۱۵ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۴۵۲۰۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۰ - ۳۱-۰۳-۱۳۹۶
کد ۵۴۵۲۰۵
انتشار: ۱۵:۰۰ - ۳۱-۰۳-۱۳۹۶
«بازگشت» به خویشتن اصیل انسانی

رسالت ادیان از منظر شریعتی

میری معتقد است ادیان از منظر شریعتی واجد اصول مشترکی ذیل خودآگاهی، اخلاق و نجات هستند که به دنبال بازگشت انسان به خویشتن اصیل انسانی‌اند. همچنین وی بر آن است که شریعتی نگاه دینی را راهی برای خروج از اضطراب انسان معاصر می‌داند.
خبرگزاری بین المللی قرآن: علی شریعتی در خراسان زاده شد، در پیوند با پدر مفسر قرآنش و نسیم حوزه سنتی مشهد، با معارف قرآنی و اهل‌بیتی مانوس گشت. برداشت‌های شریعتی در دهه چهل و پنجاه شمسی، جان بسیاری از برادران و خواهران ایمانی راه انقلاب اسلامی را گداخت و شور ایمان ایشان را تاریخ‌ساز کرد. شریعتی مورد تایید همه مراجع سنتی و دینی نبوده است، اما از او تحسین‌هایی نیز در کنار نقدها به عمل آمده است. مقام معظم رهبری در خصوص او می‌گوید « شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.» سیدجواد میری‌، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) سعی می‌کند، پرده از برداشت‌های یک «انسان دردمند و پرشور» در خصوص رسالت ادیان بردارد. او معتقد است شریعتی اصول مشترکی برای ادیان قائل بود. خودآگاهی، اخلاق و نجات سه عنصر مشترک در میان ادیان است، آنچه شریعتی انسان را به او می‌خواند، سنت دینی در تمایز با دین سنتی است، چیزی که در تقابل با مدرنیته سعی می‌کند ندای بازگشت به خویشتن اصیل انسانی خویش باشد. مشروح این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

ایکنا- با توجه به اینکه دکتر شریعتی در خصوص تاریخ اسلام و ادیان کار کرده است، رسالت ادیان از نگاه ایشان چیست؟


ابتدائا باید بگویم حقیقتا در جهان امروز و عالم معاصر و مشخصا در منطقه و کشور ما ایران، صحبت کردن از دین کار ساده‌ای نیست و سخن گفتن از دین، بسیاری از مسائلی را که در منطقه ماست تداعی می‌کند. متاسفانه داعش، طالبان و ... به نام دین روی می‌دهد و اگر کسی بخواهد در خصوص دین و رسالت ادیان سخن بگوید، کاری بسیار دشوار پیش رو دارد که بعضا سوءتفاهم‌های عمیقی ایجاد می‌کند.

دین یکی از مباحث کلیدی فکری در منظومه فکری شریعتی است. در جامعه‌ای دینی که در ذیل حاکمیت دینی زندگی می‌کند، سخن گفتن از دین، اگر نگوییم ناممکن است، بسیار دشوار است، زیرا بسیاری از مفاهیم بار معنایی خود را به دلایل مختلف از دست داده‌اند و سخن گفتن از رسالت ادیان در جهان ایرانی، نیازمند بازخوانی مشترکات لفظی است که سپهر اندیشه‌ها را به انحای گوناگون تحت تاثیر خود قرار داده است. به عبارت دیگر نخستین پرسشی که باید به آن پرداخت، این است که شریعتی در چه بستری سخن از رسالت ادیان می‌زند.

پیش از پاسخ دادن به این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که او با رویکردی کلامی و تئولوژیک به سراغ مفهوم دین نمی‌رود، بلکه با بینشی جامعه‌شناختی به این امر اذعان دارد که جوامع بشری دارای تنوع مشرب و تکثر ادیان هستند و از این رو مرادش از رسالت دین کلامی نیست که دین را در قالب اسلام و اسلام را در چارچوب فرهنگ اسلامی مسلمانان تفسیر کند و چشم خویش را بر تمایزات انسانی و تاریخی ببندد. او برعکس با نگاهی Sociological به سراغ دین می‌رود و از این رو سخن از رسالت ادیان به میان‌ می‌آورد و این نکته کوچکی نیست، وقتی متوجه زمان و مکان و مقتضیات منطقه‌ای که در آن می‌زییم می‌شویم که اساسا تنوع و تکثر و سخن گفتن از امکان‌های گوناگون بیزار است. یکی از مشخصات جهان اسلام معاصر حذف تمایز‌ها و مطرود نمودن تنوع‌هاست.

