۰۲ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۷۱۳۰۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۱ - ۱۷-۰۸-۱۳۹۶
کد ۵۷۱۳۰۹
انتشار: ۱۱:۰۱ - ۱۷-۰۸-۱۳۹۶

گفت‌و‌گوی روزنامه «قانون» با مهرداد خدیر درباره اتهام «تند‌رَوی دکتر فاطمی»

ساده‌انگاری است اگر تندروی روزنامه باختر‌امروز را عامل سقوط مصدق بدانیم. اگر انتقادی به فاطمی در مقام وزیر خارجه و نه مدیر روزنامه وارد باشد، این است که تغییرات در آمریکا و شوروی و انگلستان را پیش‌بینی نکرده بود؛ هرچند درباره مرگ استالین باید از تعبیر بداقبالی استفاده کنیم

   19 آبان هر سال بهانه‌ای است برای یادکرد دکتر سید حسین فاطمی وزیر خارجه دولت ملی دکتر مصدق و سردبیر روزنامه باختر امروز که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 اعدام شد.

   روزنامه قانون به همین مناسبت با مهرداد خدیر گفت‌و‌گو کرده است.

    قانون می‌نویسد:

  در گفت‌و‌گو با مهرداد خدیر -روزنامه‌نگار و پژوهش‌گر تاریخ معاصر- به تحولات مربوط به فعالیت‌های حسین فاطمی پرداخته‌ایم.

   حسین فاطمی یکی از شخصیت‌های برجستۀ تاریخ معاصر است که مخالفان و موافقان خاص خود را دارد. برای شروع می‌خواهم بدانم شما وی را چگونه می‌بینید و بارزترین مشخصه او را چه می‌دانید؟

    بارزترین مشخصه سیدحسین فاطمی نزد من بی‌گمان شرافت اوست. او از معدود سیاست‌مداران تاریخ معاصر و شاید همۀ تاریخ ایران است که می‌توان با افتخار تام نامش را بر زبان آورد. جدای هر داوری سیاسی کسی نمی تواند تردید کند که حسین فاطمی روح خود را نفروخت و پای شرف ایستاد. در مقام شعار آسان است اما پای عمل که در میان بیاید دشوار می شود.

   چند سالی است البته مد شده  خاک بپاشیم به سیمای مردانی از این دست و سرمان را هم بالا بگیریم و گمان کنیم بت‌واره‌ای را شکسته‌ایم. یک روز بگوییم مصدق نفت را ملی نکرد بلکه دولتی کرد و روز دیگر کودتا بودن 28 مرداد را زیر سوال ببریم و بگوییم شاه بود و اختیار عزل نخست وزیرش را داشت و نگویند پس چرا شبانه و چرا با کاغذ سفید امضا و چرا رفت و چرا با قدرت نظامی. یا جلوتر که می‌آییم همه اتفاقات بعد از مرگ علی شریعتی را گردن او بیندازیم اما آخر مگر این تاریخ چند چهره چون مصدق و فاطمی و شریعتی دارد که عده ای همت خود را صرف خاک پاشیدن به چهرۀ آنها کرده‌اند؟

   مهدی بامداد که شرح حال رجال ایران در چند سده را نوشته در مقدمه کتاب خود و از زبان حافظ آشکارا می‌نویسد: «نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد» و بر این باور است که انگشت‌شمارند مردان تاریخ‌سازی که بتوان نام آنان را با فخر و سربلندی بر زبان آورد.

   می‌دانم در کاوش و تحلیل تاریخی باید احساسات را کنار گذاشت اما مگر می‌توان در مواجهه با مرد 35 ساله‌ای که در روز اعدام با تن تب‌دار به 50‌ساله‌ها و 60 ‌ساله‌ها می‌مانست و هم زخم گلولۀ مهدی عبدخدایی نوجوان فداییان اسلام را بر بدن داشت و هم جای چاقوی مزدوران شعبان جعفری را به هیچ احساسی مجال دخالت نداد؟

   جدای این مشخصه، جاذبۀ فاطمی برای من وجه روزنامه‌نگاری اوست و شگفتا که دکتر هادی‌ خانیکی گفته‌اند هر بار که پرسیده نخستين ایرانی که دکتریِ روزنامه‌نگاری گرفته کمتر کسی پاسخ درست داده که حسین فاطمی است؛ آن‌قدر که شهرت سیاسی او می‌چربد.

