عصر ایران؛ محمدرضا شعبانعلي - در گذشتههای نه چندان دور، شاید فقط حدود هفت هزار سال پیش، رایج بود که هر کس و هر خانوادهای، کارهایش را خودش انجام میداد:
خودش برای خودش، سرپناهی مییافت یا میساخت.
خودش برای خودش، غذا مییافت یا میپخت.
خودش برای خودش کشاورزی یا دامداری میکرد.
خودش برای خودش لباس و پوشش مییافت یا میبافت یا میساخت.
اگر چه نمیتوان نقطهای مشخص و قطعی را در تاریخ جستجو کرد، اما به نظر میرسد به تعبیر "مک لوهان" با اختراع چرخ، مسیر تاریخ و تکامل جامعه انسانی، به سمت دیگری چرخیده است: حالا میشد مواد اولیه و محصولات را از جایی به جای دیگر منتقل کرد.
شاید نطفهی آغاز مفهوم تجارت و حتی بازار هم چندان از چرخ دور نباشد. گاریهایی که محصولات یک روستا را به روستایی دیگر میبردند و در عوض، محصولات دیگری را میخریدند و بازمیگشتند. شاید بشود گفت رواج استفاده از چرخ، آغاز تخصصی شدن فعالیتها بود؛ دوران شکل گیری فرهنگ و حاکمیت "خان"ها.
من "خان" را از مخفف این عبارت اقتباس کردهام: خودت انجام نده!
قرار نیست هر کاری را خودت انجام بدهی.بعضی کارها را خودت انجام بده و برخی را خودت انجام نده.دامداری را تو انجام بده اما کشاورزی را دیگری برای تو انجام خواهد داد.
همان مثال کلاسیک اقتصاددانها: تو مشغول تولید گوشت باش، سیب زمینی را دیگری تولید میکند.
تاریخ انسان چند هزار سال به سمت تخصصی شدن حرکت کرد.شغلها ایجاد شدند؛یکی کارگر شد و دیگری آهنگر، یکی چاپچی و دیگری پستچی، یکی رویگر شد و دیگری روایتگر.
هر کس شغلی پیدا کرد و به آن مشغول شد و هر کس میدانست که هر کاری را، کسی هست که بهتر از همه انجام میدهد و آن را به عنوان "شغل" انتخاب کرده است و اساساً لغت شغل، نشان میداد که او بیش از هر چیز، به آن کار "مشغول" است.
تخصصی شدن مشاغل و فعالیتها، روندی عموماً فزاینده داشته و اوج روند تخصصی شدن را طی دهههای اخیر شاهد بودهایم.
در قرن گذشته، "هنری فایول" که او را از بنیانگذاران مدیریت جدید مینامند، از تخصصی شدن فعالیتها دفاع کرد و چارلی چاپلین در "عصر جدید"، به ما کارگری را نشان داد که بخش عمدهی زندگیش، به یک کار خاص، یعنی سفت کردن یک پیچ، میگذرد.
اما به نظر میرسد که روند دیگری در حال شکل گیری است؛ روندی که آرام و بیصدا، در حال فتح زندگی انسانهاست.
فرهنگ خانها یا "خودت انجام نده"ها، به تدریج جای خود را به فرهنگ خامها یا "خودم انجام میدهم"ها، داده است.
مهمانی است.میخواهیم این لحظهها را ثبت کنیم. عکاس لازم است؟ نه! خودم انجام میدهم. موبایل جدیدی خریدهام که اتفاقاً دوربین آن، عالی کار میکند.
جلسه است. دبیری بیاوریم که همه چیز را ثبت و ضبط کند؟ نه! خودمان انجام میدهیم. دستگاه ضبط هست و میشود همه چیز را ضبط کرد.
مردم در بین خطوط رانندگی نمیکنند. چه میتوان کرد؟ کار عجیبی لازم نیست. خودم انجام میدهم. امشب در فلان شبکه اجتماعی، برایش هشتگ میسازم.
آن شرکت، محصولی بی کیفیت عرضه کرده؛مسئول پیگیری چه کسی است؟ واحد امور مشتریان یا نهادهای حقوقی؟ هیچکدام! خودم انجام میدهم. به دوستم که یک حساب کاربری پرطرفدار دارد، میگویم آبرویشان را ببرد!
آن شرکت بزرگ نرم افزاری، کارمند میخواهد. به آنجا میروی؟ مگر دیوانهام. همان کار را خودم انجام میدهم. کارآفرین میشوم. "استارت آپ" دار میشوم. هم عنوان قشنگی است و هم، رئیس بالای سرم نخواهد بود.
کتابت را میخواهی با همکاری کدام ناشر منتشر کنی؟ نمیدانم. ممکن است به راحتی با چاپ آن موافقت نشود. خودم این کار را انجام میدهم. از طریق شبکه های مجازی آن را پخش و توزیع میکنم.