حال شریعتی در چنین جغرافیایی سخن از اصول مشترک ادیان به میان می‌آورد و این نکته جای بسی تامل دارد، حال که این نکته روشن شد می‌توان به پرسش پیشین باز گردیم و آن این است که در چه بستری شریعتی سخن از رسالت ادیان می‌زند، او رسالت ادیان را در بستر مفهوم بازگشت به خویشتن مطرح می‌کند، اما بسیاری از منتقدین این را به درستی درک نکرده‌اند و بازگشت را در قالب مفهومی «برگشت» مفهوم‌سازی کرده و مبتنی بر این تاویل ناسازگار، شریعتی را ذیل سنت فکری محمد قطب، سیدقطب، رشیدرضا و محمد عبده قرار داده‌اند و شالوده این سنت را در ساختار فکری سیدجمال‌الدین اسد‌آبادی دانسته‌اند.

ایکنا- مراد از بازگشت به خویش دقیقا چیست؟ بازگشت را می‌توان نوعی رجوع به سنت تاریخی در گذشته دانست. در خصوص تمایز این «بازگشت» و «برگشت» بیشتر توضیح دهید؟

منتقدین این‌گونه ادعا می‌کنند که بنیاد این سنت فکری ذیل رجعت به سلف شکل گرفته است و شریعتی هم در زمره سلفیون است و سخن او در ذیل بازگشت به خویشتن، چیزی جز رجعت به سلف نیست. البته برای مخاطبی که با پیچیدگی سنت‌های فلسفی، حکمی، فقهی و سیاسی جهان اسلام آشنا نیست، این‌گونه تحریفات می‌تواند کارساز باشد، اما برای اصحاب علوم انسانی که نحله‌های فکری جهانی را می‌شناسند و آثار شریعتی را نیز مجتهدانه واکاوی کرده‌اند، این گونه تفاسیر بسیار آماتور به نظر می‌آید، زیرا مفسر اندیشه سید‌جمال‌الدین محمد عبده، رشیدرضا و سیدقطب نیست، هر چند از منظر جغرافیایی، آنها به سید نزدیک‌تر بودند، به عبارت دیگر نحله فکری سیدجمال‌الدین در شبه قاره هند و در دستگاه فکری علامه اقبال لاهوری ظهور کرد و این رویکرد در ایران در دستان شریعتی بسط یافت و آنچه که با عناوین سلفی و وهابی در جهان رشد یافت، ماحصل اندیشه سید‌جمال‌الدین اسد‌آبادی نبوده و نیست، بلکه بذرهای آن در تفاسیر قرآنی محمد عبده، تا حدودی قابل مشاهده است اما در اندیشه رشید رضا و تفسیر المنار به وضوح به تبلور رسیده است و از درون این گفتمان است که سید قطب ظهور و گفتمان المناری را بسط داده و از درون آن ما می‌توانیم رجوع ایده رجعت به سلف را ببینیم و سپس در مهاجرت محمد قطب پس از اعدام سید قطب توسط جمال عبدالناصر و سرکوب جنبش اخوان توسط او به عربستان پیوند بین تفکر سلفی و اندیشه نجدی وهابی رخ می‌دهد که در پس اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، موجبات رشد نحله‌های انتحاری القاعده و داعش را در پایان قرن بیست و آغاز قرن بیست و یکم ایجاد می‌کند.

