موسسه ایران-یوریکا، سمیناری تحت عنوان «چشمانداز نظم منطقهای غرب آسیا از نگاه ایران و آمریکا» در محل مرکز اسناد کتابخانه ملی برگزار نمود. در این سمینار، پروفسور جان مرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو و همچنین آقایان دکتر محمد جمشیدی و دکتر ناصر هادیان، اساتید دپارتمان روابط بینالملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به ارائه سخنرانی پرداختند.
به گزارش عصرایران به نقل از افکارنیوز، در این سمینار، پروفسور جان مرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو و همچنین آقایان دکتر محمد جمشیدی و دکتر ناصر هادیان، اساتید دپارتمان روابط بینالملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به ارائه سخنرانی پرداختند. مدیریت نشست که با حضور بیش از 300 تن از اساتید، مقامات برجسته کشوری و دانشجویان علم سیاست و علاقه مند به مبحث مذکور برگزار گردید، بر عهده آقای دکتر سید حامد موسوی، استاد دپارتمان مطالعات منطقهای دانشگاه تهران بود.
چکیده:
دکتر مرشایمر در بخش اول سخنان خود منافع استراتژیک و حیاتی ایالاتمتحده را پیشتر بهصورت 1- اروپا 2- شمال شرق آسیا و3- اروپا، و اکنون بهصورت 1- شرق آسیا 2- خلیجفارس و با اختلاف زیاد 3- اروپا طبقهبندی کرد. وی همچنین توضیح داد که چطور در بین سالهای 2002 تا 2017 و طی دوران پس از یازده سپتامبر، تغییر رژیم به یکی از اهداف سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه تبدیلشده و تلاشهایی برای اعمال آن در 5 کشور افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و مصر انجام شد که به نظر ایشان همه با شکست مواجه شدند. در رابطه با سیاست خارجی ترامپ نیز وی اینطور توضیح داد که یک، او هیچ تجربهای نداشته و تنها کمتر از یک سال است که سکان رهبری امریکا را در دست گرفته است، دو، بسیار خلقالساعه تصمیم میگیرد و سه در مورد مسائل مهم و حیاتی نظراتش را تغییر میدهد. همچنین وی 5 عنصر مهم سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه را اینگونه پیشبینی کرد:
1- حرکت امریکا به سمت موازنه فراساحلی و کاهش تعداد نیروها
2- کنار گذاردن سیاست تغییر رژیم
3- تقویت اتحاد امریکا با اسرائیل و عربستان سعودی
4- افزایش خصومت با ایران
5- حمایت از طرح اسرائیل بزرگ
بعد از ایشان، دکتر هادیان در ابتدای سخنان خود در عین تائید این مطلب که آینده خاورمیانه بههیچعنوان روشن نبوده و بیثباتی بیشتری در راه است، از ایده همکاریهای بیشتر با دیگران حمایت کرده و منفعت حیاتی ایران را وجود دولتهای دوست و همسو در بغداد و بیروت و نیز ایجاد دولت مرکزی مقتدر در افغانستان دانسته و در رابطه با سوریه نیز اظهار داشت که ایران میبایست حضور نظامی خود را به حداقل رسانده و تلاش نماید تا در اسرع وقت یک توافق سیاسی حاصل شود. وی همچنین وجود یک دولت فراگیر در بغداد را که سنیها و کردها را نیز در بربگیرد، در درازمدت در خدمت منافع ملی ایران خواند. در ادامه وی افزود که در حقیقت ما در حال رقابت با سعودیها نیستیم و شرایط به وجود آمده تنها ناشی از درک از تهدید است. وی اشاره کرد که سیاست خارجی ایران برخلاف عربستان سعودی بر اساس فرقهگرایی استوار نبوده و تنها سیاستی در جهات تقابل با اسرائیل است.
