۰۲ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۶۵۱۲۱
تعداد نظرات: ۱۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۹ - ۱۸-۰۷-۱۳۹۶
کد ۵۶۵۱۲۱
انتشار: ۱۱:۵۹ - ۱۸-۰۷-۱۳۹۶

اشک و لبخندهای فرزندان ایران؛ گلریز و سپنتا!

از دیروز که این کامنت را در یکی از شبکه های مجازی خوانده ام لبم را می گزم. شُکر و شکایتی توامان و واکنشی نسبت به راهیابی «گلریز قهرمان» دختر جوان ایرانی به پارلمان نیوزیلند.

عصرایران؛ احسان محمدی- « زن ایرانی می تواند بهترین ریاضی دان دنیا شود، استاندار شود، در گوگل پُست بگیرد، حتی به فضا برود، به شرطی که از ایران برود»! از دیروز که این کامنت را در یکی از شبکه های مجازی خوانده ام لبم را می گزم. شُکر و شکایتی توامان و واکنشی نسبت به راهیابی «گلریز قهرمان» دختر جوان ایرانی به پارلمان نیوزیلند.

رامبد جوان در خندوانه از رسول صدرعاملی کارگردان خوشفکر پرسید نظرش نسبت به آینده و تغییرات چطور است؟ پاسخ داد: «من کلا به شکل مبتذلی امیدوارم!» 

من زن نیستم و هرچه ادعا کنم که می فهمم و درک می کنم هرگز دشواری های زن بودن در جامعه را با سلول هایم احساس نمی کنم، برای همین من هم به نحو «مبتذلی» به آینده امیدوارم. آنقدر امیدوار که هرگز دوست ندارم واژه ای در نکوهش کشورم به کار ببرم و موفقیت های دیگر کشورها را چماق وار فرود بیاورم. اما این کامنت وقتی کنار اتفاقی که برای «سپنتا نیکنام» افتاد، قرار گرفت آزارم داد. قلقلکم داد. تلخ. مثل اینکه کسی با خنجر کف پایتان را قلقلک بدهد! قلقلک دردناک.

دو روز پیش بسیاری از خبرگزاری های ایران با افتخار نوشتند که «گلریز قهرمان» دختر حقوقدان و ایرانی الاصل و فارغ التحصیل آکسفود توانست به عنوان نخستین مهاجر به پارلمان نیوزیلند راه پیدا کند. بسیاری از ما که حتی از وجود چنین دختری روی کره زمین خبردار نبودیم خوشحال شدیم. انگار ما هم در موفقیت او شریک بودیم. آدم ها هرگز نمی توانند شناسنامه شان را انکار کنند. هر کس، هر کجای دنیا برود، نمی تواند همه ریشه هایش را از زمین وطن در بیاورد و بریزد توی چمدان و با خودش ببرد. برای ما «گلریز» دختر ایران است حتی اگر پرچم نیوزیلند را تکان بدهد. به نامش نگاه کنید. ایرانی تر از این؟
اشک و لبخندهای فرزندان ایران؛ گلریز و سپنتا!
در این سو اما خبر می رسد که «سپنتا نیکنام» جوان زرتشی که از سوی مردم یزد به عنوان یکی از اعضای شورای شهر «انتخاب» شده بود از سوی دیوان عدالت اداری با استناد به نظر شورای نگهبان مبنی بر عدم عضویت اقلیت مذهبی در شوراها، به مرخصی اجباری فرستاده شد. گفتند که «موقت» است اما موقت و دائم اش مگر فرقی می کند؟

کاری به مسائل حقوقی اش ندارم و بیشتر به اثر آن بر افکار عمومی نگاه می کنم. به بازخوردهای منفی و تند و تلخی که در شبکه های اجتماعی می بینم. اینکه «سپنتا نیکنام» ایرانی است. به نام و نشان و آئین اش نگاه کنید. از همه ما ایرانی تر است. ریشه اش در این خاک، در این سرزمین عمیق تر است. چطور می توانیم به این سادگی او را از حقی چنین آشکار محروم کنیم؟ حتی به اسم قانون!

