عصرایران -در جلسه نقد و بررسی فیلم « شکاف » که با استقبال مخاطبان مواجه بود کیارش اسدی زاده نویسنده فیلمنامه ، کارگردان و تدوین گر ، شاهرخ کافی نویسنده فیلمنامه و نیما حسنی نسب منتقد میهمان حضور داشتند و ضمن صحبت درباره فیلم به پاسخ گویی به پرسش های حاضران پرداختند. این جلسه با اجرای کوروش جاهد کارشناس سینما یه شرح زیر برگزار شد:
کوروش جاهد : در این فیلم نشانه ها در پیش برد اثر موثرندباید به مطالب ظاهری در فیلمها بیشتر دقت کرد .مثلا سن بچه ها و یا لباس پوشیدن اقای حمیدیان که همیشه یقه را بالا میدهد و انگارتا حدودی وضعش باخودش مشخص نیست و یا اینکه شما دو تازوج دارید که یکی از انها(پیمان و سارا) بچه دارد و از او درست نگهداری نمی کند و یک زوج دیگر دارید که باید حتما بچه دار بشوند تا سلامتی خانم حفظ بشود . وقتی اینها در هم تنیده میشود به لحاظ نشانه شناسی .فیلم قوام لازم رو میگیرد.برای ما خیلی جالب بود که فیلمسازی که دومین فیلمش رو میسازد به طور خاص به این نشانه ها توجه کرده است .
وی افزود : در این فیلم فیلمنامه خیلی موثربوده و این گره افکنی ها و چگونگی جلو رفتن فیلم مقدار بسیارزیادی اساس فیلم را تشکیل داده و در فیلمهایی که اینقدر با گره افکنی جلو میرود . اگر فیلمنامه خوبی نداشته باشد . فیلم خوبی نمیشود و ان تاثیر گذاری را نمی تواند بر روی مخاطب بگذارد.اولین بار که فیلم را دیدم حس کردم که فیلم یک هشدار کلی می دهد که ای مردم این کسانی را که به دنیا اوردیم حواسمان به انها نیست.برای تربیت و مراقبتشان فکری نکردیم. حالا چگونه میتوانیم ادمهای دیگری را نیز به این دنیا وارد کنیم.
کیارش اسدی زاده : هدف اصلی فیلم براین پایه استوار است که ادمها پیش از هر اتفاقی باید به شناخت از خودشان در نسبت به ان ماجرایی که قصد ورود به ان دارند برسند .
شروع و استارت این ماجرا که چرا سراغ چنین موضوعی رفتم بر می گردد به اوایل سال 91 که به اتفاق همسرخودم تصمیم گرفتیم صاحب فرزند بشویم.خب طبیعتا موضوع برای ما موضوع مهمی شد درزندگیمان.ولی همزمان در مسیری که داشتیم طی می کردیم که به تصمیم قطعی برای بچه دارشدن برسیم. در مشاوره های پزشکی که شرکت می کردیم بازوج هایی اشنا میشدم که هم بچه داشتند و هم بچه نداشتند. با هر کدام که صحبت می کردم . دیدگاههای متفاوتی نسبت به این موضئع داشتند.مجموع اطلاعاتی که در ان موقع از پیرامونم دریافت کردم باعث شد که این موضوع برایم مهم بشود که فیلمی در این مورد بسازم . موضوع رو با شاهرخ کافی در میان گذاشتم. و با جناب کافی شروع کردیم به طور مشترک فیلمنامه را نوشتیم.
در فیلم و فیلمنامه به دنبال فضای دوپارگی و دو لحنی نبودیم. اگر اتفاق افتاده باشد . اتفاق خوبی نیست . ولی دنبال این مطلب بودیم که در نیمی از فیلم به دغدغه های ذهنی کاراکترهای اصلی قصه مان یعنی سارا و پیمان بپردازیم و بعد در باقی قصه در تقابل با زندگی قرار بگیرند که به هرحال چیزی که در اینده میتواند پیشرویشان باشد یک احتمال باشد . احتمالی که درصد زیادی از جامعه بتوانند با ان ارتباط برقرار کنند و همذات پنداری داشته باشند.یعنی به طور کلی با اطلاعاتی از زوج هایی که با انها در ارتباط بودیم استفاده کنیم . حقیقتا دنبال این دو مسیر بودیم ولی میخواستیم این دومسیر به خوبی به هم زنجیر و متصل شوند.
