«بومیگزینی» پدیدهای که پس از بازگشایی دانشگاهها و از نیمه نخست دهه ۶۰ آرامآرام در نظام آموزش عالی و با هدف ایجاد عدالت آموزشی، کاهش مشکلات معیشتی، رفاهی و اقامتی، کمکردن جریان مهاجرت درونکشوری و ایجاد زمینه امکان قبولی تعداد بیشتری از داوطلبان مناطق کمتر برخوردار از طریق قائلشدن امتیازات ویژه در برخی از رشتهها و دانشگاههای خاص شکل گرفت و در پرتو قانون رسمیت یافت و از آن زمان تاکنون این نوع نگاه توانسته است در میدان عمل و در زمینههای گوناگون، بهویژه در تقویم سیاسی- مدیریتی کشور روزبهروز پررنگ شود و جای پایش را محکم كند تا جایی که خوب یا بد، ساختار اداری اجرائی کشور را بهگونهای تصورنكردني تحت تأثیر قرار داده و بنا به علل و انگیزههایی چند که بحث و بررسی آن در این یادداشت نمیگنجد، طرفداران پروپاقرصی در این بازه زمانی برای خود به دست آورده است.
خبر تشکیل فراکسیونی از نمایندگان هممیهن تُرکزبان در «خانه ملت» من را بر آن داشت تا از سر احساس درد و در قالب وظیفه، با نگاهی اجمالی، به تَبَعات و آسیبهای ناخواسته حرکتهایی از ایندست، در گذر زمان بپردازم و داوری پایانی را به شهروندان علاقهمند به سرنوشت کشور بهویژه مسئولان وظیفهشناس و آیندهنگر واگذار كنم. باشد تا با سرپنجه تدبیر بزرگان دلسوز و آیندهنگر این کهنسرزمین و با هدف دفاع از کیان و یکپارچگی مام وطن در جایگاههای گوناگون با بازنگری و تعدیل در این نوع نگرش، گره از کار فروبسته صاحبان درک و درد و دوستداران وحدت و تمامیت ارضی این سرزمین گشوده شود. واژگان «بوم»، «بومی»، «بومیگرایی»، «بومیگزینی» و... هریک بهتنهایی و در پیوند با یکدیگر معنا و مفهوم و کاربرد خاص خود را دارند و نقش تعیینکنندهای در زندگی روزمره شهروندان در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی ایفا كردهاند و ميكنند. نقشهایی که کموبیش با کارکرد و آثار وجودیشان آشناییم و به بازگوکردن نیاز ندارد. آنچه در این نوشته به آن پرداختهايم و درباره آن به بحث و بررسی مینشینیم، جایگاه و کارکرد واژه «بومیگزینی» در چند دهه گذشته است...
... تیغ تیز دولبهای که اگر به تناسب و
در مقام و موقعیت واقعیاش به کار گرفته نشود، نهتنها مفید واقع نميشود
که سخت پرهزینه و آسیبزاست! آتش زیر خاکستر ی که در صورت کمتوجهی
سیاستمردان، در آیندهای نهچندان دور شعله سرکش، ویرانگر و سوزندهاش
نهفقط فضای زندگی فردی شهروندان که فضای زندگی جمعی و در یک کلام تمامی
پهنه ایرانزمین را دربر ميگيرد و اگر نسخهای علمی و شفابخش برایش پیچیده
نشود و غبارش فروننشیند، دیر یا زود همگان را آزار خواهد داد؛ خواستهای
که در برنامه درازمدت «بیگانگان» قرار داشته و دارد و همواره آرزوی
دیرینهشان بوده است.
گذشتهای نهچندان دور را به یاد میآوریم، روزهایی که پیشگامان راستین بیادعا، اما گمنام و ازخودگذشته و نترس، در قامت «عاشقان شهادت» بدون توجه به جنس، رنگ پوست، نژاد، زبان، وابستگیهای قومی و قبیلهای، خاستگاه اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی و جغرافیايی، همهجای ایران زمین را خط مقدم انگاشتند، در دفاع از کیان این کهن سرزمین، با تقدیم جان و مال و خان و مان خویش بسان سروی آزاده قد برافراشته، با واژههایی مانند «بومی» و «غیربومی» و... نامأنوس و در خدمت خلق خدا از همدیگر پیشی گرفتند، نه تو و منی در کار بود و نه او و دیگری معنا داشت، همه یکسره ما بودیم و ما بودیم و ما بودیم، فارغ از هر بگومگو و سهمخواهی! اما امروز؟ امروزهروز، سخن از سهمخواهی، بسیار است و برای رسیدن به این «خواسته»، چه پیغامی بهتر و اثربخشتر از ترویج و اشاعه فرهنگ «بومیگزینی» زیر لوای «بومیگرایی»! از شمال و جنوب تا غرب و شرق و مرکز آهسته اما پیوسته ترنُم آهنگ «زندهباد بومی» گوش شهروندان علاقهمند و منتظر را نوازش میدهد! زدن ساز مخالف نسبت به خواستهها و مطالبات بحق و تاریخی مردم در جایجای این سرزمین با هیچ معیاری همخوانی ندارد، زيرا این حق طبیعی و قانونی آنهاست و این حق را در هیچ شرایطی نمیتوان و نبايد از صاحبانش دریغ کرد.
