۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۴۳۱۳۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۳ - ۱۹-۱۰-۱۳۹۴
کد ۴۴۳۱۳۵
انتشار: ۱۸:۲۳ - ۱۹-۱۰-۱۳۹۴

اظهارات شقایق فراهانی درباره خواهرش

شقایق فراهانی روبه‌روی رضا رشیدپور نشست و به پرسش‌های مجری برنامه «دید درشب» پاسخ گفت.

به گزارش ایسنا، او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکس‌ها بود و می‌ترسید که چهره‌ها را نشناسد، در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می‌کنند تو پارتی‌بازی کرده‌ای و تصاویر چهره‌های خیلی آشنا را برای من نمایش داده‌ای.

بخشی از اظهارات این بازیگر زن به نقل از «خبرآنلاین» در پی می‌آید:

* امسال پر کار بودم اما چهار کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفش‌هایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی» به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه.

* درباره خانم اسکویی اطلاعی ندارم. مگر از ایران رفته‌اند؟

* من جای هیچکدام از بازیگرانی که به خارج رفته‌اند نبوده‌ام. آنها دنبال آرزوهایشان می‌روند، برای برخی برآورده می‌شود، برای برخی نه.

* (دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما) در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم.

* اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمی‌شدم.

* (درباره سوء استفاده کردن از نام پدر) یک بار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش می‌شد، من گفتم دختر معاویه‌ام، باور نکردند و ما را بردند در خانه، پدر من هم غیرتی، خلاصه آمدند و ... .

* بعد از ماجرای گلشیفته فضا سخت‌تر شد اما نامحسوس بود. من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم.

* دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می‌سوزد، برخی به‌حق سیمرغ می‌گیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده، پی‌اش را به تنمان مالیدیم که سیمرغ نگیریم.

* زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می‌گرفتند.

* مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشته‌ام. سه سال ممنوع کار بودم.

* وقتی آقای ملاقلی‌پور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می‌لرزیدم. نه اینکه ازش بترسم، تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلی‌پور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم میخکوب شدم و بعد با خودم می‌گفتم که این آدم دیگر می‌خواهد چی بسازد.

* (درباره اینکه اگر جای گلشیفته بود از ایران می‌رفت؟) من جای گلشیفته نبودم. سال 88 زمانی که به خیلی از هنرمندان انتقاد می‌شد، می‌گفتم خدایا من را در شرایط آنها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم.

* یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در نقشی که بازی کرده، بلکه به آن شرایطی که برایش پیش آمد.

* زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی‌دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بودم، خشم‌هایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگی‌ام بود.

* این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در 23 سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در 14 سالگی و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد.

* الان برخی از کارها را دلی انجام می‌دهم. برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودربایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه می‌گویم.

* تاریخ یک حافظه‌ای دارد که کارهای خوب را نگه می‌دارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار (بازی نقش در فیلم) را انجام دادی. برخی از فیلم‌های بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلم‌ها را دوست دارند.

* چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و می‌دانند زندگی‌شان زمان پیری و از کار افتادگی هم تامین هست؟

* تعداد بازیگرانی که دستمزد بالا می‌گیرند زیر 10 نفر است.

* سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می‌شود، خودش جاذب پیشنهاد هست.

* سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکس است در واقع. برخی از بازیگران مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند. من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازیگر، روانشناسی و جامعه‌شناسی هم مهم است.

* من عاشق برتولوچی (کارگردان ایتالیایی) هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی‌دانم چه ریختی است، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد.

* هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی است.

* فوتبالی نیستم و واقعا تیم‌ها و بازیکنان را نمی‌شناسم اما به خاطر پدرم استقلالی‌ام.

* خانواده‌ام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار می‌کرد و پیانو می‌زد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم.

* برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم.

* سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد. من در واقع خرد شدم، شکستم و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می‌کردم. فردای آن روز ناهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه‌ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش می‌آید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته‌ام و گفته‌ام امروز نمی‌توانم بازی کنم.

* خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یک سال هست که موبایل تاچ گرفته‌ام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک می‌کنند.

* پدرم همیشه تا صبح کتاب می‌خواند و مدام می‌زد تو سر من که من هم یک مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خواندن اما در این دنیای مجازی خیلی چیزها را دارم می‌خوانم. به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم اینقدر که دارند از آن بد می‌گویند.

* سال 82 ممنوع‌الکار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید.

* (در پاسخ به اینکه گفتید پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟) غیرتی‌بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می‌شود، دارد امتحان خودش را پس می‌دهد. پدر و مادرم ما را طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث می‌کنیم و حرف می‌زنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را می‌گیریم و بقیه هم به این تصمیم احترام می‌گذارند.

* من آقای روحانی را مثل آقای خاتمی دوست دارم. وقتی ایشان رئیس‌جمهور شدند احساس امنیت مردم بیشتر شد و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین برطرف شدن تحریم‌ها.
ارسال به دوستان