کارگردان گس افزود : در پایان بندی این فیلم هم من و هم شاهرخ کافی با گروه بازیگرها و بقیه عوامل جلسه می گذاشتیم . همگی مخالف چنین پایانی بودند و معتقد بودند بسیار تلخ است . من معتقد بودم در چنین فضا سازی قصه باید به سمت و سویی برود که دیگر فرصتی برای جبران فرصت وجود نداشته باشد. واز نظرمن فقط با این پایان است که میتواند تاثیرش را روی مخاطب بگذارد. زمانی که فیلم رو میساختم هدفم این بود که حداقل روی یک خانواده تاثیر بگذارد.
وی افزود : بنده نسبت به خودسانسوری هایی که انجام داده ام افسوس می خورم . ای کاش کمی بازتر به موضوع نگاه می کردیم. همین حالا که میبینید می گویند فیلم جسور نیست و زمان بد اکران را به ان می دهند .فیلم در حین اکران دچار این حاشیه است که فیلم ضد سیاست های افزایش جمعیت است.که در واقع ایگونه نیست. فیلم مانیفستش این نیست که بگوید مردم بچه دار بشوند یانه. و اهمیت ندارد که پیمان ها و ساراها دارای فرزند بشوند یانه. به نظرم نگاه و هدف اصلی فیلم براین پایه استوار است که ادمها پیش از چنین اتفاقی باید به شناخت دیگری از خودشان در نسبت به ان ماجرایی که دارند به ان ورود پیدا می کنندبرسند .
وی افزود : به عنوان یک سینماگر معتقدم که یک موضوع ناب نمیتواند منجر به کشش تمام مخاطب در طول مسیر باشد.قطعا شما با کاراکترها هم همراه میشوید. این که باید از وجوه دیگری از این کاراکترها نیز اطلاعاتی داشته باشیم توقع بی جایی نیست. ولی قطعا وقتی هم ذات پنداری اتفاق میفتذ قطعا نمیتواند فقط مربوط به تم کلی فیلم باشد.حال که ما تا اندازه خوبی در هر کدام از شخصیتها عمیق شدیم. به طور مثال در مورد نسیم و فرهاد من خیلی تلاش نمی کردم که خیلی نزدیک بشوم . کاملا اگاهانه بود . ولی در مورد پیمان و سارا تلاش کردم تا کمی نزدیک شوم و جنس تفاوت این دو زندگی را نشان بدهم. با تمام محدودیتها در ارتباط پیمان و سارا علاقه و یک تفاهم کاملا جدی و استواری را میبینیم. اینهاهمه نشانه شخصیت پردازی است . ومیتوانید متوقع باشید که بیش از این وجوه متفاوتی از شخصیتها را ببینیم.
شاهرخ کافی : حرف اصلی فیلم کمی سکوت و تفکر است اولین بار که کیارش اسدی زاده در مورد این فیلم بامن صحبت کرد . به ظاهر ساده می امد ولی برای من به شدت این پتانسیل را داشت که دراماتیک بشود. فقط کافی بود که به این موضوع بپردازیم و درمورد ان قصه بگوییم و همانطور که دیدید یک فیلم خوب تولید شود. این اولین فیلنامه فیلم سینمایی من است و قبلا بارها فیلمنامه تله فیلم و سریال نوشته بودم.بنده مانند کاراکترهای اصلی فیلم صاحب فرزند نیستم و خیلی جهان شمول تر از دیدگاه کسی که میتواند حق داشته باشد نگاه می کنم. سعی کرده ام که به بچه هایی که پیرامون ما هستند نگاه کنیم و انها را زیر نظر داشته باشیم و در فیلم نامه از این اطلاعات استفاده کنیم.
