ای کاش درختی باشم
تا از من در یچه ای بسازند
و از آن خورشید را بنگرند
که حرارت و بزرگی را
ازپیشانی مردی وام گرفت
که خانه ای داشت
کوچک تر از دو گام که برداری
ای کاش مرا تا خداوسعت دهند
تا نشان دهم
انسان یعنی
چهل سال آیینه وار زیستن
من تصویر هایی دارم
از سکوت
که در بیابانش
واژه ها لالند
و کلمه ها کوچک
بروز سکوت
در جنگل کلمه
چگونه آیا ؟
ای کاش پنجره ای باشم !
******************
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را می جویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می دهد،
چایى دم کشیده
(درست لحظه یى که از تمام دغدغه ها فارغ می شوى)
******************
شاید من لایق تو نیستم
ولی به یادت می مانم.
تا آخرین نفس. با هر باران، با هر شب، با هر گریه، با هر سکوت،
با هر روز، با هر حرف، با هر خنده و با هر نفس به یاد تو هستم
نازنینم…
******************
سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی،
که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند!
سلام می کنم به چراغ،
به «چرا» های کودکی،
به چالهای مهربان گونه ی تو!
******************
شکایت نمی کنم، اما
آیا واقعاً نشد که در گذر ِ همین همیشه ی بی شکیب،
دمی دلواپس ِ تنهایی ِ دستهای من شوی؟
نه به اندازه تکرار ِ دیدار و همصدایی ِ نفسهامان!
به اندازه زنگی…
واقعاً نشد؟
واقعاً انعکاس ِ سکوت،
تنها حاصل ِ فریاد ِ آن همه ترانه
رو به دیوار ِ خانه ی شما بود؟
نگو که نامه های نمناک ِ من به دستت نرسید!
******************
سکوت آب
می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛
******************
سکوتم ته کشیده، کاش خدا اینجا بود
غریبه ها آشنا شدند
و تو همچون صدای گالیله در طول تاریخ، گردش زمین را به دور خورشید انکار می کنی!
آغوش میخواهم… آغوش میخواهم… و باز هم آغوش…
ای خواب رفته در دروغ! زمین میچرخد.
و من هم….
******************
من از صبح می ترسم
چرا که از شبهای غرق شده در تو
رهایم می کند،
من دل را به سکوت سپردهام
من با سکوت زندهام …
******************
این را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است،
کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نیمه ای ست از سرما.
دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،
تا بی کرانگی را از سر گیرم،
و هرگز از دوست داشتنت باز نایستم:
چنین است که من هنوز دوستت نمی دارم