  بنابر تعریف افرادی نظیر آقای میثمی، دکتر فاطمی تحت تاثیر نوع دموکراسی کشورهایی مانند فرانسه وسوئد قصد اجرای آن در ایران را داشته است وحتی نامگذاری روزنامه‌اش به نام «باختر امروز»  هم به همین دلیل بوده است.آیا جامعه آن روز جامعه ایران آمادگی پذیرش دموکراسی مد نظر وی را داشت؟

   به هر رو، هرکشوری در موضوعی الگو محسوب می‌شود و الگو هم نباشد به آن شهرت یافته است. نسبت فرانسه و دموکراسی نيز چنین است و نمی‌توان فاطمی را به این خاطر سرزنش کرد. این حرف که جامعه پذیرا نیست هم همیشه مطرح بوده و اگر پیش‌قراولان می‌خواستند منتظر آمادگی همه جامعه بمانند، اغلب حوادث تاریخی رخ نمی‌دادند.

   با این حال تصور نکنیم حسین فاطمی مثل حسن‌تقی‌زاده یک روشن‌فکر دین‌ناباور و بیگانه با جامعه بوده. نه، حسین فاطمی یک روحانی‌زاده و به‌طور كامل با جامعه آشنا بوده. فرزند آقا سیدمحمد نایینی، مشهور به سیف‌العلما و کسی که در چنین خانواده‌ای زاده و بالیده با جامعه بیگانه نبوده و اگر ایران آن روز پذیرای دموکراسی مد نظر فاطمی نبود، چرا به مصدق آن همه دل می‌داد؟

  از منظر دیگري تصور می‌کنم پایه برخی نقدها درباره دکتر فاطمی و نقل این سخن مهندس میثمی درباره فاطمی که به دنبال دموکراسی فرانسوی بود، این است که مصدق مشروطه‌خواه بود و اصلاحات درون ساختار سیاسی را که شاه در رأس آن قرار داشت، دنبال می‌کرد و به نقل مشهور قرآن مُهر کرده بود که به قانون اساسی مشروطه و اساس سلطنت وفادار می‌ماند؛ در حالی که فاطمی به دنبال جمهوری بود و در عمل به یک انقلابی برانداز و رادیکال بدل شد و می‌گویند اگر تندروی او نبود، چه‌بسا کودتای 28مرداد نيز رخ نمی‌داد و همه کاسه‌وکوزه‌ها را بر سر او می‌شكنیم. این که شبانه ریخته اند وزیر خارجۀ مملکت را بگیرند تندروی نیست اما واکنش او تندروی است. عجبا که زیر بار کودتای 25 مرداد نرفتن شده توجیه کودتای 28 مرداد.

  این سخن که فاطمی تند روی کرده با جمهوری خواهی اگر هم واقعیت باشد، باز همه واقعیت را بازنمی‌تاباند. همه واقعیت این است که امكان دارد فاطمی نيز مثل کسان دیگري رویای جمهوری را در سر می‌پرورانده یا مدل ایده‌آل او بوده است. چنانكه خود رضاخان هم ابتدا به دنبال جمهوری بود و بعد شاه شد و به‌ دليل همین هیچ‌گاه نتوانست مدل سنتی و کلاسیک شاه را بازتولید کند کما این که هنوز نماد شاه در ایران ناصرالدین‌شاه قاجار است. اما یادمان باشد فاطمی از ابتدا چنین نبود. حوادث زمانه و کشف مناسبات خاص میان دربار و سفارت انگلستان او را به این نقطه رساند.