در مورد دوپاره و دولحن بودن فیلم نامه میخواهم بگویم که ما باید چنین فضایی رو ایجاد می کردیم تا تاثیرگذار باشد ما زوجی را داشتیم که در فرزند دار شدن دودل بودند . انها به این فکر می کنند که ایا زمان خوبی بر ای فرزند دارشدن هست یانه. به خانواده ای که الان دارای فرزنداست و پولدارترند و دنیا دیده ترند تگاه می کنند که به این وضع کشیده شده است .انها با ترس و لرز بیشتری به دنبال فرزند دارشدن هستند. حرف اصلی و ذات فیلم کمی سکوت و تفکر است. من قبول دارم که این شیب تند است.شاید هم اشتباه باشد ولی نیاز است که این شیب تند در فیلم وجود داشته باشد. ما اعتقاد داشتیم در غیر اینصورت تاثیر گذار نخواهد بود.تحملی که در بخش اول فیلم میبینید تا به گره افکنی برسد جهت ایجاد سکوت و تفکربرانگیز بودن مطلب است.
نیما حسنی نسب : اگر این خودسانسوری اتفاق نمی افتاد با فیلم درخشان تری روبرو بودیممثل خیلی از فیلمهای که در سینما دیدیم این فیلم نیز از یک اتفاق و دغدغه شروع شده است . هر فیلمی به اندازه خود ریشه در واقعیتی دارد که در پیرامون ما اتفاق می افتد و توسط کارگردان و خالق اثر مشاهده شده است. به طور کلی در سینمای اجتماعی ماکه روایت ها و دغدغه های اجتماعی دارند این وضعیت بیشتر اتفاق میفتد و با دیدن این فیلمها نسبت فیلمساز با واقعیت را بیشتر درک می کنیم. یک نکته کلیدی وجود دارد که این ایده و یا نسخه اولیه از فیلمنامه ایا در حین شکل گیری و در انتهای تولید اثر منجر به یک وضعیت عمومی میشود؟ایا این اثر میتواند خودش رو از اساس اولیه و نکته اولیه خودش فارغ کند و به یک عمومیتی در باب یک موضوع برسد یا نه؟ هر چقدر این موضوع شخصی تر بماند و هرچقدر مصادیق و نشانه هایش مشابه همان حوزه اولیه بماند فراگیری و تاثیر گذاریش و اتفاقی که قراراست ایجاد کند کمتر می شود.
وی افزود : در مورد این فیلم یک نکته ای که وجود دارد فارغ از بحث ارزش گذاری کیفی مطلبی که قابل تقدیراست رفتن فیلمساز به سمت یک موضوع آشنا و درگیر است. یکی از مطالبی که در سینمای ایران هم برای فیلمساز و هم مخاطب دردسرساز است(از لحاظ کیفی)، عدم آشنایی و تسلط به حیطه های مختلف موضوعی که در موردش بحث می شود می باشد. وقتی که فیلمساز از مطلبی که در مورد آن صحبت می کند دور است. وقتی که در مورد سوژه های اجتماعی که مد است و یا سفارشی است و یا به او تحمیل می شود. معمولا این فیلمها , فیلمهای به درد بخوری از آب در نمی آیند. چون معمولا وقتی فیلم را می خواهید به نمایش بگذارید . قطعا آن موضوع و یا اتفاقی که باید بازنمایی بشود باید از فیلتر تجربه حسی و شخصی وانسانی شما گذشته باشد.
به هر حال شکاف فیلم تاثیرگذاری است . با توجه به روندی که در فیلم اتفاق می افتد و با توجه به پایان بسیار تلخی که فیلمساز برای تماشاچی ایجاد می کند.این نشان می دهد که کارگردان از موضوع شناخت کافی دارد . ولی این رابگویم که تمرکز کارگردان روی موضوع اولیه و تیتر اصلی ماجرا باعث شده و به نظر می آید دست مایه های فیلم برای روایت 90 دقیقه ای را نداشته باشد , برخلاف فیلم قبلی کیارش اسدی زاده که به دلیل تعدد کاراکتر فرصتی برای تمرکز و پرداختن به جزییات وجود نداشت. حال باتوجه به فیلم اول سعی برتمرکز برروی یک موقعیت با تعداد کاراکتر محدود داشته است. که به نظر می اید برای 90 دقیقه کافی نیست.
