عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «قدرت، یک بیماری است. کسی که به آن مبتلا شود دیگر معالجه نخواهد شد.» این سخن از جولیو آندروئوتی سیاست مدار سرشناس ایتالیایی است که هفت بار نخست وزیر این کشور شد و این جمله هم از اوست:« سخت ترین دیکتاتوری که می توانی از او بیزار باشی دیکتاتور درون خودت است».
بهانه نقل این عبارات اصرار رابرت موگابه حاکم زیمبابوه بر ماندن در قدرت است. در حالی که حزب خود او حکم به برکناری دبیرکل داده و همه انتظار داشتند در نطق تلویزیونی کناره گیری خود را اعلام کند اما چنین نکرد.
تصور اولیه این بود که رییس جمهوری زیمبابوه در نطق تلویزیونی خبر استعفای خود را اعلام می کند تا باقی مانده عمر خود را دور از قدرت و سیاست و به استراحت بگذراند.
شلید سران ارتش هم که تصریح می کنند کودتا نشده انتظار داشتند خود موگابه به شکل محترمانه ای به این داستان پایان دهد اما انگار چسبندگی او بیش از آن است که بتواند در 93 سالگی هم دل بکند هر چند پروژه انتقال قدرت به همسرش عملا با شکست مواجه شده و اساسا به خاطر همین ارتش واکنش نشان داد.
رفتار و اصرار رابرت موگابه بر ماندن، ناخودآگاه همه را به یاد و قیاس با نلسون ماندلا رهبر فقید آفریقای جنوبی میاندازد که به یک دوره ریاست جمهوری بسنده کرد و با این که به آسانی میتوانست در دوره بعد نیز کاندیدا شود و بعد تر به لطایفالحیل از خود یک رییس جمهوری مادام العمر بسازد اما چنین نکرد.
نلسون ماندلاهم 90 سالگی را دید و اکنون مرده اما نام و یاد او زنده است. حال آن که رابرت موگابه در گذاراز90 سالگی همچنان زنده است اما به واقع مرده!
ماندلا بیرون از قدرت هم اقتدار و نفوذ خود را حفظ کرد و تندیس او در پایتخت بریتانیا هم نصب شده اما موگابه اگر همین حالا بمیرد چندان موجی درنمی گیرد و بعید است مجسمه او در زیمبابوه هم بماند و تنها اتفاقی که ممکن است رخ دهد شادی و پای کوبی بیشتر مردمان زیمبابوه است.
در عرفان ایرانی این سخن ضرب المثل است که « موتوا قبل ان تموتوا». یعنی بمیرید قبل از آن که بمیرید. این جمله به معنی توصیه به خودکشی و مرگ خودخواسته نیست. منظور این است که قبل از این که مرگ شما را از نعمت های دنیا محروم کند و ناگزیر از ترک شوید خودتان رشته های تعلق را ببُرید.
در عالم سیاست و قدرت هم می توان گفت «قدرت را ترک کنید قبل از آن که بپوسید!»
موگابه نمرده اما پوسیده و حالا دیگر کنار نرفته ی او با کنار رفته اش تفاوتی ندارد و دیر و دور نیست ارتش احترام باقی مانده را هم کنار بگذارد و کار او را تمام کند.
در حکومت هایی که عملا رییس جمهوری به صورت مادام العمر قدرت را قبضه کرده و امکان انتقال طبیعی در قالب های پادشاهی وجود ندارد تلاش های انتقال هزیه ساز می شود. کما این که اگر معمر قذافی در سودای انتقال به پسرش سیف الاسلام نبود و حسنی مبارک برای پسرش جمال خواب ندیده بود چه بسا هیچ یک خلع نمی شدند.
دست کم اگر حزب به طور کامل در مُشت حاکم بود مانند حزب بعث در سوریه یا حزب کارگر در کره شمالی انتقال قدرت به فرزند از طریق حزب صورت می پذیرفت. در زیمبابوه اما حزب زیر بار انتقال قدرت به همسر موگابه نرفته و ارتش به عنوان یک نهاد وارد عمل شده و گزینه خود را مستقر کرده است.
اصرار موگابه بر ماندن در قدرت آن هم در 93 سالگی در حالی است که در قرن بیست ویکم شاهد کناره گیری های داوطلبانه از قدرت و واگذاری به دیگری بوده ایم.