برای فهم تبار اندیشه شریعتی باید اقبال که در سپهر اندیشه مولوی رشد کرده بود را شناخت و سیدجمال را که از حکمت شیعی خوشه‌چینی کرده بود، وازکاوی کرد و آنگاه پرسید که منظور شریعتی از بازگشت چیست. او بازگشت را در قالب مفهوم برگشت و یا رجعت نمی‌فهمد، بلکه سخن از دو مفهوم «باز»+«گشت» می‌زند که مبتنی بر ایده دوباره باز یافتن خویشتن است، اما مراد از آن برگشت به سلف صالح نیست که منظور سلفیون و وهابیون است، زیرا ایشان پسوندی به سلف اضافه می‌کنند و آن «صالح»  است  که در کل می‌شود، «برگشت به سلف صالح» و یا رجعت به شیوه سلف صالح که صحابه پیامبر، تابعین و تابعین تابعین را شامل می‌شود اما شریعتی مفهوم بازگشت را در این چارچوب تفسیر نمی‌کند، بلکه مراد شریعتی بازگشت به خویشتن وجودی است و این پسوند وجودی جهان معنایی شریعتی را از سلفیون، وهابیون و تمامی شیوه‌های ارتجاعی، برگشت زمانی و مکانی و جغرافیایی، تاریخی و جامعوی را به شدت زیر سوال می‌برد، زیرا برگشت ناممکن است و آنچه ممکن و مطلوب است بازگشت خویشتن در ماتریکس وجودی که حیثی از انسان بودن است و نه برگشت به گذشته از طریق عنف و خشونت.

ایکنا- ارتباط این بازگشت به خویشتن در قالب وجودی به رسالت ادیان چیست؟ آیا این بازگشت به خویشتن تنها باید در چارچوب ادیان باشد؟

 اولا شریعتی رسالت ادیان را در چارچوب قدرت مطرح نمی‌کند، بل در بستر وجود اصیل انسانی طرح می‌کند و این رویکرد نشان از آن دارد که اغلب روایات از شریعتی به عنوان ایدئولوگ یا انقلابی متاثر جغرافیای جنگ سرد و فضای انقلابی ایران بوده و آثار شریعتی نیاز به بازخوانی انتقادی نوین دارد، تا بتوانیم تفکر او را در آینه نوینی تاویل کنیم، به عبارت دیگر شریعتی در تمامی ادیان سه اصل مشترک می‌بینید که می‌تواند نوع انسان را که عطش بازگشت به خود انسانی خود دارد، یاری کند.

در نگاه شریعتی سه گروه جلوی رشد بینش دینی را به انحای گوناگون گرفته‌اند، یکی ارتجاع فئودالی قدیم که رسالت دینی را به ابتذال و رکود کشانده است. دومی ماتریالیسم بورژوایی جدید که با بینش دینی به صورت خصمانه در افتاده و سومی بینش مترقی معاصر است که رسالت دینی را به اتهام رکود و ابتذال به فراموشی سپرده است. هر سه را شریعتی نقد و رد می‌کند و استدلالش این است که ادیان رسالتی داشته و در سه اصل با هم اشتراک عمیقی دارند و درونی کردن این سه اصل، نوع انسان را در شکوفا کردن وجود اصیل که پایه و مایه هر بازگشت به خویشتن وجودی است، یاری می‌کند. به زبان دیگر رسالت تمامی ادیان بر سه اصل رکین خودآگاهی انسانی، اخلاق و نجات استوار است.

در نگاه شریعتی رسالت ادیان بر این اصول مشترک استوار هستند. خودآگاهی انسانی نوعی بصیرت وجودی است که هر دینی آن را به نامی می‌خواند. شریعتی در اینجا به تاریخ ادیان، تاریخ حکمت و عرفان در جهان اشاره می‌کند و می‌گوید این خودآگاهی وجود را فرزانگان یونانی سوفیا می‌خواندند، عرفای هند آن را فیدیا و در فرهنگ باستانی ایران آن را سپندامینو و در زبان قرآنی آن را حکمت می‌نامند که نه ابتنا بر پدیده‌ها و تصویر اشیا در ذهن، که آگاهی وجودی و علم ارزش‌هاست. شریعتی اخلاق را به عنوان دومین اصل مشترک ادیان می‌داند و می‌گوید انگیزه‌های آدمی بر دو گونه است یا بر اساس خواهش بوده و یا مبتنی بر پرستش به عبارت دیگر یا چیزی را برای خود می‌خواهیم و این خواست ما را  به سوی آن می‌کشد و یا خود را برای چیزی و این انگیزه‌ای است معلول حرمت و اصالتی که برای آن قائل هستیم و آن را ارج‌مند‌تر از وجود خویش می‌خوانیم.