دکتر جمشیدی در رابطه با سیاست خارجی ایران به این مطلب اشاره کرد که یکی از پایههای سیاست خارجی ایران احساس عدم وجود امنیت در منطقه بوده که پیشینهای طولانی دارد. وی همچنین ایران را بازیگری تدافعی دانسته و از یکی از اسناد وزارت دفاع امریکا به عنوانی شاهدی بر این مطلب یادکرد. وی همچنین دموکراتیزه شدن کشورهای منطقه را در راستای منافع ایران ارزیابی نمود. در رابطه با سیاست خارجی ایالاتمتحده نیز ایشان دو مؤلفه واقعیت توزیع قدرت و درک از تهدید را پایههای آن دانسته و توضیح داد که چگونه در سند استراتژی ملی 2002 هدف قرار دادن تروریستها پیش از ظهور تهدید، به هسته مرکزی سیاست خارجی این کشور در منطقه تبدیل شد. درعینحال ایشان توضیح دادند که این هدف از طریق استراتژی «دست بلند[1]»، که به معنی عدم حضور مستقیم نیروها در منطقه هدف و حفظ فاصله از آن در عین درگیر بودن در آن است انجام میگیرد. ایشان بابیان اینکه اگرچه احتمال حملات تروریستی بسیار بالا است، اما تهدید امنیت ملی برای امریکا محسوب نمیشود و دلیل آن نیز این است که تبعات آن چندان چشمگیر نیست. اما درعینحال درگیری نظامی با سایر کشورها اگرچه احتمال ضعیفتری دارد اما تبعات بهمراتب بیشتری خواهد داشت. وی همچنین اظهار داشت که تهدید تروریسم در زمان ترامپ بزرگنمایی شده است. ایشان ایران را عامل مهم تأمین امنیت منطقه دانسته و این امر را به سود اروپا، آسیا و حتی امریکا، باوجود عدم به رسمیت شناخته شدن تلاشهای ایران برای مبارزه با تروریسم از سوی ایالاتمتحده دانسته و در پایان پرسشهایی را در رابطه با این سیاست مطرح کرده و پرسیدند «آیا وقت تغییر این سیاست از سوی ایران نرسیده است؟»
در ادامه بحث به پرسش های حاضران توسط اساتید پاسخ داده شد. در ادامه اهم سخنان پروفسور مرشایمر، جمشیدی و هادیان به تفکیک می آید.
اهم سخنان پروفسور مرشایمر:
- مناطقی که درگذشته برای آمریکا بیش از هر نقطه دیگر جهان بااهمیت بوده است به ترتیب شامل: اروپا، شمال شرق آسیا و خلیجفارس و در مراحل بعد دیگر نقاط دنیا همچون آفریقا میباشد؛ اما در حال حاضر این روند تغییر و مناطق راهبردی برای امریکا به ترتیب شامل شرق آسیا، خلیجفارس و اروپا میباشد.
- ثروت، قدرت و اقتصاد آمریکا طی سالهای پیش رو، رو به افزایش خواهد رفت و مهمترین کشوری که در حال حاضر و طی سه دهه آینده برای امریکا میتواند تهدید بشمار رود چین است. رقابتهای امریکا و چین نهتنها در شرق دور بلکه در خلیجفارس نیز افزایش خواهد یافت.
- امریکا طی سالهای 1968-1945 در منطقه غرب آسیا متکی به انگلیسیها و طی سالهای 1979-1968 متکی به ایران بود و پس از تبدیلشدن ایران بهعنوان مهمترین دشمن اصلی آن کشور (پس از انقلاب اسلامی)، ایالات متحده آمریکا طی سالهای 1999-1979 اقدام به استقرار نیروی واکنش سریع در منطقه نمود و در سالهای اخیر نیز علاوه بر استقرار نیرو، راهبرد مهار را در قبال ایران دنبال نموده است.
- امریکا در حال حاضر درصدد کاهش نیروهای خود در منطقه خلیجفارس و پیگیری مجدد Offshore Balancing است. هماکنون امریکا حدود 44 هزار نیرو در منطقه دارد که عمده آن در کویت با 15 هزار، قطر با 10 هزار و بحرین با 7 هزار نیرو میباشد.
- خلیجفارس از گذشته تا به امروز به دلیل دارا بودن منابع نفت خام از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. در این منطقه کشورهای ایران، عراق و کویت از بیشترین اولویت برای امریکا برخوردار میباشند. بهطور تاریخی ما از ایران ترس داشتهایم و مباحث اخیر مربوط به اشاعه هستهای نیز به این نگرانیهای ما اضافه کرده است.
- امریکا در پیشبرد اهداف خود در عراق و افغانستان ناکام بوده و بهواقع افغانستان طولانیترین جنگ برای امریکا بوده و بیش از طرح مارشال تاکنون برای این کشور هزینه به همراه داشته است. سوریه و لیبی نیز برای کشور ما شکست بوده است.
