بیتوجهی به شخصیتهای کلیدی در محیط ریاستجمهوری یعنی در مسیر باد چوب حراج به سرمایههای اجتماعی و مدیریتی زدن. مانند وضعیت کسی است که تمام نوشتههایش که سالها برای آن زحمت کشیده را در معرض باد قرار دهد و باد هم آن را ببرد. این یک ضربه بزرگ است.
روزنامه اعتماد نوشت: «کنشگران جریان اصلاحات بارها هشدار داده و انتظار داشتهاند که دولت مورد حمایتشان به وعدههایش عمل کند. چه آن زمان که سه نفر از وزرای دولت یازدهم از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد میگرفت و چه در اخذ رای اعتماد به وزرای کابینه دوازدهم اصلاحطلبان این امر را به اثبات رساندند. در این میان این جریان سیاسی از هر فرصتی برای بیان نقد نسبت به دولت نیز استفاده کرد و سعی کرده تا در مواقع ضرور پیشنهادات خود را به دولت انتقال دهد. حمیدرضا جلاییپور، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران در گفتوگو با «اعتماد» تاکید میکند که با توجه به میزان اختیارات دولت برابر مشکلات و سختی مهمترین سرمایهاش پایگاه اجتماعی و سرمایه مدیریتی است. او استفاده از افراد شایسته در دولت را نخستین گام برای شایستهسالاری میداند و توصیه میکند که دولت در شناخت سرمایههایش توجه زیادی داشته باشد.
داراییهای روحانی در عرصه سیاست چیست؟ آیا پایگاه رای روحانی به مثابه سرمایه اجتماعی او محسوب میشود؟مدیران و کارگزاران دولت روحانی چقدر در حفظ و تقویت این سرمایه اجتماعی میتوانند موثر باشند؟
آقای روحانی وعدههای قابل توجهی به مردم داده است اما برای تحقق این وعدهها روحانی مشکلاتی دارد. مثلا دولت برای رفع مشکل بیکاری در کشور به سرمایهگذاری خارجی نیاز دارد اما الان این امکان در دسترسش نیست. یا برای اجرای وعدههایش به همکاری سایر ارکان نظام احتیاج داد که لزوما در اختیار ندارد ولی سرمایههایی نیز در اختیار دارد. یک نمونه از سرمایههای ذکر شده پایگاه اجتماعی او است. یعنی کسانی که به او رای داده و امید بستهاند. مورد بعدی سرمایههای مدیریتی کشور هستند. به این معنا که دولت روحانی روی چهار دهه تجربه مدیریتی کشور سوار است و از این سرمایه مدیریتی میتواند استفاده کند. او با این دو سرمایه اجتماعی و مدیریتی است که میتواند به بخشی از این وعدههایی که داده، پاسخ دهد.
حال اینجا نکته ظریفی مطرح است. آن هم این است که پایگاه اجتماعی و سرمایه مدیریتی به صورت اتوماتیک در مدیریت کشور «نقد» (در دسترس قرار گرفتن) نمیشوند. این کار توسط شخصیتهای کلیدی و صاحب تجربه انجام میشود، نه هر کسی. در واقع شخصیتهای کلیدی هستند که میتوانند این کار را انجام دهند و تعداد این شخصیتها زیاد نیستند. این طور نیست که آقای روحانی «یک دوصد» شخصیت کلیدی داشته باشد. در چارچوب این ارزیابی میخواهم بگویم که تجربه دولت اول روحانی نشان داد که این شخصیت کلیدی نقد کننده سرمایه مدیریتی، آقای جهانگیری است. در چه امری این شخصیت کلیدی است؟ در برقرار کردن پل قابل اطمینان موثر بین سرمایه مدیریتی اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان میانهرو. او در این زمینه نقش بسیار سازندهای داشته است. دلیلش هم سابقه، تجربه و تواناییهای او است.
برخی از افراد هستند که از آنها به عنوان افراد خوبی یاد میکنیم اما اصلا نمیتوانند پایگاه اجتماعی و سرمایه مدیریتی کشور برای حل مشکلات را نقد کنند. لذا در این بحث کاری که آقای جهانگیری میتواند انجام دهد، به عنوان مثال آقای واعظی نمیتواند بکند. آقای واعظی کاری که میتواند انجام دهد این است که رییس دفتر خوبی باشد. آقای واعظی میتواند در بین شخصیتهای مختلف در حزب اعتدال و توسعه افراد را هماهنگ کند تا بهتر از شخصیتهای موثری مانند آقای بانک استفاده شود ولی نمیتواند پلی بین اصلاحطلبان و اعتدالگرایان و اصولگریان میانهرو باشد. اینجا است که من میگویم باید از سرمایههای مدیریتی حفاظت شود. حفاظت از سرمایههای مدیریتی با شعار ممکن نیست بلکه با شخصیتهای کلیدی مقدور میشود.