وی افزود : من به عنوان یک مخاطب احساس می کنم زمان زیادی به نسبت ریتم و روایت سینمایی اثر ان هم به صورت خطی انتظار داریم تا فیلم استارت بخورد. نیمی از فیلم صرف ارائه اصطلاحات و نشانه هایی میشود که به نظر می اید نیاز ندارد . چون فیلم با انتخاب این وضعیت دراماتیک و مرگ کودک به نظر می اید که دغدغه روایت گره افکن و قصه گو و پرتنش را دارد. اگر فیلمساز میخواست فیلمی بسازد در باب دغدغه های درونی یک یا دو زوج درباره یک بچه , به نظرم دیگر این دیرشروع شدن قصه ایراد نبود. دراین فیلم بایک روایت دولحنی طرفیم که نیمی از فیلم شاهد مشاهده دغدغه ها و دلهره های بین ادمها هستیم ودر بخش دوم کامل به کودک و مرگ کودک می پردازد که فصل الخطاب فیلم هم هست. و این دو لحنی به نظر نمی اید که در نهایت به یک ویژگی چه تماتیک و یا فرمیک تبدیل شده باشد.
وی اشاره کرد : اگر موضوع بچه دارشدن یا نشدن است . به نظرم این یک موضوع عظیم و کلانتری است که در قالب یک فیلم بشود به ان پرداخت. به نظرم این قضیه به انواع دغدغه های یک اجتماع بستگی دارد. به نظرم بهتر این بود که هدف این فیلم این باشد که اگر بچه هایی وجود دارند اینها نیاز به توجه بیشتری دارند.یکی از نکاتی که پتانسیل بالقوه خوبی بوده که به کیفیت فیلم کمک کند . وجود موقعیتهایی است که به تم و موقعیت بنیادین فیلم کمک کنند مثلا علاوه بر این که زوجی در فیلم داریم که اینها با کودکشان ارتباطی دارند . خود این زوج نیز فرزندان نسل دیگری هستند که به نظرم در این فیلم زیاد به انها پرداخته نشده است. چاشنی هایی در فیلم برای ارتباط با نسل قبل هست که بیننده منتظر است به ان بپردازیم که پرداخته میشود ولی کافی نیست و از ان می گذریم.
در این فیلم پیچیدگیهای خیلی جذاب و دراماتیکی را بین زوج ها میبینیم . فکر کنم تمامی کسانی در سن کاراکترهای فیلم بایک موضوع به ظاهر ساده اما بسیار پیچیده رو به رو شدند که در جمع هایی , روابطی و دوستی هایی وجود داره که با جدایی یکی از زوج ها این قصه پیش می اید که حالا شیوه ارتباطی این رابطه ها بعد از این ماجرا چه میشود؟ کدام یک از زوج ها باید حذف بشوند؟ کدام یک حس نزدیک تری دارد با ما؟ بنابراین به نظر می اید یک مقدار تمرکز فیلم برای رسیدن به این پرسش و این که دغدغه مطرح بشود , یک مقدار شاید ذهن فیلمساز از خود فیلم برده شده به سمت طرح این دغدغه. اما از طرف دیگر اگر این مطلب را در نظر بگیریم که اگر یک مطلبی بخواهد به شکل تاثیر گذارو درستی مطرح و منتقل بشود در وهله اول به هرحال کیفیت اون مدیومی که درباره اش داریم صحبت می کنیم مهمترین ویژگی فیلم است.
