روزنامه آفرینش نوشت:
برخي اتفاقات، گفتهها، حوادث تلخ و شيرين، و كلا برخي موضوعات درحافظه تاريخي ملتها جاي ميگيرند كه هيچگاه ازبين نخواهند رفت و فراموش نخواهند شد. موضوعاتي كه يادآوري آنها موجب غرق شدن در رويايي ميشود كه جنس آن را مي توان لمس كرد. مي توان به دهها سال پيش بازگشت و مجدد خود را دركنار آن حادثه يا جريان حاضريافت. امروز اين قبيل بازگشتهاي ذهني و مرور خاطرات به يادماندني را نوستالژي ميگويند.
برخي از اين نوستالژيها مربوط به هم عصران و هم دورههايي است كه باهم در يك شرايط زماني تجربهاي مشترك داشتهاند. به عنوان مثال امروز بسياري از تصاوير، فيلمها، اسباب و اقلام كه در دهه 60 مورد استفاده و توجه بود به صورت يك نوستالژي براي دهه شصتيها تبديل شده است. اما برخي ازاين نوستالژيها همراه با نسلها حركت كرده و به نسل بعدي منتقل ميشوند و همچنان توان مطرح بودن و جذابيت خود را حفظ ميكنند.
"كلاه قرمزي" يكي از اين نوستالژيهايي است كه حد و مرزهاي سني را شكست و از نسلي به نسل ديگر منتقل شد تا از كودكان ديروز تا كودكان امروز مشتاق رفتارش شوند و براي ديدن برنامههايش پيگير باشند. "كلاه قرمزي" خود را به يك مسئله اجتماعي و اخلاقي تبديل كرد، تا در قالب خندهها و رفتارهاي كودكانه نشان دهد كه چطور ميتوان خوب بود، چطور ميتوان بخشيد، چطور ميتوان اشتباهات رفتاري را پذيرفت و فرهنگ اعتراف را گسترش داد.
متاسفانه روزگذشته عروسك گردان اين نمايش دوست داشتني چشم از دنيا فروبست و جمع كثيري از دوستداران كلاه قرمزي را اندوهگين كرد.
بعيد است كسي در ايران باشد و كلاه قرمزي را نشناسد و يا خاطرهاي از او و برنامههايش نداشته باشد، اما "دنيا فنيزاده" را هيچكس نمي شناخت و شايد تا كنون نيز نامش را نشينده باشند. سالهاي سال با دستان خود كلاه قرمزي را چرخاند، اما دست روزگار اين بار در آستين سرطان وي را به سمت ديگري چرخاند و سلامتش را ربود. "دنيا فنيزاده" از آن دسته انسانهايي بود كه از خود اثر و يادي باقي ميگذارند و تاريخ را محافظ و نگهبان آن ميكنند. عروسك گردان كلاه قرمزي طي اين سالها نشان داد كه ميشود كارخوب و به يادماندني انجام داد و ديده نشد. قطعا روحش شاد است چراكه دلهاي بسياري را شاد كرده و لبخند را برلبان خيل عظيمي از مردم ايران نشانده است.
اما با ياد "دنيا فنيزاده"، بد نيست قدري در رفتارخود تامل داشته باشيم و عملكرد عمرخويش را تاكنون نگاهي گذرا بيندازيم. آيا تاكنون وجدان رفتاري و اجتماعي ما توانسته است در خدمت به ديگران دستاوردي داشته باشد. تابه حال توانستهايم تاثير مثبتي بر زندگي ديگران داشته باشيم و بدون تابلودار كردنش از كنار آن بگذريم.
قطعاً با اين نگاه افسوسهاي بسياري براي هريك از ما به وجود خواهد آمد. هريك ازما در جامعه به سهم خود اثر گذار خواهيم بود، حال اين اثر ميتواند منفي باشد يا مثبت. اينكه ديوار مهرباني درسطح كشور گسترده ميشود تاثير عمل ماست و اينكه كارتن خوابها و گورخوابها برتعدادشان افزوده مي گردد نشان از بي تفاوتي و اثر منفي نقش ما درجامعه است.
مسلماً هرچه نقش و نفوذ ما درجامعه به سبب جايگاه و مناصب مختلف بالاتر باشد، اين اثر گذاري بيشتر خواهد بود. چرا كه نحوه تصميم گيري و عملكرد هريك ازافراد جامعه بر ديگر اعضا تاثير خواهد گذاشت. هريك ازما مي توانيم براي سازندگي جامعه خود يك "كلاه قرمزي" خلق كنيم و همچون "دنيا فنيزاده" ديده نشويم، اما تاثير سازنده رفتار و كردارمان موجب آسايش و آرامش ديگران گردد.اين الگومشمول تمام عرصههاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي، از افراد صاحب منصب گرفته تا افراد عادي جامعه ميشود. تنها ملاك براي اثرگذاري مثبت و ماندگار، "محبت و انسانيت" است كه اگر آن را در كالبد روح و جسم خود بيابيم به راز موفقيت دست خواهيم يافت. اگرامروز شاهد اين همه فراموشي و بي تفاوتي نسبت به يكديگر هستيم علتش آن است كه منافع فردي را ملاك رفتار خود قرار دادهايم و حتي براي رسيدن به آن حاضريم از ديگران بگذريم."دنيا فنيزاده" نشان داد كه حتي با سرطان هم ميتوان دل ديگران خوش كرد و لبخند برلبانشان جاري كرد. اگرهريك ازما درحد توانمان درصدد ايجاد آرامش و لبخندي پرمحبت براي يكي از اطرافيانمان باشيم، قطعا جامعه خود به خود سرشار از حس همدردي و انسانيت خواهد شد.