  کما این‌که دکتر مصدق نيز نمی‌خواست به نقطه‌ای برسد که روابط ایران و بریتانیا قطع شود. اتهام تندروی به فاطمی در واقع از دو ناحیه آب می‌خورد: یکی مطالب روزنامه باختر امروز و دیگری دربارستیزی یا جمهوری‌خواهی او.

   درباره روزنامه باید گفت ناشی از فضای پس از شهریور 1320 بود و منحصر به «باختر امروز» یا «شاهد» نبود و همه در نوعی هیجان به سر می‌بردند. موضوع جمهوری‌خواهی نيز ابتدا به ساکن به سر او نیفتاد. وقتی دید در نهم اسفند قصد جان مصدق را کرده‌اند و بعد چگونه رییس شهربانی مملکت را می‌توانند بدزدند و بکشند، احساس کرد قضایا در جای دیگری ریشه دارد.

   در جامعه‌ای که همواره به داشتن شاه و شاهنشاهی عادت داشته است، آیا هدف قراردادن نفر اول مملکت بدون ایجاد ظرفیت ها و زیرساخت‌های‌لازم‌، می‌توانست کسانی امثال فاطمی را به اهداف خود برساند؟

   در پرسش شما مشخص نیست که فاطمی روزنامه‌نگار را مد نظر دارید یا فاطمی وزیر خارجه را. فاطمی وزیر خارجه که پروتکل‌ها را رعایت می‌کرد تا اینکه ماجرای نهم اسفند 31 و قتل افشار طوس و کودتای نافرجام 25 مرداد 32 پیش آمد و پس از آن بود که به‌طور مستقيم شاه و دربار را هدف گرفت.

  نقل است که شاه در ملاقات محرمانه‌اي از تمایل خود به نخست‌وزیری فاطمی سخن می‌گوید تا مصدق را کنار زنند و وقتی انزجار فاطمی از این پیشنهاد را می‌بیند، از او می‌خواهد این راز را نگاه دارد و نگاه نداشته که اکنون نقل می‌کنیم. شاه تا حدودي با فاطمی همسن بود و مانند مصدق در مقابل او احساس حقارت نمی‌کرد اما رد این پیشنهاد که به‌منزله نیت شاه برای تغییر دکتر مصدق هم بود، جایی برای اعتماد فاطمی باقی نگذاشت.

  درست است که به مصدق پیشنهاد جمهوری داد اما کی؟ وقتی شاه سلطنت می‌کرد یا شامگاه 25 مرداد که گریخت و از خاطرات ثریا اسفندیاری در رم پیداست امید بازگشت نداشته است. در عرف سیاست وقتی شاه و ملکه با هم از کشور خارج می‌شوند و ولیعهد هم ندارند و کار را به شورای سلطنت نيز نمی‌سپارند یعنی سلطنت را ترک کرده‌اند و بر اساس همین برداشت هم گویا دکتر مصدق می‌خواسته شورای سلطنت را به ریاست علی‌اکبرخان دهخدا برپا کند و مرحوم دهخدا چند سال بعد و تا پایان عمر هم چوب همین را خورد. پس این طور نیست که برخی خیال می‌کنند فاطمی وزیر خارجه برانداز شده بود و مستحق اعدام بود زیرا با شاه و شاهی درنیفتاده بود بلکه می‌خواسته مملکت در غیاب سلطنت بلاتکلیف نباشد. خود شاه هم کار سلطنت را تمام شده می‌دانست و اصلا دخالت یا سکوت روحانیون به نفع شاه در کودتای 28 مرداد به خاطر همین بود که نگران سرنوشت سلطنت به عنوان یک نهاد بودند و جمهوری را غیر دینی می‌دانستند.