اما
فراموش نکنیم، نواختن چنین آهنگ ناموزوني آنهم در این موقعیت حساس و حیاتی
که بر مام وطن میگذرد، با مصالح و منافع ملک و ملت سازگاری ندارد و
بهرهبرداری فرصتطلبانه از این «خوان یغما» به نام دفاع از حقوق مردم و
صدالبته «به کام بهرهبرداران» با استدلالهای آنچنانی، با منطق سیاست و
اصول کشورداری سازگار نیست!
پای چوبین استدلال طرفداران این نوع نگرش که پیشرفت و توسعه فراگیر و
همهجانبه «بوم» را به تمام و کمال در گرو وجودی مدیران و کارکنان بومی
میدانند و بس لَنگ است و از زاویه دید سیاسی -امنیتی، فرهنگی به زیان کشور
و بهجد قابل بررسی و تأملبرانگيز! بَزَککردن و جَلادادن با هدف
نشاندادن اهمیت و نقش این «دیدگاه» در مقوله توسعه با این برداشت که فقط
مدیران بومی در اداره امور و مدیریت زیستبوم خویش شایستهاند و موفق و
لاغیر! دردی از ما دوا نخواهد کرد و خوشبینی کاذبی بیش نیست و نهتنها کمکی
به رشد و توسعه زندگی بومنشینان و حل مشکلات و مسائل مبتلابهشان نخواهد
کرد که مشکلی بر انبوه مشکلات بر زمین ماندهشان افزون خواهد کرد! واقعیتی
تلخ که از جانب بسیاری از مسئولان ردهبالا و نیز تعداد درخور توجهی از
نمایندگان مردم در خانه ملت، بنا به علل و تحت تأثیر عوامل و انگیزههایی
که کموبیش با آنها آشناییم و بحث و بررسی پیرامون آنها در این نوشته
کوتاه نمیگنجد، نادیدهگرفته شده و میشود! با وجود نکتههای مثبت، نقد
بنیادی و جدی بر این نوع نگرش وارد است که از چند منظر قابل بررسی و تأمل
است.
۱- از منظر فرهنگی : نگاه پررنگ به این مقوله بهعنوان تنها راهحل پیشبرد
رشد و توسعه در زیستبومهای مختلف کشور در درازمدت به گسست فرهنگی منجر
شده، ازخودبیگانگی را دامن زده و در نتیجه آرام آرام به کمرنگشدن نقش و
جایگاه فرهنگ مادر (ایرانی) انجامیده و دست آخر صدمات و لطمات
جبرانناپذیری در عرصه فرهنگ از خود باقی میگذارد! لحاظکردن موقعیت
شکننده پارهفرهنگها در مقابل سیل بنیانکن و هجمه بیامان فرهنگ جهانی با
این همه امکانات و ابزارهای ارتباطی پیام گویایی است، برای درست اندیشیدن و
درستعملکردن در این راستا.
۲- از منظر سیاسی - امنیتی : قوم و قبیلهگرایی را ترویج، به جای ایجاد
وحدت و همدلی در میان اقوام و پارهفرهنگها، به انشقاق و اختلاف انجامیده،
همبستگی ملی را تضعیف و شکننده، احساس عدم امنیت را در سطح جامعه افزایش
داده و در گذر زمان عملا امنیت عمومی را به مخاطره میاندازد! و در
بدبینانهترین حالت، به تمامیت ارضی کشور صدمه وارد کرده! اختلافات فرهنگی
را دامن زده، کشور را به سمت آشوب و هرجومرج و بیبرنامگی رهنمون شده و به
بنیان ملی صدمه وارد میآورد!
۳- از منظر حقوقی : آثار عملی چنین نوع نگرشی تبعیض و نابرابری را بهدنبال
داشته، با قانون اساسی همخوانی نداشته و با اصل آزادی اراده شهروندان
مغایر است. نمیدانم، چرا «جماعتی» این همه سماجت دارند و نمیخواهند به
پذیرش این واقعیت تن در دهند، که درپیشگرفتن چنین راه و روشی هرچند با فرض
دارابودن حسننیت! به صلاح و مصلحت کیان و یکپارچگی ایرانزمین و وحدت و
هَمدلی اقوام ایرانی نبوده و پایگذاشتن در این وادی خطرناک، بیتردید دیر
یا زود به ناکجاآباد ختم خواهد شد!
«من از مفصل این باب مُجمَلی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مُجمَل»