از همه تأثیرگذارتر کناره گیری پاپ بندیکت شانزدهم بود. در حالی که میتوانست آن قدر بماند تا بمیرد. ملکه هلند هم کنار رفت و قدرت را به ویلیام الکساندر سپرد. شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی در قطر نیز کنار رفت و شاهزاده تمیم به جای او نشست.
در چین اما راهکار دیگری دیگر اندیشیده اند. حزب کمونیست رییس جمهور را برای 10 سال انتخاب می کند و حداقل درون خودشان قدرت را انتقال می دهند.
نکته تناقض آمیز قضیه اینجاست که گاهی آنچه ثبات تصور می شود موجب تزلزل است. شاه ایران تصور می کرد دوره طولانی نخست وزیری امیر عباس هویدا ثبات آفرین است در حالی که تا قبل از هویدا دولت مساوی حکومت نبود و با تغییر نخست وزیر سیاست ها تغییر می کرد. هویدا اما 13 سال بر اریکه صدراعظمی نشست و این ذهنیت شکل گرفت که دیگر تغییر دولت جواب گو نیست.
به همین خاطر هر چه بعد او نخست وزیر تغییر کرد افاقه نکرد و مردم به کمتر از تغییر خود حکومت رضایت ندادند.
انسان مدرن به جای توصیه به کناره گیری، قدرت را دوره ای کرده است. با این حال در نظام های سلطنتی و غیر جمهوری هم کناره گیری داوطلبانه گاهی رخ می دهد و مثال های آن را ذکر کردیم. از پاپ رهبر واتیکان تا امیر قطر.
در تاریخ کهن بسیار به ندرت اما به چنین نمونه هایی برمی خوریم. با این حال عرصه خالی نیست. پسر یزید یا معاویه دوم با کُنیه عبدالرحمن که در جوانی و 22 سالگی به خلافت رسید وقتی لعن پدر و جد خود را دید تاب نیاورد و روی منبر سخت گریست و بعد خود را خلع کرد.( تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، جلد2).
در ربان عربی همچنین اصطلاح «داء الکرسی» وجود دارد. به معنی بیماری صندلی یا مرض قدرت. آشکار است که رابرت موگابه به داء الکرسی یا مرض قدرت مبتلا شده که رها نمی کند. ولی کار او تمام شده و فردا روز که بمیرد یاد اوهم خواهد مُرد و انگار نه انگار که روزگاری انقلابی درخشانی در آفریقا بوده است.
ماندلا هم مرده اما در قلب ها، در ذهن ها و در خاطره ها زنده است. موگابه ی زنده اما انگار مرده است...
اوایل دهه 80 در یکی از شب های احیا در حسینیه ارشاد و در شب بیست و یکم ماه رمضان مرحوم مهندس سحابی سخنرانی می کرد و در پایان نشست پرسش و پاسخ برگزار شد. یکی از حاضران پرسید: آیا بهتر نبود حضرت علی قدری انعطاف به خرج می داد تا حکومت او پنج ساله نمیشد و بیشتر به درازا میکشید؟
عزت الله سحابی پاسخ داد: گیرم که از اصول خود کوتاه می آمد و چند سال بیشتر حکومت میکرد. اما اگر هم ترور نمیشد مگر چند سال بیشتر زندگی میکرد؟ نهایتا 10 سال. در حالی که راه و رسم او بیش از 1000 سال است که زنده است.
بلاتشبیه می توان گفت ماندلا هم می توانست صندلی قدرت را ترک نکند و آن قدر بماند تا مثل موگابه بپوسد اما کنار رفت تا نپوسد. تا بماند و مگر نمانده هنوز؟
چنان که گفته شد «موتوا قبل ان تموتوا» و «مردن پیش از مردن» در سیاست را می توان این گونه ترجمه یا تفسیر کرد.
رابرت موگابه استعفا نکرد و به صندلی چسبیده اما در واقع مرده است. منتها خبر مرگ او با کمی تأخیر اعلام خواهد شد.
و چه بسا اگر کاندید ریاست جمهوری سال 84 نشده بود ، ما با پدیده احمدی نژاد روبرو نمی شدیم.
مرده ان است كه نامش به نكويي نبرند
البته من به نظرم شاید این آقای موگامبه هم کاملا از روی حسن نیت و با این نیت که کسی جز من نمیتونه این راهو که به سعادت مردمم ختم میشه بره، داره به کارش ادامه میده. اما خب از دید بقیه روش ایشون درست نیست.