در حالت نخست ما در برابر سود و در حالت دوم ما در برابر ارزش قرار گرفته‌ایم، البته تا آنجا که در دایره خواهش هستیم، هنوز انسان نشده‌ایم بلکه حیوان تکامل یافته‌ای هستیم به نام بشر، یادمان باشد که شریعتی بین انسان و بشر تمایز قائل بود. در نگاه شریعتی آنچه انسان را از حیوان جدا می‌کند، پرستش است. از همین جاست که نوع استثنائی انسان پا به عرصه وجود می‌گذارد و اخلاق مجموعه‌ای است از ارزش‌ها و انسان در یک نظام اخلاقی معنی می‌شود و تشخص وجودی می‌یابد، سومین اصل که نقطه مشترک تمامی ادیان از نگاه شریعتی است و مبتنی بر آن امکان بازگشت به خویشتن وجود دارد، مفهوم نجات و یا فلاح است و این رهایی عنصری مهم در تمامی ادیان مهم است که به تلاطم‌های وجود انسان که به قدرت پرستش مبتنی بر خودآگاهی دست یافته است امید رستگاری می‌دهد، به سخن دیگر بازگشت به خویشتن شریعتی نه یک پروژه سیاسی بلکه نوعی برنهادن وجودی در چارچوب الهیات رهایی‌بخش از انسان است که در آن انسان معنای وجود و جایگاه جهانی خویش را وجدان می‌کند. این شیوه از فهم شریعتی نیازمند گسست از فهم‌های متداول در عرصه عمومی ایران است که غالبا متاثر از پیکارهای سیاسی می‌باشد و فهمی از خوانش سکوت ندارند.

شریعتی تلاش می‌کند این سه عنصر کلیدی که امهات ادیان را تشکیل می‌دهند شرح دهد. در خصوص خودآگاهی باید گفت شریعتی قائل به فرم‌های مختلفی از آگاهی است که در پارادایم‌های گوناگون امکان وجود دارد، برای مثال آگاهی علمی، فلسفی، اجتماعی و ... اما این انواع گوناگون آگاهی نمی‌توانند از نگاه شریعتی خویشتن وجودی انسان را به حرکت در آورند به عبارت دیگر به دلیل بسط تجربه بورژوازی، جهان انسانی دچار مسخ و از خود بیگانگی گردیده است و برای برون رفتن از این وضعیت نمی‌توان امیدی به علم فلسفه و تکنولوژی بست و باید از فرم‌های دیگری از آگاهی یاری جست که انسان را به سطوح بالاتری رهنمون‌ می‌گردند و این فرم برتر از آگاهی در بستر دین ممکن است.

ایکنا- این برتری دین در نزد شریعتی از چه رویی است؟‌ مراد او از دین چیست؟


از نظر شریعتی دین قادر است به بشر که حیوان تکامل یافته مجهز به عقل و علم است، نوعی از آگاهی را عطا کند که از آن می‌توان با عنوان خودآگاهی انسانی یاد کرد و مبتنی بر این خودآگاهی مرز وجودی نوعی انسان و حیوان قرار دارد، به سخن دیگر اگر بپذیریم که شیوه زیست بورژوازی، انسان را با کمک علم، فلسفه، تکنولوژی و اسکولاستیک جدید مسخ کرده است، آنگاه این پرسش مطرح می‌شود که چه منبعی انسان را از این وضیعت مسخ‌شدگی رها کند، پناه بردن به مولفه‌هایی که این وضعیت را ایجاد کرده‌اند، یعنی علم، فلسفه و تکنولوژی‌ نمی‌توانند ما را به رهایی از خودبیگانگی رهنمون شوند، اما خطا خواهد بود که اگر فکر کنیم شریعتی ما را به دین سنتی فرا می‌خواند. البته ناگفته پیداست که وی برای پروژه بازگشت به خویشتن از مصالح دینی سود می‌جوید، ولی دعوت او ارجاع به دین سنتی نیست، بلکه او دعوت به سنت دینی می‌کند.‌

ایکنا- تفاوت دین سنتی و سنت دینی چیست؟


شریعتی در کتاب «تاریخ و شناخت ادیان»، رویکرد خود به دین و تمایز سنت دینی و دین سنتی را بیان می‌کند و در مجموعه آثار ۱۴ صفحه ۱۵ می‌گوید: بنابراین ما چون در این قرن زندگی می‌کنیم نمی توانیم مسائل اساسی این قرن را نادیده بگیریم و عجیب این است که یکی از عوامل و شرایط اساسی شناختن انسان اکنون، طرح مجدد مذهب از طریق اجتماعی و سیاسی و از طریق فلسفی و علمی  و فکری است، زیرا مذهب مجددا به این عنوان در میان انسان جدید مطرح شده است.

