عصر ایران - ناصر عطاپور کنسرتی به همراه دو تن از اساتید آذربایجانی خود در تالار وحدت تهران در دست اجرا دارد. به این بهانه گفت و گویی با او انجام داده ایم تا از دلبستگی خود به موسیقی مقامی آذربایجان بگوید. عطاپور این دلبستگی را از کودکی می بیند و از نوای مادری به عنوان سرلوحه عشقش به موسیقی مقامی یاد می کند. در همین حال وی می گوید اجرای گروه موغام در شهرهای هم زبان (تبریز و اردبیل ) هم مد نظر بود که به دلایلی انجام نشد با این حال موغام آذربایجان دور از دیار تجدید دیدار می کند با آذری زبانان و تمام مشتاقان موسیقی آذری.
ورود شما در زمینه موسیقی مقامی چگونه شکل گرفت و در حال حاضر چه دستاوردی داشته اید؟
آشنایی با موسیقی به شنیده های من از ترانه های مادر بر می گردد. زمان کودکی را با صدای خوب مادر به یاد دارم. مادری که صدایش را از قومش به ارث برده است. مادرم از قره باغ بوده و پدرم از قره داغ هر دو از صدای خوبی بر خوردارند. به یاد دارم مادر در محفل های خصوصی می خواند و دایره می زد چنان با این ساز و نوا انس گرفتم که در ده سالگی عضو گروه کودک و نوجوان صدا و سیمای تبریز شدم.
ساز و ترانه و سرود در این دوران با من بود تا اینکه در دبیرستان طالقانی با گروه موسیقی محل تحصیلم همکاری کردم. این گروه با سازهای سنتی آذربایجان کار می کردند. اولین بار تصنیفی از آنها شنیدم به نام "بهار گلدی" یعنی "عید آمد" به زبان ترکی بود و مرا شیفته موسیقی کرد از آن پس جدی تر به سراغ موسیقی رفتم. با اساتید به نامی در تبریز آشنا شده و از آنها درس گرفتم. در حضور مرحوم استاد سلیمی، استاد شاطریان ، استاد حسن دمیرچی و استاد علی فرش باف تلمذ کردم. البته استاد شاطریان حق بیشتری به گردن من دارند و در کلاس ایشان به فنون موسیقی بیشتر دست یافتم تا اینکه در سن شانزده هفده سالگی در سال 71 به فستیوال یا جشنواره ای در کرمانشاه راه یافتم و به رتبه برتررسیدم. در همان برهه ارکستر جوانان صداوسیما هم تشکیل شده بود و همزمان با همکاری با این گروه در ارکستر بزرگسالان هم فعالیت می کردم.
رهبر ارکستر بزرگسالان بیژن شیخ باقری بودند که با ایشان هم کارکردیم. به عنوان سولیست در هر دو ارکستر و همزمان با گروه آموزشگاه شاطریان همکاری داشتم. درمجموع با این سه ارکستردرکنسرت های زیادی شرکت کردم. ارکسترهایی که هم در تبریز و هم شهرهای مختلف ایران اجرا داشتند. البته بعد از یه مدت، وقفه ای بین من و موسیقی افتاد که دلیل آن خدمت سربازی بود.
بعد از سربازی در سال 84 جدی تر از گذشته برای ادامه تحصیل در رشته موسیقی به جمهوری آذربایجان رفتم. تا اینکه درسال 86 در مسابقات بین المللی مقامی که در تلویزیون "آز تیوی" آذربایجان تولید می شد، شرکت کرده و از بین 500 نفر در لیست 20 نفر فینالیستها قرار گرفتم. در نهایت هم نفر سوم این دوره از مسابقات در سال 2007 شدم.
بعد از آن اکثر آذربایجانی ها گروهی را که درآن فعالیت داشتم می شناختند چرا که همه در ایران و حتی کشورهای دیگر اجراهای ما را دنبال می کردند. با این اوصاف می توان گفت از سال 86 آکادمیک و علمی موسیقی مقامی را دنبال کردم. تا الان که یازده سال گذشته است در این نوع موسیقی گام بر می دارم. البته در سال 91 پس از بازگشت از آذربایجان گروهی به نام موغام تشکیل دادم که تا کنون برنامه های مختلفی در داخل ایران و خارج از کشور اجرا کرد.