- اگر جنگ سرد همچنان میان امریکا و روسیه حاکم بود امریکا وارد عراق نمیشد. روسها به دنبال بهبود روابط با امریکا هستند و ادامه رقابت تسلیحاتی را به نفع خود نمیبینند اما امریکا به دلیل ایستادگی روسها در مقابل خود در قبال برخی بحرانها ناخشنود و عصبانی است.
- سیاستهای امریکا در مورد مصر و روند دموکراسی در آن کشور طی چند سال گذشته با تناقضاتی همراه بوده است. امریکا همچنین از محدودیتهای خود بهخوبی آگاه است.
- امریکا در پیشبرد سیاستهای خود در قبال بحرانهای غرب آسیا و شمال افریقا و ازجمله ارتقای دموکراسی در طی سالهای گذشته شکستخورده و این روند منجر به تشدید تروریسم، تخریب بیشتر و افزایش رنج و محنت مردم این مناطق شده است.
- مهمترین متحدین کلیدی امریکا در منطقه در حال حاضر اسرائیل و عربستان میباشند.
- برخورد اسرائیل با فلسطینیها مشابه برخورد رژیم آپارتاید با سیاهان است.
- در مورد اروپا، امریکا بیش از هر کشور دیگر به فرانسه که از سیاست مستقلتری در مقایسه با دیگران برخوردار است توجه دارد. در حال حاضر اروپاییها نه توانایی آن رادارند و نه قادر به نفوذ در منطقه میباشند و همچنین، کشور روسیه توان خاصی برای حضور جدی جهت شکلدهی به نظم منطقهای در خاورمیانه ندارد.
- دونالد ترامپ متفاوت از اوباما و بوش است و یکی از دلایل موفقیت وی مخالفت باسیاستهای جرج بوش و بهویژه باراک اوباماست. وی درصدد است هر آنچه اوباما در دوران خود انجام داده است را کنار بگذارد و نمونه مشخص داخلی آن مخالفت وی با طرح خدمات درمانی اوباما معروف به Obama care و نمونه خارجی آن نیز مخالفت با توافق برجام یا JCPOA است.
-ترامپ تنها حدود 11 ماه است که بر سرکار است و وی نیازمند کسب تجربه بیشتر است. او اگرچه هیچ تجربه دولتمداری نداشته و در مورد سیاست خارجی نیز آز آشنایی کمی برخوردار است اما در کل یک رئیسجمهور استثنایی است که توانسته معادله تفوق ساختار- کارگزار را به نفع نقش کارگزار تغییر دهد. از سوی دیگر اگر بخواهیم بگوییم در حال حاضر چه کسی دستگاه سیاست خارجی آمریکا را اداره میکند، پاسخ بهطورقطع تنها خود شخصِ ترامپ است.
- سلاح اتمی یکی از راههای حفظ صلح و جلوگیری از جنگ در شرایط کنونی است. بهعنوانمثال،اگر کره شمالی بمب اتمیاش را کنار بگذارد؛ بهاحتمال فراوان آمریکا به آن حمله خواهد کرد.
- سیاست دولت ترامپ در قبال ایران سیاست تغییر رژیم نیست؛ چراکه رویکرد وی پس زدن و محدود کردن ایران در چهارچوب مرزهایش است.
- آمریکا نمیتواند برجام را بهصورت یکجانبه از بین ببرد. چراکه مخالفت ترامپ با اوباما بیش از اینکه ماهوی باشد مخالفتی سیاسی است. همچنین، برجام بزرگترین دستاورد آمریکا در سیاستهای خود در دورههای گذشته مقابله با ایران است.
- آمریکا برنامهای برای حمله به ایران ندارد؛ اما اگر این حمله نیز صورت گیرد این حمله بهصورت محدود و از طریق حملات هوایی و موشکی است تا یک جنگ تمامعیار. این درحالیکه است که هرگونه حمله به ایران انگیزههای تهران را برای دستیابی به تسلیحات اتمی افزایش میدهد.