مردم یزد او را برگزیده اند. حتماً در او توان و هوشمندی و تعهد و تخصصی دیده اند. این «انتصاب» نیست، «انتخاب» مردم است. آن هم در شهری که دارالعباده لقب گرفته است. یعنی مردمی که سخت دین دار هستند و پایبند به آئین مسلمانی، تشخیص داده اند بخشی از مدیریت شهر را در اختیار یک جوان زرتشتی قرار دهند. لغو عضویت او در واقع «نه» گفتن به مردم دیار قنات و قنوت و قناعت است که به آرامش و صبوری و مدارا شهره اند.

چطور می توانیم از موفقیت انوشه انصاری، مریم میرزاخانی، گلریز قهرمان، فیروز نادری و ... در خارج از کشور احساس شادمانی کنیم اما جوانان «ایرانی» را از حق تلاش برای سرزمین مادری محروم کنیم؟ بخشی از موفقیت جوانان ایرانی در آن سوی دنیا مرهون هوش و توانمندی فردی شان است اما بخش بزرگی از آن در نتیجه مدارا و پذیرش و زیرکی سیاستمداران کشور میزبان است. آنها که به جای نگاه کردن به رنگ پوست و شناسنامه و دین و آیین افراد، از هوش و تخصص شان برای بهبود زندگی شهروندان بهره می گیرند و کشور امن تر و آبادتری می سازند.

آیا همین رفتارها باعث نمی شود که جوانی دست به قلم ببرد و نومیدانه بنویسد: « زن ایرانی می تواند بهترین ریاضی دان دنیا شود، استاندار شود، در گوگل پست بگیرد، حتی به فضا برود، به شرطی که از ایران برود»!

اینطور اعتماد اجتماعی ایجاد می کنیم؟ اینطور جوانان را به ماندن در سرزمین مادری امیدوار می کنند؟ اینطور ایران را برای همه ایرانیان می دانیم؟ یا فقط فصل انتخابات یا راهپیمایی ها از آنها انتظار داریم «ایرانی» باشند و بعد از گذر از پل، دست به تفکیک می زنیم و ... 

این سرزمین پیش از ما و پس از ما به ایرانیان و ایران زادگان تعلق دارد. به آنها که ریشه در این خاک دارند. چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم. چه بپسندیم و چه نپسندیم. دیگرانی که « آمدند و کندند و سوختند و کُشتند و بردند و رفتند» گَرد سُم خرانشان فرو نشست و در دل تاریخ دفن شدند اما ایران ماند و ایرانی. با مردم این سرزمین مهربان تر باشیم.

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۱۳۶
غیر قابل انتشار: ۶
علیرضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
5
228
بسیار خواندنی و مایه تأسف و حیرت.
از عصر ایران هم بابت دلسوزی و اطلاع رسانی خردمندانه اش سپاسگزارم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
4
197
اخ که چقدر دلم میخواد برم از ایران مخصوصا اگر برجام لغو شه ،حقیقتا سند شش دانگ ایران برای ژنهای برتر است
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
3
158
واقعا با نظرتون کاملا موافقم.ما بجای جذب حداکثری به فکر فرار مغزهامون هستیم فقط
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
6
134
ای قربانت قلمت احسان محمدی
عصرایران بهترین هستی به خدا. حرف دل مردمو می زنی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
4
111
احسنت به مقاله شما
خسرو
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
5
53
چه بگم؟
باربد
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
6
136
به نفع ایران کار کردن چه ربطی به مذهب اشخاص داره طرف می تونه هر مذهبی داشته باشه ولی به نفع ایران و ایرانی کار کنه
پاسخ ها
hosein
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
like*10000000000000000000000000
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
2
119
من جاي اعضاي شوراي يزد بودم براي حمايت از اقاي نيكنام استعفا ميكردم!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
3
60
بیخود امیدوارید.
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
3
103
هميشه سعي ميكنم براي مطالب اينچنيني، كامنت بنويسم ولي اين مطلب آنقدر زيبا و بجا بود كه فقط ميتوانم بگويم" احسنت"
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
4
69
چه باید گفت جز احسنت به نوشته
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۹
2
15
اینجا ایران است!