اتفاقی در محلهی شما افتاده. فکر نمیکنی بهتر است به یکی از رسانه های خبری اطلاع دهی تا در موردش گزارشی منتشر کنند؟
گزارش؟ خودم انجام میدهم. الان در موردش یک چیزی مینویسم. با عکس. با هشتگ. روی کانال تلگرام هم پخش میکنم. قبل از اینکه رسانههای عمومی حتی به گوششان برسد، صدها هزار بار دست به دست شده.
آیا فلان خبر که منتشر شده صحت دارد؟ نمیدانم. بگذار خودم تحقیقی انجام میدهم و میگویم (از کجا؟ معلوم نیست. به قول اخوان ثالث: هر جا که پیش آید!).
اینها، نشانههایی از شروع یک دوران جدید است: دوران خامها (خام = خودم انجام میدهم).
دوران کسانی که خیلی از کارها را "خودشان انجام میدهند". اما الزاماً نه به بهترین کیفیت. نه به شکل درست. اما قطعاً به شکلی سادهتر، سریعتر و ارزانتر.
تکنولوژی دیجیتال، تنها عامل شکلگیری این دوران جدید نیست. اما حتی اگر نگوییم مهمترین عامل است، باید بپذیریم که یکی از مهمترین عاملهاست.
ظهور چنین پدیدهای، عظیمتر و عمیقتر از آن است که بتوان به آن برچسب "خوب" یا "بد" چسباند اما نمیتوان از آن غافل شد: اقتصاد خامها، جامعه شناسی خامها، روانشناسی خامها، سیاست ورزی برای خامها، رسانه سازی برای خامها، بازیهای خامها، خدمتها و خیانتهای خامها و... پدیدهای جدید است که ظاهراً در میان اندیشههای کهنهی اقتصاددانها و جامعه شناسان و روانشناسان و سیاستورزان و رسانه دارها و بازیسازها، هنوز آنقدر که باید جدی گرفته نشده است.
ظهور فرصتهای ارزشمند فراتر از تصور در ظهور "خام"ها و بروز تهدیدهای فراوان آن، چیزی نیست که به سادگی از چشمهایمان دور بماند.
حاصل این روند جدید چه خواهد شد؟
قطعاً چنان بحثی فراتر از چنین جایی است. اما دو نکته را نمیتوان از نظر دور داشت:
نکته اول اینکه میتوانیم مراقب باشیم که ظهور ابزارهای نوین، در عین اینکه فرصتهای جدید میآفریند و به قدرت ما میافزاید، ما را سطحی نکند.
میتوانیم هنوز هم، به جای اینکه با دوربین موبایل خود، هزار عکس در هفته بیندازیم و هیچکدام را بعداً نبینیم، با خودمان قرار بگذاریم که هفتهای مثلاً سه عکس بیشتر نیندازیم.در این حالت معجزهای بزرگ روی میدهد.
ما بر خلاف عکاس قدیمی که در عموم وقتها، نمیتوانست دوربین خود را به همراه داشته باشد، دوربینمان را در جیبمان داریم و از این جهت، تکنولوژی در خدمت ما بوده است.
از سوی دیگر، لذت جستجوی یک قاب ارزشمند را، ساعتها انتظار برای پیدا کردن یک سوژه را، منتظر ماندن برای یک اتفاق ارزشمند قابل ثبت را، همچنان مانند همان عکاس قدیمی تجربه میکنیم.
میتوانیم صحنهای زیبا ببینیم و به خاطر تمام شدن سهمیهی عکس هفتگی، آن را ثبت نکنیم تا درد شیرین عکاس حرفهای را که دوربین و منظره را داشت، اما حلقهی فیلم در دوربینش به آخر رسیده بود، بچشیم.
لذتها و تجربههایی عمیق و ارزشمند که بسیاری از ما، فرصت و امکان تجربهی آن را خودمان از خودمان سلب کردهایم.
نکتهی دوم اینکه بپذیریم در دوران خامها، آنچه وجود دارد مجموعهای پیچیده از افراد هستند که با هم در تعاملند و نه تعداد محدودی سازمان انسانی.
سازمانهای مردم نهاد یا "سمن"ها، دولتها، کشورها، قومها و قبیلهها، سازمانهای سنتی انسانی هستند که امروز متعلق به ماقبل "این تاریخ" هستند و در مدتی نه چندان دور، متعلق به "ما قبل تاریخ"!
رشد، موفقیت، آرامش، رفاه، امنیت، اخلاق و قانون، باید تعاریف و الگوهای خود را به روز کنند که اگر جز این باشد، جایگاه خود را در عصر جدید از دست خواهند داد.
حداقل چیزی که نویسندهی این مطلب، به عنوان هویت عصر جدید میفهمد این است که: دوران جدید را با "فرهنگ سازی" میتوان مدیریت کرد و نه "قانون بازی". این واقعیتی است که برای درک آن، به دانش یا تخصص یا درک عمیق از فلسفه تکنولوژی دیجیتال، نیازی نیست.