اهم سخنان دکتر هادیان به شرح زیر است:
- آینده خاورمیانه بهطورکلی چشمانداز روشنی ندارد. دو مسئله خاورمیانه کنونی از منظری کلان، بیثباتی و عدم امنیت است و ایران هم البته نظرگاه مشترکی به منطقه دارد. دو نگاه کلان در ایران نسبت به منطقه خاورمیانه وجود دارد: دیدگاه اول بر آن است که ایران باید کشوری باشد که قرار است در 15 سال آینده در منطقه ایجاد ثبات کند، اصل اساسی این دیدگاه این است که در صورت اشاعه این بیثباتیها امنیت ایران نیز به خطر خواهد افتاد و در آینده کشور دچار مشکل خواهد شد و بهطورکلی دیدگاهی حداکثری است که ایران را بهعنوان محور تأمین نظم و امنیت منطقه میداند و برای آن فارغ از امکاناتش نقشی گسترده قائل است. در مقابل آن دیدگاه دوم، بر آن است که منافع حیاتی ایران بایستی تعیین شود و استدلال آن بر این است که ما (ایران) منابع کافی برای افزایش و گسترش حضور خود در منطقه را نداریم و درصورتیکه بتوانیم هزینههای حضور خود در منطقه را کاهش دهیم، سود بیشتری خواهیم برد. این کاهش حضور البته به معنای تبدیل آن به تأثیرگذاری بیشتر، با کاهش هزینه است.
- مسئله بعدی که همواره پرسیده میشود دلایل حضور ایران در سوریه، لبنان و یا عراق است. پاسخ این پرسش را باید در ارزیابی و درک از تهدید ایران جستوجو کرد. در این راستا اولویت تهدیدات ایران به ترتیب شامل، آمریکا، اسراییل، بیثباتی در منطقه و درنهایت تروریسم را شامل میشود. با توجه به نامتقارن بودن تهدید ایران، تهران به دنبال افزایش عمق استراتژیک آنهم نه بهگونهای تهاجمی است که درواقع برای بازدارندگی در مقابل تهدیدات بوده و با ماهیتی دفاعی تعریف شده است. در همین راستاست که حزبالله بهعنوان دومین منبع بازدارندگی ایران در مقابل تهدیدات برای تهران دارای اهمیت بوده و ایران سعی دارد که یک کریدور ایمن و مطمئن را برای مقابله با اسراییل برای خود حفظ کند. لازم به ذکر است که برخی از متحدین ایران مانند حزبالله لبنان و عراق راهبردی و در راستای همین سیاست است که ایران، سوریه را بهعنوان ابزاری در راستای راهبرد بازدارندگی خود میبیند که البته میتواند در صورت تأمین نسبی حضور خود و حفظ این کریدور، تن به مصالحههایی نیز بدهد.
- پرسش دیگری که پس از تبیین وضعیت منطقه در چارچوبی کلان بایستی به آن پاسخ داده شود،نوع نگرش اسراییل و ایالاتمتحده به وضعیت کنونی منطقه خاورمیانه است. بهطورکلی میتوان گفت وضعیت کنونی از منظر اسراییل بهترین سناریویی است که میتوانست امنیت اسراییل را حفظ و منافع این کشور را تأمین کند. در حال حاضر، لیبی، سوریه، لبنان و عراق، که پیشتر دشمنان اسراییل بودند، شدیداً درگیر مسائل داخلی هستند و تضعیفشدهاند. همچنین سایر دشمنان اسراییل نیز درگیر پروندههای منطقهای و جنگ فرسایشی شده، توان و منابعشان در حال تحلیل رفتن بوده و نیرویشان را در جبهههای دیگری متمرکز کردهاند. بدین ترتیب، ایران و حزبالله درگیر سوریه و عراق شدهاند، عراق درگیر داعش و تروریسم و مشکلات شدید داخلی است. لذا اسراییل نیازی به تغییر اوضاع کنونی نمیبیند. تنها نگرانی اسراییل افزایش تحرکات حزبالله در جولان و امکان تأسیس پایگاه نظامی ایران است که البته برای آنها قابلپذیرش نیست و توان هدف قرار دادن آنها با نیروی هوایی خود و موشکهایشان را در صورت لزوم دارند.
- از منظر آمریکا نیز اوضاع کنونی خاورمیانه مساعد و به سود این کشور است. ایالاتمتحده نیازی به تغییر وضعیت نمیبیند و هدف اصلی ایالاتمتحده در حال حاضر مدیریت بحران است. بدین ترتیب، آمریکا با استفاده از وضعیت کنونی میتواند به فروش گسترده سلاحهای خود ادامه دهد و این درحالیکه است که ادامه وضعیت حاضر به کاهش جدی توان راهبردی کشورهای منطقه منجر خواهد شد که البته با توجه به امنیت خطوط انتقال انرژی در حال حاضر و توازن قوای موجود نیازی به واکنش جدی نمیبینند.