ویژگی موسیقی گروه موغام چیست و چه برداشتی از این نوع موسیقی دارید؟ موسیقی مقامی مختص کشورهای شرقی نظیر ایران است که ریشه در آداب و سنن مناطق دارد. به طور کلی ملل شرق از این نوع موسیقی بهره می برند. هند، عربستان و ایران از کشورهایی هستند که ریشه و خواستگاه فرهنگی خود را در این نوع موسیقی دنبال می کنند.
اما در مجموع در بحث موسیقی مقام دو ملت و قوم هستند که این نوع موسیقی را خیلی آکادمیک و دقیق دنبال می کنند یکی ایران است و دیگری جمهوری آذربایجان.
درست است که موسیقی مقامی تصنیف های شفاهی دقیق یا همان سینه به سینه معرفی می شود اما در کنار آن باید در دانشگاه درس های نظری در باب موسیقی تحصیل و تدریس شود.
موسیقی مقامی همانطور که اشاره شد به ویژگی منطقه و فرهنگ بر می گردد و این نوع موسیقی پایه مشترک در کشورهای بهره مند دارد منتها به نام های مختلف خوانده می شود. در هند به مقام می گویند موگا، در آذربایجان موغام (مقام) و در ترکیه مکام.
ظاهرا این موسیقی غرب را هم شیفته خود کرد
موغام (مقامی) موسیقی فولکلور محلی است. از شادی، غم مردم و اسطوره مردم نشات گرفته و تحریرهای همراه در این نوع موسیقی کاری متفاوت برای شنونده غربی ایجاد می کند. در اروپا خیلی از این موسیقی استقبال می شود. در واقع نوع موسیقی و نوع خواندن و تحریر ها برای آنها جالب است. غربی ها از دیافراگم در خواندن بهره می برند. کما اینکه ما در موسیقی مقامی از سر و سینه و کام استفاده می کنیم. از تکنیک هایی استفاده می کنیم که صدای مستقیم تولید می کنند. در بین موسیقی مقامی مناطق مختلف هم ویژگی های بارز و گوشنوازی وجود دارد. چنانکه اصطلاحا خوانندگان آذربایجانی را چپ کوک می نامند. چون از حجم صدای بالا یا شش دانگ صدا استفاه می کنند تا سه" اکتاو" کامل را بخوانند.
دستگاه هایی در موسیقی آذربایجان هست که تمام شعبات ماهور را با اوج بالا اجرا می کنند.
ویژگی بارز موسیقی آذربایجانی اوج خوانی است. در حالی که در فارسی اگر ماهور خوانده شود تا آخر باید ادامه یابد نه اینکه صدا اوج ناگهانی بگیرد.
خارج از تکنیک خواندن، ویژگی برجسته موسیقی مقامی یا موغام آذربایجان حزن و گداز آمیخته با نواهای ریتمیک است. به عبارتی یک حس عمیق در موسیقی آذربایجان وجود دارد. شما چه نظری دارید؟ موسیقی فولکلور آذربایجان به دو بخش مجزا تقسیم می شود. یکی از این بخش ها موسیقی عاشق هاست. این نوع موسیقی ریتمیک است. چنانکه واقفید وقتی از موسیقی ملل تعریف می شود از ریتم فوق العاده موسیقی آفریقا یاد می گردد بی شک موسیقی آذری در بین موسیقی شرق این رتبه را در ریتم از آن خود می کند. حتی می تواند با موسیقی و ریتم آفریقا تلفیق گردد. اما جدای از ریتم، عاشق ها ریشه ای ترین موسیقی آذری را می نوازند. نوایی که دربین مردم ساری و جاری است. در مراسم ها گوشنواز است و معراج نامه آن سهم کمی در بسط و نشر دین مردم این سرزمین یعنی اسلام ندارد.
البته عاشق ها یا هر نوع از موسیقی آذری خود ریشه در وسعت اساطیر و گذشته آذربایجان دارد. جنگ هایی که به جانب آذربایجان بوده و فشار و خفقان عصرها در موسیقی این منطقه ریشه دوانده است. زمانی که مادری برای پسر از دست رفته می خواند نوای لای لای شکل ترانه ای می گیرد که اندوه به دل می دواند با این حال آرامش ریتم آن آسودگی خاطر را به همراه دارد. همراه با فضای اجتماعی و سیاسی، طبیعت هم سر انگشتی به ساز مردمان آذربایجان برده است. البته این ویژگی بارز موسیقی فولکلور است.
داستان هایی از اساتید و اسطوره ها چون دده قورقوت، مرد ریشوی کلاه بلند و ساز به دست هم تاثیر گذار است. قصه هایی از مردان و زنانی که تصنیف های مختلف خواندند یا تصنیف ها از آنها خوانده شد.