   این پرسش را به گونه دیگري مطرح می‌کنم. کسانی امثال فاطمی از یک سو سعی در آگاه کردن توده مردم با محوریت مبارزه با استعمار انگلیس ونشان‌دادن سرسپردگی شاه به آن‌ها دارند واز سوی دیگر مستقیم ساختار قدرت را نشانه می‌گیرند. با توجه به تجربه مشروطه واثر این‌گونه عمل رفتار کردن، چرا بازهم بر تکرار این گونه مبارزه اصرار داشتند؟

   در مشروطه که مطلقا با شاه و دربار و به عبارت بهتر با نهاد سلطنت درنیفتادند. اصلا فرمان مشروطه را مظفرالدین شاه قاجار امضا و صادر کرد و بعد از آن حتی استبداد صغیر محمدعلی شاه هم کسی را به صرافت برانداختن سلطنت نینداخت که اگر انداخته بود، احمدمیرزا را بر تخت نمی‌نشاندند. فاطمی در واقع با شاه و شاهی درنیفتاد. بلکه به دربار به چشم شبکه ارتباطی با انگلستان می‌نگریست.

  وقتی دربار جای سفارت انگلستان را که بسته بود گرفت، نمی‌توانست به روی تحرکات دربار که به‌طور حتم با تحریک خارجی بوده است چشم ببندد و این هیچ ربطی به تجربه مشروطه ندارد. بلکه کانون توطئه را نشانه گرفت تا دوباره از دل مشروطه، استبدادی بیرون نزند. تندروی را در واقع روزنامه‌های انگلیسی شروع کردند. فاطمی در مهر 1331 جای نواب را در وزارت خارجه گرفت تا در مقابل توطئه‌های انگلستان سیاست صریح‌تری اتخاذ کند و تقابل به جایی رسید که چاره‌ای جز قطع رابطه باقی نماند.

  ساده‌انگاری است اگر تندروی روزنامه باختر‌امروز را عامل سقوط مصدق بدانیم. اگر انتقادی به فاطمی در مقام وزیر خارجه و نه مدیر روزنامه وارد باشد، این است که تغییرات در آمریکا و شوروی و انگلستان را پیش‌بینی نکرده بود؛ هرچند درباره مرگ استالین باید از تعبیر بداقبالی استفاده کنیم.

   اگر استالین نمرده بود و در انگلستان حزب دیگری بر سر کار نمی‌آمد و آمریکا نيز سیاست دیگری اتخاذ نمی‌کرد، وقوع کودتای 28 مرداد بسیار بعید بود. این‌ها هم ربطی به نوشته‌های روزنامه باختر امروز نداشت.

   برخی معتقد هستند که اعدام فاطمی به دلیل جریان توسعه‌گرایی بوده که وی آن را دنبال می‌کرده وتوهین به شاه وخلع سلطنت بهانه بوده وبیشتر به دلیل نگاه ضد استعمارگری او بوده است؟در این خصوص چه تحلیلی دارید؟

  نه. ربطی ندارد. انتقام شخصی شاه بود و شاید به تحریک خواهرش اشرف. شاه در سفر رم تحقیر می‌شود. سفارت ایران با او مانند شاه فراری برخورد می‌کند و اگر یکی از کارکنان یا رابطان از این فرصت استفاده نکرده و هوای شاه را نداشت، بیش از آن تحقیر می‌شد. اعدام فاطمی به‌دليل حمله مستقیم به دربار و اشرف و شخص شاه بود و اینکه نمی‌توانست با دکتر مصدق چنین کند.

   ضمن اینکه به خاطر اقامت در مخفی‌گاهی که گویا حزب توده در اختیار او گذاشته بود و پیشینه ترور به دست فداییان اسلام، بیم واکنش نیروهای مذهبی را زدوده بود. فاطمی شاه را تحقیر کرده بود و شاه با حکم اعدام می‌خواست او را به تقاضای استیناف وادارد و فاطمی برای حفظ جان چنین کند تا بهانه‌ای باقی نماند. 

  با وجود توصیه‌هایی مبنی بر عدم اعدام وی به محمدرضاپهلوی و اینکه حتی شاه اعلام می‌کند توهین های او یک دهم برخی افراد دیگر نیست، سرانجام حکم اجرا می‌شود. این امر از نظر شما چه علتی دارد؟

  پاسخ این پرسش را از یادداشتی از دکتر فاطمی خطاب به آیت‌‌الله زنجانی می‌توان دریافت که یک خانم بهیار به آیت‌الله می‌رساند و در آن از ايشان می‌خواهد «از طریق خانواده‌های‌شان به آنان - وزیران مصدق - بگویید خیلی کم‌ظرفیتی از خود نشان ندهند.