- برای روسیه نیز البته وضعیت بدی نیست. هرچند که روسیه هم احتمال دارد بر سر سوریه با آمریکا توافق کرده و با بازیگری محدود خود به دنبال کسب امتیاز باشد.
- در خصوص بحث تروریسم نیاز به یک تفکیک جدی وجود دارد: تروریسم ایدئولوژیک و تروریسم سیاسی. تروریسم سیاسی و یا تروریسم سیاست محور دنباله و ابزار سیاست است و محاسبات آن هزینه-فایده محور است. در مقابل آن، سیاست ایدئولوژیک محور نه به دنبال منافع که بر سر تطبیق اقدامات و کنشها با اصول ایدئولوژیک است و باید گفت که اینگونه از تروریسم که بسیار دامنهدارتر و خطرناکتر است تا مدتها به حیات خود ادامه خواهد داد.
- بهطورکلی با توجه به وضعیت منطقه مسئله کنونی چه باید کرد است. اینکه ایران با توجه به وضعیت کنونی چه میتواند و چه باید بکند؟
- بهطورکلی دو روایت غالب در خصوص رفتار سیاست خارجی ایران وجود دارد:
در روایت نخست، بحث دشمنی بین ایران و عربستان مطرح است، این درحالیکه است که ایران ریاض را در قواره دشمنی با خود نمیبیند و از سوی دیگر در دستهبندی تهدیدات و درک از تهدید ایران عربستان جایگاه خاصی ندارد و یا بهطور خلاصه هنوز تهدیدی محسوب نمیشود. حضور ایران در کشورهای منطقه بیشتر در راستای درک از تهدید این کشور در مقابله با اسراییل و آمریکا است و نه سعودیها- لکن مسئله برای طرف سعودی متفاوت است: سعودیها تمام توان و تلاش و هزینهشان را در مقابله با ایران بهکاربردهاند ، علیرغم اینکه حضور ایران در منطقه بههیچعنوان به خاطر سعودیها نیست . مسئله مهم در حال حاضر مشخص کردن این مسئله و یافتن راهحلی برای آن است.
- روایت دوم از رفتار سیاست خارجی ایران این است که ایران به دنبال تفرقهافکنی در منطقه و شیعی گرایی در قالب فرقهگرایی مذهبی بهمنظور پیشبرد منافع خود است. با نگاهی دقیقتر به رفتار سیاست خارجی ایران میتوان دریافت که تهران در سیوچند سال گذشته در سیاست خارجی خود بر مبنای مذهب رفتار نکرده است، کافی است که فارغ از بحثهای تبلیغاتی و کلامی به رفتار واقعی ایران نگاه کنیم. بهعنوانمثال ایران در مناقشه آذربایجان و ارمنستان جانب ارمنستان را بهعنوان یک دولت مسیحی گرفت و این به دلیل روابط گسترده آذربایجان با آمریکا و اسراییل بود و هست.
- دو معیار اساسی برای توضیح رفتار سیاست خارجی ایران وجود دارد:
اینکه آیا کشور هدف، یک کشور ضدآمریکایی و ضد اسراییلی است؟ یا به تعبیری دیگر ضد استکبار جهانی؟
آیا با ما (ایران) دوست است و یا حداقل دشمن ما نیست؟
آیا رفتار ایران را با این دو معیار بهتر نمیتوان توضیح داد تا با معیار فرقهگرایی؟!
مورد حماس نیز از دیگر موارد تائید پرسشهای فوق برای درک رفتار سیاست خارجی ایران است. اینکه دشمن مشترک یعنی اسراییل و آمریکا و روابط نسبتاً خوب و نه مطلوب موجب حمایت ایران و همکاری طرفین شده است -باوجوداینکه حماس بازیگری سنی مذهب است. - حمایت از هوگو چاوز در ونزوئلا و مورالس در بولیوی که ضدآمریکایی هستند و با جمهوری اسلامی رفتار دوستانهای دارند نیز در همین راستاست. لذا نمی باید و نمیتوان رفتار سیاست خارجی ایران را با فرقهگرایی توضیح داد. که البته متأسفانه این دو روایت غالب شده است.