رابطه اصلاحطلبان و روحانی برای حفظ این دو سرمایه یعنی پایگاه اجتماعی و مدیران کارآمد چگونه تعریف میشود؟ در شرایطی که روحانی از سوی مخالفان دولت به ویژه در موضوع برجام مورد هجمه قرار میگیرد چطور میتواند بین سرمایهها و شرایطش تعادل ایجاد کند؟ آیا اصلاحطلبان ارتباط تعریف شدهای با روحانی دارند؟
گفتم آقای روحانی چطور میتواند از این دو سرمایه استفاده کند. یکی از مهمترین راهها، استفاده از شخصیتهای کلیدی است. اگر از این شخصیتهای کلیدی به خوبی استفاده نشود، اصل شایستهسالاری در سادهترین جایش رعایت نشده است. سادهترین بخش شایستهسالاری اتفاقا همان بالا در خیابان پاستور است. یعنی توجه کنیم که در خود ریاستجمهوری کارهای کلیدی را چه کسانی میتوانند انجام دهند. اینجا اگر شایستهسالاری رعایت شود، میتوان امیدوار بود در طی سالها نظام اداری کشور که در دوران احمدینژاد ضربات مهلک خورده است، مقداری اصلاح شود. تا مقداری مسیر برای شایستهسالاری در پایین فراهم شود.
باید به این نکته توجه کرد. شخصیتهای مدیر، کلیدی هستند که میتوانند آن پایگاه اجتماعی و سرمایه مدیریتی را به درستی برای وعدههایی که به مردم دادند، در مسیر اجرا قرار دهند. نکته دیگر این است که آقای روحانی شانس آورده است. به این خاطر که اصلاحطلبان اصلا انتظاری از او ندارند. البته منظور من از اصلاحطلبان، «اصلاحطلبان مسوول» است که واقعا برای رایآوری آقای روحانی کار کردند. مهمترین دغدغه این «اصلاحطلبان مسوول» همین است که آقای روحانی بتواند به وعدههایی که به مردم داده «عمل» کند. این شانس بزرگی برای یک دولت است. این که نیروی حامیاش، انتظاری از او نداشته باشد. در اصل انتظار اصلاحطلبان همان مهمترین هدف روحانی است. اینجا است که برخی از خطاها ناراحتکننده میشود. بیتوجهی به آقای جهانگیری در بحثی که ما داریم یک خطا همچون «ایجاد ترک در بدنه سیلندر موتور ماشین» است.
ممکن است در ارزیابیمان از یک خودرو به این نتیجه برسیم که به درستی کار میکند غافل از این که یک ترک در آن افتاده است. این موتور در فشار و سربالایی ممکن است ناگهان از کار بیفتد. بیتوجهی به شخصیتهای کلیدی در محیط ریاستجمهوری یعنی در مسیر باد چوب حراج به سرمایههای اجتماعی و مدیریتی زدن. مانند وضعیت کسی است که تمام نوشتههایش که سالها برای آن زحمت کشیده را در معرض باد قرار دهد و باد هم آن را ببرد. این یک ضربه بزرگ است. ساده، روشن و تجربی بگویم. مثلا آقایان واعظی، نهاوندیان، ابوطالبی و آشنا افراد محترمی هستند. خیلی هم برای دولت آقای روحانی مغتنم هستند ولی هیچ کدام یک دهم کار و نقش کلیدیای که آقای جهانگیری میتواند بازی کند، بازی نمیکنند. اینها چیزهایی است که باید به آن توجه کرد و نباید ساده از آن گذشت.
پیوند میان دولت و ترکیب متنوع حامیانش با چه شیوهها و ابزارهایی تعمیق میشود؟
این پیوند از دو طریق انجام میگیرد. یکی از طریق «کارنامه عمل» است. یعنی بخش وسیعی از مردم و کسانی که رای دادهاند، تحت تاثیر نتیجه و کارنامه عمل دولت هستند. این مساله خیلی تعیینکننده است. دوره اول ریاستجمهوری آقای روحانی دو کارنامه عمل بود که به چشم مردم آمده بود. همین دو کارنامه هم باعث شد که پیوند بالا و پایین حفظ شود و آقای روحانی دوباره رای بیاورد. یکی برجام بود که شرایط کشور را تغییر داد و مردم خیلی خوشحال شدند.
یکی هم باز گرداندن آرامش به اقتصاد بود. البته نه این که در آن شرایط بحرانی به مرحله رشد اقتصادی بالای ۸ درصد رسیده باشیم بلکه آرامش بازگشته است و این را مردم فهمیدهاند. در دوره دوم باز این «کارنامه عمل» است که خیلی مهم است. مثلا کارنامه عمل آقای روحانی در این روزها در ارتباط با فشار ترامپ عالی بود. لذا این مسائل اثر مثبت میگذارند و پیوند را تقویت میکنند. یکی هم کار با نخبگان است. نباید با سرمایههایی که گفتم بازی شود. بحث آقای جهانگیری یک نفر نیست بلکه بحث شخصیتهای کلیدی در نقد کردن سرمایههای مدیریتی است. این کار هر مدعی نیست.