    امروز شنیدم مهندس رضوی پیش سربازها گریه کرده است. این کار، خوب نیست. در دادگاه نيز بسیار بد حرف زد و اعمال دکتر مصدق را تخطئه کرد و نتیجه‌اش را هم دید. بنده از او توقع چنین ضعفی نداشتم. رفیقش هم در محکمه ضعیف بود ولی دیگر نه این مقدار. توصیه فرمایید ارزش مبارزات مردم را خراب نکنند. آن‌ها دست‌كم امید نجات دارند و مخلص با این وضعیت امید آن را نيز ندارند.من و دل گر فنا شدیم چه باک/ غرض اندر میان سلامت اوست». 

   با این نامه روشن است که تفاوت در چه بود. نخست این که فاطمی ضعف نشان نداد و البته فرجام‌خواهی هم استفاده از همه ظرفیت قانونی بود و دوم این که به دکتر مصدق وفادار ماند. دیگران یا ضعف نشان دادند یا به مصدق وفادار نماندند یا اگر هم ماندند، به شدت و صراحت فاطمی نبود. البته هرگز نمی‌خواهم و نمی‌توانم ادعا کنم دیگران چون اعدام نشدند، پای مصدق نماندند. چون آزار و اذیت یک شکل ندارد.

  چرا اعدام افرادی نظیر حسین فاطمی که دارای دکتری حقوق است وتاثیر بالایی در ملی شدن نفت دارد ودر فضای آن روزگار ایران نخبه به حساب مي‌آيد، با واکنش اجتماعی مواجه نمی‌‌شود و به نوعی در 28مرداد گم می‌‌شود؟

  در فضای سرکوب و اختناق پس از کودتا، انتظار داشتید جامعه چه واکنشی نشان دهد؟مردم در تاریخ معاصر بین خانه و خیابان در رفت‌وآمد بوده‌اند و پس از یک دوره حضور فراوان در خیابان‌ها به خانه‌ها خزیده‌اند. همیشه که نمی‌توان در خیابان بود.

   پاسخ پرسش شما را مهدی‌اخوان‌ثالث با شعر مشهور «زمستان» داده است. واکنش اجتماعی محسوسی مشاهده نشد چون زمستان بود:

    سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

   سرها در گریبان است

  ...مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین

   هوا بس ناجوانمردانه سرد است... .

   پس پاسخ پرسش شما به زبان عاطفه و شعر این است که هوا بس ناجوانمردانه سرد شده بود و به زبان امروز وسایل ارتباطی به محدود به رادیو و روزنامه‌ها مي‌شد که اولی در کنترل حکومت بود و دومی را نيز قلع‌وقمع کرده بودند.

   مردم از کجا باید از اعدام دکتر فاطمی با خبر می‌شدند تا اعتراض کنند؟ نزدیک به یک سال قبل صدای اعتراض در دانشگاه را در 16 آذر خاموش کرده بودند.ربط دکتری حقوق بین‌الملل را با موضوع هم البته ملتفت نشدم. ضمن اینکه پیش‌تر و با استناد به سخنی از استاد علوم ارتباطات یادآور شدم دکتری او در روزنامه‌نگاری بود.

   دکتر حسین فاطمی یک بار هم توسط عبدخدایی وابسته به حزب موتلفه ترور می‌شود. دلیلش چیست وچرا آن‌ها وی را مورد هدف قرار می‌دهند؟

   شايد منظور شما از موتلفه، فداییان اسلام است. گروه فداییان اسلام خواستار اجرای شریعت اسلام بود و اینکه مصدق و فاطمی برای نفت و انتخابات و دموکراسی اولویت قایل هستند مطلوب آن‌ها نبود.

