گفت: این چه کاری است؟ توانگر پاسخ داد: مرحوم محمد مسعود در روزنامه مرد امروز نوشت: ایران بهشت جنایتکاران است. من می خواستم ایران را از چنگ جنایتکاران درآورم و حالا می بینم دوباره در دست جنایتکارهاست. مأموران ریختد سر او و آن قدر کتکش زدند تا بی هوش شد... دکتر صدیقی که در زندان بود می گفت: از پشت گردن تا نوک پای توانگر بر اثر ضربات شلاق سیاه شده و پایش به خاطر خون مردگی دچار مشکل شده بود.»
این خاطره در ابتدا نقل شد تا بدانیم انتشار نشریه «راه مصدق» پس از سقوط مصدق و هنگام اختفای دکتر فاطمی چه هزینهای دربرداشت ولی آن که ادامه راه را می پذیرد کسی نیست جز حسین شاه حسینی.
مهندس سحابی مینویسد: « پس از دستگیری احمد توانگر و حتی پس از آزادی او با مشکل چاپ رو به رو شدیم. در آن روزها بود که من با آقای حسین شاه حسینی آشنا شدم و ایشان مسؤولیت چاپ نشریه راه مصدق را بر عهده گرفتند. در آن زمان در تهران کسی که چاپ نشریه را تقبل کند پیدا نکردیم. آقای شاه حسینی با روابطی که داشت نشریه را برای چاپ به چاپخانه ای در یکی از شهرستان ها سپرد.»
این که در دوران وکالت و صدارت مصدق با او باشی یا در سال های 20 تا 32 در فضای باز سیاسی فعالیت کنی یک بحث است و این که اندک زمانی پس از کودتا که به تعبیر اخوان ثالث « هوا، بس ناجوانمردانه سرد» شده بود با انتشار نشریه «راه مصدق» بکوشی تا بگویی این چراغ همچنان روشن است و بهای سنگین آن را به جان بخری، بحثی است دیگر و حسین شاه حسینی یک عمر به راه مصدق وفادار ماند.
رد پای مهم دیگر او در سیاست را 10 سال بعد می توان جُست. در سال 1342. دکتر ابراهیم یزدی می نویسد:
«دولت اعلام کرد انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی برگزار می شود و شاه گفت به دولت دستور می دهم انتخابات را آزاد برگزار کند.»
حکومت ایران تحت فشار آمریکا و برای درنغلتیدن فعالان سیاسی به سوی کمونیست ها ناگزیر از برگزاری انتخاباتی متفاوت شده بود. در خاطرات دکتر یزدی آمده است: «دکتر اقبال اما گفت: انتخابات آزاد است ولی نه برای مصدقی ها. در پی آن یک کمیته 5 نفری ویژه انتخابات تشکیل شد با عضویت مهندس بازرگان، حسین شاه حسینی، نصرتالله امینی، شمشیری و من (یزدی).»
حسین شاه حسینی در دهه های آخر عمر هم کوشید نام جبهه ملی را زنده نگاه دارد ولی این بخش مدنظر این گفتار نیست ولی او بیشتر دل باخته شخص مصدق و شیفته شخصیت دکتر فاطمی بود و در حفظ مجموعه احمدآباد نیز نقش مؤثری ایفا کرد.
او نقل خاطرات تاریخی هم میکوشید جانب انصاف را رعایت کند. به عنوان مثال بارها گفته بود که تروردکتر فاطمی تصمیم کمیته مرکزی فداییان اسلام نبود:
« حاج مهدی عراقی از شخصیت های فداییان اسلام هم گفته که کمیته مرکزی تصمیم به ترور دکتر فاطمی نگرفت. در آن زمان نواب صفوی زندان بوده و واحدی اداره می کرد. حاج ابراهیم صرافان در لاله زار مغازه آنتیک فروشی داشت و در چهارراه سرچشمه هم یک مغازه کفاشی داشت و شایع است که او با سید ضیاء در ارتباط بود و از طریق پولی که گرفته بود اسلحه تهیه کرد و در اختیار عبدخدایی گذاشت. عبد خدایی تحت تأثیر واحدی بود و واحدی غیر نواب بود. عبدخدایی را انتخاب کردند چون سنش کم بود و قاتل زیر سن قانونی را قصاص نمی کردند.» - [دوماهنامه چشم انداز ایران، شماره94، آبان 94]
ممکن است با برخی از آرای فردی یا تعلقات حزبی یا سیاسی موافق باشیم یا نباشیم. اما انسان هایی مانند حسین شاه حسینی که یک عمر با شرف زندگی می کنند و در عین فعالیت اقتصادی و کشاورزی و موفقیت در این عرصه ها سیاست و دغدغه جامعه را را رها نمی کنند و تنها در اندیشه خود و خانواده نیستند جوامع پول زده و مادی شده ای چون وضعیت فعلی ایران ما را از خطر دورشدن کامل از هویت جمعی و خاطره مشترک دور می کنند.
هانا آرنت می گوید: «باید به زندگی خود معنی دهیم و من با سیاست به زندگی ام معنی می دهم». شاه حسینی با نام مصدق به زندگی خود معنی داد. آدم هایی مانند او اجازه ندادند این چراغ خاموش شود.
همین حالا و در صبح چهارم دی ماه 1396 خورشیدی بیش از 64 سال از کودتای 28 مرداد و سقوط مصدق می گذرد و در طول این 64 سال تنها در فاصله بهمن 1357 تا خرداد 1360 و کمتر از سه سال نام مصدق در رسانه های رسمی مطرح بوده اما 64 سال است که این نام زنده است.
نگاه کنید به فرجام نخست وزیران پس از مصدق در حکومت گذشته. کدام یک در این خاک خفتند جز آنها که به تیری از پای افتادند؟ یا به تبعید رفتند و درسکوت مردند یا در داخل با تیر ترور یا اعدام شدند و انگار تنها مصدق است که اگر هم در حبس خانگی میمیرد و مردم مجال حضور نمییابند این اتفاق 11 سال بعد و در پی پیروزی انقلاب رخ میدهد و در 14 اسفند 1357 یک میلیون نفر این تأخیر را جبران میکنند.
این چراغ را امثال حسین شاه حسینی روشن نگاه داشته بودند. رسالت او در این دنیا همین بود. چراغ وجود خود او اما در شامگاه سوم دی 1396 خاموش شد.
وچقدر سهل و ممتنع است نان به نرخ روز نخوردن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