اکنون در سوریه و عراق چه میخواهیم بکنیم؟ جمهوری اسلامی میباید دستاوردهای نظامی خود را به دستاوردهای سیاسی تبدیل کند و با حفظ کارت بازی راهبردی خود یعنی توان دسترسی تا حد ممکن به حزبالله لبنان موقعیت کنونی خود را حفظ کند. و از سوی دیگر با به رسمیت شناختن اپوزیسیون قانونی راه را برای دوران گذار در سوریه هموار کند. از سوی دیگر، ایران و روسیه بایستی با دعوت آمریکا به مذاکرات آستانه سعی در آرام کردن اوضاع سوریه داشته باشد چراکه عملاً چه بخواهیم و چه نخواهیم بدون حضور آمریکا در پروسه صلح و سازوکارهای سوریه بحران در سوریه حل نخواهد شد. و این البته نیاز به هماهنگی بیشتر تهران-مسکو دارد با توجه به اینکه دو بازیگر اکنون در موضع قدرت نیز قرار دارند.
از سوی دیگر حلوفصل مشکل عراق که امنیت و ثبات را در منطقه نیز میتواند به خطر اندازد میتواند با تلاش ایران برای ایجاد دولت فراگیر بهمنظور افزایش بازیگری اهل سنت عراق موجب آرامش در این کشور گردد.
اهم سخنان دکتر جمشیدی:
- دو محور اصلی در رابطه با مساله ایران و ایالات متحده در قبال آینده خاورمیانه: نخست، رویکرد ایران به منطقه، منافع حیاتی و اهدافی که در منطقه جستجو میکند و دوم: درک ایران از استراتژی سیاست خارجی ایالت متحده در منطقه. بعضی تحولات گذشته مانند کودتا و یا دیگر ظلمهای آشکار، جهتی خاص به ذهنیت ایرانیان از رفتار آمریکا بخشیده است، ازاینرو وجود نوعی بدبینی طبیعی است. جدای از وجود خصومت، آمریکاییها نباید در مورد رفتار ایران در منطقه دچار توهم و اشتباه شوند. تلاشهای ایران در منطقه در راستای اعمال هژمونی نبوده و ایرانیها در پی آرامش و صلح در منطقه هستند. ازقضا ایران طرفدار دموکراسی در منطقه بوده و بهخوبی میبیند که در هرکجا (سوریه، یمن، بحرین، عراق و یا فلسطین) دموکراسی وجود داشته باشد، منافع ملی ایران نیز تأمین میشود. ازاینرو ایران در جستجوی صلح و مردمسالاری در منطقه است.
- نکته مهم دیگر درکی است که ایران از سیاست خارجی آمریکا دارد و تغییر در سیاست خارجی آمریکاست. رویکرد سیاست خارجی ایالاتمتحده بهگونهای محسوس تغییریافته است؛ تغییر دشمن دولتی به بازیگران غیردولتی و تنوع تهدیدات.
- پیشتر آمریکا در برخورد با تحولات منطقه ابتکاری نداشت و خود بر وخامت اوضاع میافزود. اکنون و در دوره ترامپ اگرچه بهنوعی پایان رویکرد اوباما در سیاست خارجی به چشم میخورد، اما همان خصومت با ایران نیز وجود داشته و افزایش نیز یافته است. در رویکرد جدید، ایالاتمتحده، ایران را بهعنوان قدرت رو بهپیش و بهنوعی قدرت برتر منطقه میبیند و سعی دارد بهزعم خود تهدید آن را به دیگر بازیگران نیز گوشزد کند. بنابراین ایران سیاست خارجی آمریکا در منطقه را موجب بیثباتی دیده و مخالف دخالت این کشور و دیگر قدرتهای خارجی در تحولات منطقه است.
- نکته قابلتوجه در مورد ترامپ، اغراق در مورد بعضی تهدیدات در منطقه خاورمیانه است، او حتی ماهیت اسلام را نیز تهدید برمیشمارد. بااینکه چنین اظهاراتی عمدتاً برای مصرف داخلی بوده، اما در خارج نیز موردتوجه قرارگرفته است.
- این درحالی است که ایران بهعنوان ثباتبخش منطقه عمل کرده، خشونتها را کاهش داده، چین، آمریکا و اروپا از آن منتفع میشوند و درنهایت این ایران است که مورد تحریم قرار میگیرد. آنچه اکنون ضروری است دستگاه سیاست خارجی ایالاتمتحده مدنظر قرار دهد نگاهی دوباره و هوشمندانه به نقش ایران در تحولات منطقه است، زیرا در غیر این صورت تنها شمار خطاهای خود را بیشتر میکند.