   یادمان باشد دکتر مصدق مشروطه‌خواه بود و فداییان اسلام همچون شیخ فضل‌الله نوری مشروعه‌خواه. پس آب‌شان به یک جو نمی‌رفت و پیراهن‌های‌شان را در یک آفتاب خشک نمی‌کردند.

   حاج مهدی عراقی می‌گفت آن‌ها حتی آیت‌الله کاشانی را تهدید به کشتن کرده بودند، فاطمی و مصدق که جای خود داشت. در نگاه خوش‌بینانه می‌توان گفت دچار ضعف تحلیل بودند و در کارزاری چنین سنگین موضوعات دیگر را مطرح می‌کردند و دست آخر به دست یک نوجوان 14ساله سلاح دادند تا در 25 بهمن 1330 حسین فاطمی را سر قبر محمدمسعود در ظهیرالدوله از پا درآورد. در نگاه سهم‌خواهانه معتقد بودند اگر آن‌ها رزم‌آرا را کنار نزده بودند، راه برای مصدق و فاطمی هموار نشده بود اما سهم آنان را ندادند و جفا دیدند و حق‌شان ادا نشد؛ هرچند درباره انتساب ترور حاجعلی رزم‌آرا به فداییان اسلام تردیدهای جدی وجود دارد.

   در نگاه بدبینانه فداییان اسلام اگرچه نیت خیر داشتند و کسانی چون سیدمجتبی نواب‌صفوی از خلوص برخوردار بودند اما در عمل در زمینی که قبل‌تر سیدضیا برای آنان طراحی کرده بود، بازی می‌کردند و سیدضیا هم از مصدق كينه داشت، خاصه پس از نطق‌های توفانی در مخالفت با اعتبارنامه او در مجلس شورای ملی چند سال پس از سقوط رضاشاه.

   مرحوم حاج علی‌اکبر پوراستاد از چهره‌های شاخص فداییان اسلام که رییس اتحادیه آهن شده بود بعد از انقلاب در دیداری با یکی از بستگان که من نيز حضور داشتم، گفت آخرین‌بار که به دیدن نواب رفتم سید ضیا را هم نزد او دیدم.

   آیا نهضت ملی ایران در صورت تحقق و اجرایی شدن خواسته هایش، بیش از شاه جامعه ایران را به سکولاریسم نزدیک می‌کرد؟

   اگر نهضت ملی‌شدن صنعت نفت در پی سکولاریسم بود که روحانیون شاخص با آن همراهی نمی‌کردند. ضمن اینکه تصور نمی‌کنم چنین اصطلاحی در آن زمان رایج بوده باشد.

   مفاهیم امروزی را نمی‌توان بر تاریخ بار کرد. در پرسش‌های ‌تان دربارۀ آن دوران از اصطلاحاتی چون توسعه‌گرایی و سکولاریسم استفاده کردید. روزنامه‌های آن دوره را بخوانید متوجه می‌شوید اصلا این اصطلاحات 70 سال پیش مطرح نبوده. نگرانی علما و مراجعی که از نهضت فاصله گرفتند و بعضی رویاروی دکتر مصدق ایستادند نیز کمونیسم بود نه سکولاریسم. بر پایه اسنادی که منتشر شده و دکتر مجید تفرشی سندپژوه نيز در سفر اخیر به ایران تصریح کرد دست‌هایی در کار بوده تا ترس از غلتیدن ایران به دامان کمونیسم، روحانیت را از مصدق و نهضت ملی‌شدن نفت دور کند.

   نهضت ملی‌شدن نفت هرگز به دنبال سکولاریسم نبود. روحانیت و مرجعیت آن زمان نيز به دنبال برانداختن سلطنت و تاسیس حکومت دینی نبود و به مخیله کسی چنین گزینه‌ای خطور نمی‌کرد و بیم داشتند در غیاب یگانه‌سلطنتی که به نام تشیع برپا بود، زمام کار به دست کمونیست‌ها بیفتد. چیزی به نام سکولاریسم مطرح نبود.

ارسال به دوستان