ببینید چرا اصلاحطلبان آن قدر کوشش کردند که آقای نجفی شهردار تهران شود؟ مگر ما بیست نفر در قامت شهردار نداشتیم؟ ولی به نظر من این کوشش اصلاحطلبان خیلی کلیدی بود. چون آقای نجفی مانند آقای جهانگیری شخصیتی است که میتواند مدیریت کند و «مدیریت پلی» هم دارد. او تلاش میکند از سرمایه مدیریتی اصلاحطلبان درست استفاده کند. از سرمایه مدیریتی اصولگراها و اعتدالگراها هم درست استفاده کند. درست استفاده کردن از امکانات شهرداری را به خوبی میداند. یک مدیر لازم است تا این کارها را انجام دهد. با شعار که چیزی حل نمیشود. کسی که این کار را به خوبی میتوانست انجام دهد، آقای نجفی بود.
ارزش داشت که آن قدر اصلاحطلبان حساس باشند تا هر کسی شهردار نشود بلکه کسی بیاید که این نقش را به خوبی بتواند بازی کند. واقعا پیشبینی من این است که آقای نجفی میتواند شهرداری تهران را روی ریل صحیح بیندازد. حالا بعد از ۱۲ سال شهرفروشی چنین چیزی بسیار خوب است. یکی از کارهای درخشان این بود که شهرداری اعلام کرده در ۶ ماه گذشته چقدر درآمد داشته و چقدر خرج کرده است. لذا تضعیف موقعیت کلیدی آقای جهانگیری در ریاستجمهوری خطای بزرگی است. هرچه سرمایههای مدیریتی آقای روحانی قویتر باشد، بهتر است و او میتواند بهتر با موانع روبهرو شود و وعدههای خود را عملی کند.
اظهارات اخیر روحانی و اقداماتی نظیر میزبانی از جامعه روحانیت مبارز و وعده حضور مجدد در جلسات آنها نشانهای از تغییر روحانی است یا آن را به مثابه یک رفتار عادی و در جهت افزایش همبستگی ملی ارزیابی میکنید؟
اشکالی در این امور نیست و کار خیلی خوبی است. چه اشکالی دارد که آقای روحانی به جامعه روحانیت بازگردد. این یعنی این که عقلانیت به جامعه روحانیت بازگشته است. این مساله به جامعه سیاسی ایران کمک میکند. اتفاقا جامعه سیاسی ایران نیاز دارد که ائتلاف بزرگ اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان منسجمتر و متشکلتر شود. لذا فرصت خوبی است و اتفاقا باید به این تشکل تبریک گفت که چنین کاری میکند. اگر با من بود آقای ناطق را هم به جامعه روحانیت برمیگرداندم. هر چقدر نیروهای عقلانی حضور داشته باشند، به نفع یک تشکل ریشهدار مثل جامعه روحانیت است.
اصلاحطلبان برای آن که بتوانند در سال ۹۸ و ۱۴۰۰ نیز موفق شوند، چقدر محتاج عملکرد صحیح دولت هستند؟
سال ۱۴۰۰ اصلاحطلبان و روحانی نداریم و این نیروها همه با هم هستند. ما در برابر افکار عمومی فقط میتوانیم یک کار انجام دهیم و آن این که بگوییم کارنامه ما در این چهار سال چه بوده است. این که در شهر تهران و کشور چه کارنامهای داریم، مهم است. فرقی بین روحانی و اصلاحطلبان نیست. هر دو نیرو فقط باید کارنامه ارایه کنند.
من هم منظورم میلیونها آدمی است که رای دادهاند و منظورم نیروهای نخبه سیاسی نیستند من راجع به افکار عمومی صحبت میکنم. افکار عمومی «عمل» و کارنامه میخواهد. خیلی جالب است که در این بیست ساله افکار عمومی «کارنامهگرا» شده است. لذا آقای روحانی، اصلاحطلبان و اصولگرایان دلسوز باید به این سمت بروند که برای مردم ایران کارنامه داشته باشند و خدمتی برای مردم ایران در این جهان و خاورمیانه لغزنده انجام دهند.
اهمیت حفظ حلقههای ارتباطی میان روحانی و حامیانش را چطور ارزیابی میکنید؟ بدل و بدیل دولت روحانی چیست؟ اهمیت حفظ ائتلاف با میانهروها برای تحقق بیشتر منافع ملی چقدر است؟
ما در شرایطی هستیم که هر چه ائتلاف میانهروها یعنی اصلاحطلبان، اصولگرایان و اعتدالگرایان قویتر و منسجمتر شود، به نفع کشور و آینده مملکت است. همچنین نیروهای کلیدیای که میتوانند سرمایههای مدیریتی را به عمل درآورند و نقد کنند خوب است نه افراد بیتجربهای که نمیتوانند این کار را انجام دهند. این افراد کسانی هستند که در چهل سال گذشته نشان دادهاند که توانایی این کارها را دارند یا خیر. آنها باید به کار گرفته شوند. این چیزی است که ما نیاز داریم؛ تیپ جهانگیریها باید به کار گرفته شوند.»