البته بلافاصله پس از طرح این موضوع، شریعتی پرسشی را مطرح می‌کند و می‌گوید «آیا این یک برگشت به احساس دینی سابق است و یا یک فرم دیگری از دیانت است، به عبارت دیگر آیا این طرح مجدد مذهب در جهان یک نوع برگشت به دین سنتی است و یا بازگشت به سنت دینی»،  شریعتی معتقد است «اگر برگشت به دین سنتی باشد، یقینا یک حالت ارتجاعی است» افراد و محافلی مانند مهرنامه وقتی امروز از شریعتی سخن می‌گویند تلاش می‌کنند، وی را به خشونت، تروریسم و داعش ربط دهند اگر این تمایز را درک کنند و شریعتی را بخوانند، این حرف‌ها را نخواهند زد.  «و امروز انسان نمی‌خواهد و نمی‌تواند به قرون وسطی و مذهب یونان و روم قدیم و اساسا دین سنتی بر گردد و قید مذاهب مادون علمی را به گردن نهد» به سخن دیگر طرح مجدد مذهب در بستر عالم معاصر نمی‌تواند در قالب برگشت به سلف مفهوم‌سازی شود، بلکه باید در پارادایم بازگشت به خویشتن فهم گردد.

به نظر شریعتی اگر بازگشت به مذهب در قالب مذاهب سنتی باشد، آنگاه درون این برگشت حالتی ارتجاعی متولد خواهد شد که دستاوردهای تاریخی انسان که منجر به خروج از قرون وسطی و تولد بینش علمی و یافتن مشترکات ادیان و باور به وحدت دین در انسان معاصر گردیده است را نابود می‌کند. به عبارت دیگر طرح مجدد مذهب در عالم معاصر از یک وضعیت واقعی در روح انسان معاصر نشات گرفته است که در طی تکامل علمی خودش به یک احساس ماورای علمی احساس نیاز می‌کند که شریعتی آن را یک نوع معنویت می‌خواند و هرگز نباید حس نیاز به معنویت را با برگشت به مذاهب سابق و مادون علمی مساوی دانست. شریعتی طرح مجدد مذهب در قالب معنویت را یک حالت تکامل بر می‌شمارد و می‌گوید: «انسان امروز در تلاش یافتن چنین ایمان مذهبی که در زندگی جدید از دست داده و خلا آن را الان احساس می‌کند و بشر امروز گرفتار در اضطراب، به دنبال یک ایمان ماورای علمی ولی منطقی و معقول است که در حقیقت ایدئال بزرگ بشریت نیز می‌باشد.»

به عبارت دیگر شریعتی نه به دین سنتی  و نه دینی علمی قائل نیست، بلکه به دنبال بازگشت مذهب که با بازگشت به مذاهب متفاوت است، ‌می‌باشد. به عبارت دیگر شریعتی در خصوص رسالت دین صحبت می‌کند و در خصوص اصول در ادیان بزرگ بحث می‌کند و از سوی دیگر بازگشت به مذاهب را نه امری شدنی و نه حرکتی مترقی می‌شمارد و به جای آن از بازگشت به مذهب در بستر یک نوع معنویت سخنی می‌گوید و مجموع این سخنان و مفاهیم نوعی از آشفتگی مفهومی را در ذهن خواننده ممکن است متبادر کند. بسیاری از منتقدین شریعتی و برخی از اصحاب علوم انسانی در ایران و جهان این شیوه از بحث را نشانه ایدئولوژیک بودن مباحث شریعتی محسوب می‌کنند و معتقد هستند که شریعتی ثبات فکری نداشته و منظومه شریعتی از عدم انسجام مفهومی رنج می‌برد و مشخص نیست، اگر بازگشت به مذاهب سابق یک حالت ارتجاعی است و آن چه در عالم معاصر رخ داده است یعنی طرح مجدد مذهب که نشان تکامل انسان است چگونه در یک پارادایم جا می‌گیرد، به تعبیر دیگر اگر مذهب در قالب برگشت یک عمل ارتجاعی است پس سخن از رسالت دین چه معنایی دارد و آیا دین و مذهب از هم متفاوت هستند، اگر از هم متفاوت‌اند و سخن شریعتی مربوط به دین است پس پرسش از ادیان چه معنایی دارد، اگر دین و مذهب مشابه هستند، پس جدا کردن دین و مذهب از هم چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ یا شاید بتوان گفت شریعتی از مذهبی نوین سخن می‌گفته است که با مذهب تاریخی شناخته شده متفاوت است. پرسش‌های بسیار دیگری را نیز می‌توان مطرح کرد، اما شریعتی خوانشی از دین در بستر انسانی دارد و آن را قابل تحویل به روح دسته جمعی آنگونه که دورکهایم می‌گفت، نمی‌داند بلکه با مفهوم پرستش آن را قابل تفهیم می‌داند و مبتنی بر این تمایزی که بین احساس دینی و احساس اجتماعی می‌گذارد، به دنبال برساخت اصول مشترک در ادیان و مفهوم‌سازی سنن دینی در چارچوب یک نوع معنویت که انسان امروز در جستجویش است بنیان‌گذاری می‌کند.