آیا موسیقی های ریشه دوانده در قومیت، نظیر موسیقی مقامی آذربایجان، می توانند در گذر زمان به سبک های تازه تر ورود کنند؟
قطعا، هر تغییری بدون کنار گذاشتن اصل امکان ندارد؟ همین اپرای مقامی در موسیقی آذربایجانی گواه این مطلب است. این اپرا نوشته شده در سال 1908 برای اولین بار در دنیا اپرای مقامی با داستان لیلی و مجنون را استارت زد. پایه گذار این اپرا، شبیه خوانی یا تعزیه ای را در بچگی می بیند و در ذهن خود داد و ستد تصنیف ها از زبان خوانده ها را ثبت می کند تا اینکه در گرجستان تحصیل آکادمیک را تمام کرده و بر می گردد داستان لیلی و مجنون را در قالب اپرایی مختص شرق به اجرا می گذارد.
موسیقی مقامی آذربایجان را در مقابل موسیقی فارسی زبان یا موسیقی اصیل ایرانی چگونه می بینید؟این دو از هم دور نیستند. تصنیف هایی هستند که در هر دو نوع موسیقی یک قالب و مفهوم و احساس را می رسانند. مانند تصنیف مرغ سحر که در هر دو قالب موسیقی به زیبایی اجرا شده و بی شک وفادار به حس اصلی باقی می ماند. منتها تفاوتهایی هم بین دو قالب یاد شده هست. تار ایرانی یا فارسی روی پا قرار می گیرد و همین قدرت عمل دست را پایین می آورد که کم شدن تکنیک نتیجه آن است. البته در مقابل حس را بیشتر منتقل می کند. آذری ها اما ساز را روی سینه قرار می دهند که قدرت دست را بالا می برد و تکنیک بیشتر می شود و در مقابل حس کمتر. این تفاوت فقط ویژگی این دو نوع موسیقی را بیان می کند نه برتری یکی بر دیگری. با این حال معتقدم هم موسیقی آذربایجان و هم فارسی زبان هر دو کم و کاستی هم دارند. موسیقی ایرانی یک نواخت است و ریتم کمی دارد و اکثرا در یک خط خوانده می شود حال آنکه موسیقی آذربایجان خیلی ریتمیک است.
از برنامه های آتی خود بگویید. ظاهرا کنسرتی در دست اجرا دارید؟ گروه موغام تا کنون بیش از 50 تا کنسرت هم داخل ایران هم خارج اجرا کرد. با این حال مدتی بود که در نظر داشتم در شهرها ی مختلف کشور کنسرت بگذارم. البته تنها موفق شدم در تهران این برنامه را پیاده کنم. در حال حاضر هم این برنامه چیدمان شده و با نام صدای سه نسل آماده اجرا در 4 خردادماه در تالار وحدت می باشد، منتها بنا به دلایلی که بعضا برای خود ما روشن نیست اجازه چنین کنسرتی در شهرستان داده نمی شود.
البته در تهران اجرا دارید. برنامه موغام این بود که در اردبیل و تبریز هم اجرا داشته باشد. به خصوص اینکه دو همراه گرانقدر هم در اجرا نقش دارند. آقای عارف بابایف استاد بنده که در جمهوری آذربایجان رییس دانشکده موسیقی مقامی است و استاد غضنفر عباس اف که یکی از با شیوه ترین اساتید و دارای مکتب قدرتمند است حضور دارند. اجرای موغام قرار است تلفیقی از اجرای بنده و این اساتید باشد. سه گاه زابل را سه نفر با هم می خوانیم و نوازدگی هم با بچه های تبریزی گروه است. اوختای شادی، تار، افشین علوی، کمانچه، شاهرخ مدقالچی، پیانو، وحید نیکمندان، عود، انلوین سادات، ناغارا، اکبر سربازی، بالابان، می نوازنند. در نهایت هم هر کدام از اساتید قطعه های جدا می خوانند. چنین برنامه ریزی برای شهرهای هم زبان می توانست دلنشین و خاطره ساز باشد منتها فقط در تهران مجوز برا کنسرت مشکلی نداشت.
اجرای اخیر شما کجا و چه وقت بود؟یک ماه پیش درآلمان و اتریش اجرا داشتیم. در آلمان شهرهای برلین و هامبورگ و در اتریش وین از ما استقبال کرد. قرار است که اواخر مرداد ماه هم درفستیوالی درسیاتل اجرا داشته باشیم.