فیلم دچار یک پارادوکسی هست که میخواهد درباره یک موضوع با اهمیتی حرف بزند. اما از طرف دیگر به دلیل تمرکز برحرف زدن راجع به ان مقوله با اهمیتی مثل خود فیلم . بعضی مواقع میتواند غفلت کند چون هیچ پیش زمینه ای از رابطه این دوزوج را نمیبینیم. و فیلم دقیقا از شروع بحران و جدایی این زوج نشان داده میشود..همه این مطالب پتانسیل های بالقوه متعدد خیلی جذابی است که میشود به ان پرداخت . به نظرم هر کدام از دغدغه ها و اتفاقات داخل فیلم قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم مستقل را دارند.روابط پنهانکارانه و دروغ هایی که بین افراد رد و بدل میشود باعث میشود که افراد از اتهام بگریزند ولی در واقع همه به مرگ این کودک ناخوداگاه کمک می کنند . شکاف پر از کیفیت هایی است که قابل تحسین است ولی از این طرف میشود گفت پراز افسوس هایی است که نیمه کاره رها میشود. معمولا فیلمهای خوبی که میتوانستند خیلی بهتر باشند ادم را خیلی بیشتر اذیت می کند نسبت به فیلمهایی که از انها انتظار نداریم.
بخش دیگری که به نظرم در سینمای ما موضوع مهمی است شرایطی است که فیلم در ان ساخته میشود اعم از سیاسی اقتصادی فرهنگی و .محدودیتهایی که با ان مواجه هستیم. فیلم قبلی کارگردان (گس) چندان فیلم بی دردسری نبوده است. و نسخه ای که نشان داده شده یک نسخه سرحالی از فیلم نیست . شما فیلم اول را باتمام عشق و پتانسیل بسازید و این بلاها سرش بیاید ناخوداگاه در فیلم دوم به خودسانسوری رو خواهید اورد . چقدر این مطالب موثر است؟ یک نمونه بخواهم مثال بزنم بدن برهنه بابک حمیدیان در فیلم استراحت مطلق رضا کاهانی سانسور میشود درحالیکه در این فیلم در زمانی طولانی بدن در استخر برهنه است و یا در فیلم رستاخیز نیز در یک سکانس ده دقیقه ای بدن برهنه بابک حمیدیان را می بینیم .به خاطر سلیقه ای بودن سانسور این اتفاقات می افتد . تمامی این اتفاقات باعث سرخوردگی نویسنده و در نتیجه خود سانسوری میشود. که اگر این خودسانسوری اتفاق نمی افتاد با فیلم درخشان تری روبرو بودیم. به نظر می اید شکاف ازدل نگرانی ودست و بال بسته نویسنده و کارگردان و خودسانسوری ضربه خورده است. فیلم به جسارتی که در فیلم اول کارگزدا ن (گس) مشاهده میشود نیاز دارد.
وی افزود : در بخش اول فیلم باتوجه به این که از دراماتیزه کردن جلوگیری می کند . مخاطب فکر می کند که تا به اخر باید بادغدغه های این دو زوج همراه باشد.و شناخت بهتری از این دو زوج پیدا می کند.و شناختشان تکمیل شود.ولی از انجایی که قصه به سراغ درام بعدی خود می رود. خود موضوع انقدر ملتهب و دراماتیک هست که طبیعی است هر بیننده ای مخصوصا در بار اولی که فیلم را می بیند جذب ان میشود و قطعا اولویت اولش پیگیری سرنوشت کودک وتنش ها و کنش های فی مابین دو زوج در مورد این موضوع میشود. از این جا به بعد فیلم تمرکزش را از روی ادمها برمی دارد و به سمت موضوع می برد . شاید به این دلیل است که بین این 4 شخصیتی که به غیر از کودک در فیلم وجود دارند می شود یک اولویت بندی کرد. مثلا شخصیت پارسا پیروزفر پردازش مشخصی ندارد چون نقشش یک نقش پیش برنده می باشد.
به طور کلی وقتی شما قصه ای دارید که در ان تنش و کنش دارید نیاز نیست که به وجوه کاراکتر بپردازید که اگر بتوانید هر دو را باهم پیش ببرد شک نکنید که اسم ان کارگردان به بزرگان تاریخ سینما خواهد پیوست. شکاف از ان دسته فیلمهایی است که تماشای بار اولش حس خیلی بهتری و تاثیر گذاری به فرد می دهد . در بارهای بعدی چون از پیش درامد قصه باخبریم و چون دنبال چیزهای دیگری هستیم تماشاگر را از حس و حال می اندازد.
این جلسه نقد و بررسی با پرسش و پاسخ بین میهمانان و مخاطبان ادامه یافت و به پایان رسید.