ایکنا- با توجه به صحبتی که مطرح کردید، تفاوت رویکرد شریعتی با دیگر رویکردها در خصوص ادیان چیست، او چگونه توانسته است در میانه قرار بگیرد؟


 به تعبیر دیگر شریعتی، سه رویکرد کلان وجود دارد و رویکرد خودش در چارچوب خوانش سوم است. اول رویکرد برگشت، دوم رویکرد تطبیق و سوم رویکرد بازگشت. به عبارت دیگر در رویکرد برگشت ما به دنبال احیای سنن گذشته و مذاهب و ادیان سابق در بستر عالم معاصر هستیم و شریعتی آن را نفی می‌کند و جالب است که بدانیم بنیادگرایی در دایره رویکرد برگشت است. در رویکرد تطبیق بسیاری از اندیشمندان تلاش در تطبیق دین با مدرنیته دارند اما شریعتی این رویکرد را نیز رد می‌کند و معتقد است که اساسا انسان معاصر نمی‌تواند اضطراب درونی خود را با تمسک به علم و مولفه‌های مدرنی چون تکنولوژی التیام بخشد، بلکه باید راهکاری دیگر جست اما به خطا خواهیم رفت که طرح مجدد مذهب را برای او در قالب برگشت به احساس مذاهب سابق و اجبار او به پذیرفتن مذاهب مادون علمی تلقی کنیم. شریعتی این رویکرد را نیز رد می‌کند و به جای آن سخن از رویکرد سومی به میان می‌آورد.

رویکرد سوم که نگاه شریعتی در آن جای می‌گیرد همان رویکرد بازگشت است که دغدغه شریعتی در خصوص دین، مذهب، مذاهب و ادیان را شامل می‌شود. این رویکرد مبتنی بر بازیافتن خویشتن انسانی در بستر وجودی است که در حالت تکامل انسان از نقطه بشری به مرزهای انسانی موجب رشد مولفه‌های وجود انسان گردیده و او را صاحب جوهر معنوی گردانده است تا بتواند تکثرهای مذاهب سابق و تنوع‌های ادیان بزرگ عبور کند و به اصول مشترک در ادیان برسد تا مبتنی بر آن بتواند هم رسالت وجودی دین را که در ادیان تاریخی گوناگون به اشکال مختلف ظهور نموده بود را بیابد و هم تفسیری از مذهب ارائه دهد که انسان امروز را از اضطراب وجودی برهاند، کدام تفسیر است که بتواند هم در تکثر ادیان بزرگ و تنوع مذاهب سابق اصول مشترکی را بیابد. اگر مفروض ما خویشتن وجودی و بازیافتن آن در بستر معاصر باشد، آنگاه تفسیری می‌تواند ماورای علمی، منطقی، معقول، متکامل و رهایی‌بخش از الیناسیون و مسخ‌شدگی باشد که بتواند مبتنی بر یک تفسیر روحانی از عالم هستی باشد که انسان در آن مذهب خودش را بیگانه و مجهول احساس نکند و برای او ارائه یک جهت و هدف انسانی برای زیستن بتواند طرح کند. حال که مشخص شد مذهب شریعتی دین سنتی نیست و آشکار شد که دین شریعتی مذهب علمی نیست آنگاه باید پرسید که خودآگاهی انسانی که شریعتی، آن را یکی از مولفه‌های مشترک تمامی ادیان می‌شمارد چه مقوله‌ای است و این پرسشی است که می‌توان در گفت‌وگوی دیگری به آن پرداخت.
برچسب ها: علی شریعتی
ارسال به دوستان