روبروی وزیر ایستاده و میگوید: «تی بلا میسر، حرف دلِ همه کشاورزایه.» با بغض و احترام و گلایه از واردات بیرویه برنج سوال میکند. وزیر اما ساکت است. میپرسد این آقازادهها از کجا آمدهاند که همه کشاورزان را بدبخت میکنند و کسی کاری به کارشان ندارد؟ وزیر اما ساکت است. پیشانی لاهوتی را میبوسد. هزار بار از وزیر عذرخواهی کرده و بعد دوباره تکرار میکند که «درد و بلایت به سر من. چرا قیمت برنج ما باید سیر نزولی داشته باشد؟» وزیر اما ساکت است.
گیلهمرد اصرار میکند که جواب سوالهایش را از دهان خود وزیر بشنود. حجتی میگوید: «میره بالا آقا. میره بالا» و حلقه جمعیت را کنار زده و از کشاورز دور میشود. کشاورز با همان لهجه شیرین گیلکی دنبال وزیر راه میافتد و دوباره همه غصههایش را به زبان میآورد. پاسخ وزیر کشاورزی اما آنقدر تلخ و گزنده هست که بتواند در عرض 24 ساعت حسابی سر و صدا کند؛ «بهش سبوس بدین بخوره!»
ساعاتی بعد از این ماجرا، جهاد کشاورزی گیلان برای توجیه رفتار وزیر کشاورزی کلیپی را تحت عنوان فیلم کامل ماجرای پرحاشیه وزیر کشاورزی و برنجکار گیلانی منتشر کرده و به نوعی ادعا میکند که «بهش سبوس بدین بخوره» ریشه در دقیقه قبلی فیلم بریده شده داشته و توهین محسوب نمیشود.
داستان هم از این قرار است که کمتر از یک دقیقه قبل از ماجرای کشاورز گیلانی، فردی در کنار وزیر مشغول به معرفی محصول خود بوده و از فواید برنج سبوسدار با او صحبت میکرده است. اما با کدام منطق و علت و دستگاه اخلاقی این اتفاق میتواند دلیل مناسبی برای این سبک از پاسخگویی وزرا به مردم باشد؟ فارغ از لحن وزیر، آیا محتوای پاسخ آقای حجتی ارتباطی با دغدغههای کشاورز گیلانی ارتباطی دارد؟
اگرچه برخی از دوستان و نزدیکان وزیر معتقدند که صدای روی فیلم، صدای حجتی نیست اما این اولین بار نیست که آقای وزیر کشاورزان را با لحنی نه چندان دلچسب مورد عتاب قرار میدهد؛ مشابه این رفتار در اردیبهشت امسال در خوزستان از ایشان دیده شده است.
با اینکه امروز آقای حجتی بعد از فشارهای رسانهای، در پاسخی کوتاه به خدا پناه برده از اینکه شائبه توهین به بندگاناش را در سر خود پروراند اما به نظر میرسد این پاسخ و آن گمانهزنی نمیتواند برای تنویر افکار عمومی به قدر کافی، کارساز باشد.
فراموش نکنیم که واردات بیرویه برنج مدتهاست که داغ بر دل کشاورزان گیلانی گذاشته است. پیشتر یکی از انتقادهای جدی که به استراتژی دولتهای نهم و دهم وارد میشد، واردات بیرویه برنج در آن سالها بود. دولت یازدهم اگرچه بعد از روی کارآمدن، واردات برنج را به ماههای خاصی در سال محدود کرد اما باز هم نتوانست مازاد واردات برنج کشور را آنطور که باید کنترل کند. تا جایی که در همین سال 96، واردات برنج 40 درصد رشد کرد و به گفته بسیاری برنجهای خارجی در انبارهای برنجفروشان دپو شدند.
ندانمبهکاریهای سال 96 تا جایی پیش رفت که با وجود کسری 600 هزار تنی برنج، از نیمه اول امسال تا امروز بیش از یکونیم میلیون تن برنج وارد کشور شد.
وزارتخانه ابتدای آذر ماه امسال، بالاخره یادش افتاد که بیش از یک میلیون تن برنج اضافی وارد کشور شده و دستور توقف واردات را صادر کرد!
حالا کشاورزانی مثل این کشاورز گیلانی ماندهاند و حوضشان. کشاورزانی که با هر زبانی حرف میزنند کسی گوشی برای شنیدنشان ندارد و در روستاهایی زندگی میکنند که اشتغال جز در کشاورزی برایشان معنا ندارد...
مسئولین و وزرای ما اما تا کی میتوانند در لباس دموکراسی و با لبخندهای مصنوعی و وعدههای بیپایه به کشورداری ادامه دهند؟ حتی اگر اعتراض یک کشاورز نا به جا سخن و سبوس برنج هم پر از خاصیت است! آیا لحنی که یک وزیر با مردمی که او را به طور غیر مستقیم قدرت دادهاند، لحن روز گذشته آقای حجتی است؟