جواد طوسی در روزنامه شرق نوشت: «در شرايطي كه يك ماه و نيم بيشتر به برگزاري سيوششمين «جشنواره فيلم فجر» باقي نمانده است، هنوز تعدادي از فيلمهاي بخش مسابقه (سوداي سيمرغ) جشنواره سال قبل از جمله «اسرافيل» آيدا پناهنده، «سد معبر» محسن قرايي، «فِراري» علرضا داوودنژاد، «بدون تاريخ، بدون امضا» وحيد جليلوند، «پشت ديوار سكوت» مسعود جعفريجوزاني، «كمدي انساني» محمدهادي كريمي، «سوفي و ديوانه» مهدي كرمپور، «ديشب كي سحرو ديدي؟» فرزاد موتمن، «ماهگرفتگي» مسعود اطيابي، «مادري» رقيه توكلي و «شماره ١٧ سهيلا» محمود غفاري به نمايش عمومي درنيامدهاند.
اين در حالي است كه همين امسال فيلمهايي اكران شدهاند كه در جشنواره قبل حضور نداشتند و اساسا برخي از آنها فاقد ارزشهاي كيفي بودهاند و به صرف گيشهداشتن (از نظر خنداندن تماشچي عامهپسند)، باب طبع سنيمادارهاي تصميمگيرنده هستند.خب، اين يك نمونه آشكار عدم تعادل و توازن در چرخه سياستگذاري و اكران فيلمها است و واقعا معلوم نيست كه متر و معيار جامعه سينمايي ما درحالحاضر چيست؟
اگر اين فيلمهاي در نوبت اكرانمانده بهلحاظ ارزشهای کیفیشان در بخش مسابقه مهمترین رویداد سینمایی سال قرار گرفتهاند، پس چرا شرایط مناسب اکران برایشان فراهم نمیشود و بعضی از آنها بهناگزیر باید تن به نمایش عمومی در بدترین زمانها بدهند؟ اگر در این آشفتهبازار حرف اول و آخر را سینمادار میزند و میتواند تشخیص دهد کدام فیلم اکران شود یا نشود و ملاک اصلیشان «بِرفوش»بودن فیلم و طنازی و لودگی هرچهبیشتر برای جذب مخاطب (از نوع تئاتر گلریزش) است، پس شترسواری دولادولا را کنار بگذارید و ساخت و تولید اینگونه فلیمهای نفروش را منتفی کنید تا خیال سینمادار راحت شود و ما با یک وضعیت یکدست روبهرو شویم و تکلیف خودمان را بدانیم! آقایان! سیاستگذاران عزیز فرهنگ و سینما! والله این راه و رسم مدیریت و نظارت دولتی نیست.
شما که بههر دلیلی هنوز لزوم تفکر و سیاست دولتی را در گستره سینما تشخیص میدهید، پس لااقل از این حالت انفعالی و باریبههرجهت بیرون بیایید و وضعیت اسفبار موجود را بهدرستی آسیبشناسی کنید. آیا متوجه هستید که «سرمایه»، «سرمایهگذار» و «تهیهکننده» در سینمای فعلی ما، چه تعریف دگرگونشدهای پیدا کرده است؟ آیا میدانید سینمای مستقل و بخش خصوصی کارآمد و هویتمند که بتواند «مخاطب»، «هنر/ صنعت» و «بازگشت سرمایه» را بهدرستی براساس وضعیت موجود جامعه ترسیم و برایش بسترسازی مناسب کند، فاتحهاش خوانده شده و همه افتادهاند به کاسبی و پیداکردن سرمایهگذار و اسپانسری که اصلا توی باغ نیست و اهداف دیگری دارد و اکراننشدن فیلم برایش مهم نیست؟ نتیجه چنین شیوه فیلمسازی و تولید و سرمایهگذاری میشود فیلمهایی که در آنها انتخاب بازیگر و کارگردان و نگارش فیلمنامه و کارکردن روی موضوع، فاقد هرگونه اصول و قواعد حرفهای و فرهنگی این کار هستند و ما در واقع، با نوعی بسازوبفروشی و قرارداد پیمانکاری سروکار داریم، تا فیلمسازی و فرهنگسازی.
آقایان! دولتمردان گرامی! کجای کارید؟»