پسران نقابداری که با حمله به خانه دانشجویی دو دختر، اقدام به سرقت کرده و یکی از دختران را مورد تعرض قرار داده بودند، در دام پلیس افتادند.
به گزارش ایران، 12 مهرماه سال جاری 2 دختر دانشجو که در خانهشان هدف زورگیری سیاه 2 پسر جوان قرار گرفته بودند با مراجعه به کلانتری 126 تهرانپارس از این ماجرا پرده برداشتند.
خیلی زود بازپرس ایزدموسی از شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 دستور داد تیمی از مأموران اداره 16 پلیس آگاهی تهران برای دستگیری عاملان این پرونده وارد عمل شوند.
کارآگاهان در کاوشهای ابتدایی پی بردند 2 پسر جوان در حالی که ماسک به صورت داشتند با تهدید چاقو و قمه وارد خانه 2 دختر تنها شدهاند و پس از سرقت طلاها و کارتهای بانکی، آنان را تسلیم خواسته سیاه خود کردهاند.
«منیژه» در حالی که گریه میکرد به تیم تحقیق گفت: مدتی است که من و «فرشته» برای ادامه تحصیل به تهران آمدهایم و به تنهایی در خانهای در منطقه تهرانپارس زندگی میکنیم. ما قصد داشتیم خانه دیگری اجاره کنیم و در این مدت گروه زیادی از بنگاه برای دیدن خانه به ما مراجعه میکردند تا اینکه شب حادثه زنگ خانه به صدا درآمد و چون فکر میکردم فرشته غذا سفارش داده است، در را باز کردم و از فرشته خواستم برای گرفتن غذا جلوی در برود که وی ادعا کرد سفارش غذا را کنسل کرده است.
وی افزود: همه چیز عادی به نظر میرسید و احتمال دادیم کسی برای دیدن خانه از بنگاه آمده است که فرشته جلوی در رفت و ناگهان 2 جوان با چهرهای ماسکزده و در حالی که چاقو و قمه به دست داشتند وارد خانهمان شدند. ترسیده بودیم و آنها با تهدید به مرگمان خواستند تا آرام روی مبل بنشینیم.
این دختر جوان ادامه داد: 2 پسر جوان ابتدا طلا و کارتهای بانکیمان را دزدیدند و پس از پرسیدن رمزهای عابربانکمان با جوان دیگری تماس گرفتند که وی با گرفتن کارتها به بانک رفت تا درستبودن رمزها را تأیید کند.
او گفت: التماسشان میکردیم که کاری به ما نداشته باشند که در این لحظه یکی از زورگیران با تهدید چاقو فرشته را به اتاق دیگری برد و ... . مرگ را پیش روی خودم میدیدم که نقشهای کشیدم و با پسر جوان شروع به حرفزدن کردم و از او خواستم اگر به من آزاری نرساند پول بیشتری در اختیارش قرار دهم و با چربزبانی توانستم اعتمادش را جلب کنم و از او خواستم شماره تلفنش را به من بدهد تا بیشتر با هم آشنا شویم و به دور از چشم دوستانش پول زیادی به او بدهم که وی نیز پذیرفت.
وی افزود: همدست 2 زورگیر خشن که برای تأیید رمز کارتها به بانک رفته بود، در تماس تلفنی از درستبودن رمزها خبر داد و 2 جوان خیلی زود از خانه خارج شدند.
همین سرنخ کافی بود تا مأموران برای دستگیری دزدان نقابدار وارد عمل شوند و در این مرحله شماره تلفن دزد جوان را ردزنی کردند و روز 18 آذرماه موفق شدند «مهدی» را در مخفیگاهش دستگیر کنند.
مهدی که هنوز باور نداشت همان شماره تلفن، راه فرار را برایش بسته است، خیلی زود لب به اعتراف گشود و به ماموران گفت: با همدستی 3 تن از دوستانم برای سرقت به خانه 2 دختر تنها رفتیم که «میلاد» یکی از دختران را هدف نیت شوم خود قرار داد و پس از سرقت دیگر خبری از آنها ندارم.
کارآگاهان در گام بعدی پی بردند میلاد مدتی است که به خدمت سربازی رفته و در این مرحله موفق شدند با تحقیقات پلیسی وی را روز 21 آذرماه دستگیر کنند.
میلاد ابتدا سعی داشت خود را بیگناه معرفی کند اما وقتی دید همدستش مهدی اعتراف کرده، چارهای جز رازگشایی ندید.
کارآگاهان در این مرحله برای دستگیری 2 دزد دیگر وارد عمل شدند که با اقدامهای فنی و پلیسی و ردزنیهای شبانهروزی موفق شدند «محمد» و «پوریا» را روز 26 آذرماه در عملیاتی غافلگیرانه زمینگیر کنند.
بنا بر این گزارش، بازپرس ایزد موسی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران با توجه به اعترافهای زورگیران تازهکار دستور داد تا این پسران هم سن و سال برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره 16 پلیس آگاهی تهران قرار گیرند.
نقشه من بود!
پوریا 18 ساله که رئیس باند است با خونسردی حرف میزند. هنوز باور ندارد با نقشهای که طراحی کرده بود زود دستگیر شود.
* شغل؟
در پیک موتوری کار میکنم.
* تحصیلات؟
دیپلم.
* سابقه داری؟
نه، نخستین بار بود که دزدی میکردم.
* چرا دزدی؟
بیپول بودم.
* چطور به فکر دزدی افتادی؟
مدتی پیش متوجه زندگی دانشجویی 2 دختر جوان شدم و احتمال میدادم در وضعیت مالی خوبی باشند به همین خاطر نقشه دزدی را کشیدم.
* از نقشه سرقت بگو!
شب حادثه، میلاد و مهدی برای سرقت وارد ساختمان شدند و من همراه محمد کمی بالاتر از خانه 2 دختر جوان سوار بر موتور به انتظار نشستیم که میلاد با ما تماس گرفت تا برای گرفتن کارتهای بانکی وارد عمل شویم که محمد وارد ساختمان شد و پس از گرفتن کارتها از همدستانمان به بانک رفتیم و پس از تأیید رمز کارتها از آنها خواستیم خانه را ترک کنند.
* چقدر پول به جیب زدید؟
حدود 5 میلیون تومان پول و طلا دزدی کردیم که بین هم تقسیم کردیم.
* فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، چون فکر میکردم با اقدام شیطانی میلاد، دختر جوان از ترس آبرویش به پلیس مراجعه نکند.
* تو از میلاد خواستی آن کار را انجام دهد؟
نه، من که داخل نرفته بودم و بعد از سرقت متوجه آزار و اذیتش شدم.
توبه پس از سرقت
مهدی که 18 سال دارد ادعا میکند از وقتی که پول دزدی وارد زندگیاش شده است، زندگیاش خراب شده و تا به امروز چند برابر آن را پرداخت کرده است.
* چرا دزدی کردی؟
حقوق آهنگریام کم بود و میخواستم کمی راحت زندگی کنم.
* سابقه داری؟
نه.
* چقدر پول به جیب زدی؟
نزدیک یک میلیون تومان.
* بعد از آزادی دزدی میکنی؟
نه.
* چرا؟
بعد از سرقت تصادف کردم و نزدیک 12 میلیون تومان هزینه بیمارستان و درمان دادم و همانجا بود که توبه کردم.
* چرا شمارهات را در اختیار دختر جوان گذاشتی؟
فکر میکردم راست میگوید و میخواهد کمکم کند.
* چرا مانع کار میلاد نشدی؟
من چه کار میکردم؟ خودش میخواست آن کار را انجام بدهد و من مسئولیت مواظبت از دختر جوان دیگر را داشتم.
دام رفیق
محمد 19 ساله که در این سرقت تنها نقش تأیید رمز کارتها را به عهده داشت ادعا میکند که در دام رفیقبازیاش گرفتار شده است.
* سابقه داری؟
تا حالا وارد کلانتری محلهمان هم نشده بودم.
* چرا دزدی؟
دوستانم پیشنهاد دادند، من هم پذیرفتم.
* بچهمحل هستید؟
قبلا بچهمحل بودیم و از قدیم همدیگر میشناسیم.
* نقشه سرقت را کجا طراحی کردید؟
داخل پارک بودیم که پوریا درباره نقشه دزدیاش حرف زد و ما پذیرفتیم تا دست به کار شویم.
* فکر میکردی دستگیر شوی؟
بعد از سرقت من مطمئن بودم دستگیر میشویم و از همه مهمتر که اصلا نفهمیدم با پول دزدی چه کار کردم که تمام شد.
وسوسه شیطانی
میلاد 18 ساله که بهتازگی به خدمت سربازی رفته با اظهار پشیمانی میگوید بعد از دزدی توبه کرده که دیگر خلاف نکند.
* سابقه داری؟
نه، نخستین و آخرین باری بود که دزدی کردم.
* یعنی دیگر سرقت نمیکنی؟
نه.
* چرا؟
چون از همان شب حادثه میدانستم که دستگیر میشوم.
* اعتیاد داری؟
نه.
* چرا فقط به دزدی قناعت نکردی؟
نمیدانم، وقتی دیدم دختر جوان ترسیده وسوسه شیطانی به جانم افتاد.
* با چاقو و قمه چه کسی جرأت مقاومت دارد؟
پشیمانم و نمیدانم چرا آن کار را انجام دادم.
* نقشه سرقت را چه کسی طراحی کرد؟
همه کارها زیر سر پوریاست. او از ما خواست دست به این کار بزنیم.
* شما هم به راحتی قبول کردید؟
سرباز بودم و پولی نداشتم و چون همگی دوست بودیم پذیرفتیم تا با هم در این کار شریک باشیم.