شرق/ حسن فرطوسی _ وکیل پایه یک دادگستری
مراسم روز جهانی «محو خشونت علیه زنان» امسال هم به سیاق گذشته، در نقاط مختلف جهان ازسوی سازمانهای مردمنهاد، تشکلهای مختلف و سازمانهاي بينالمللي برگزار شد.
امروز، خشونت علیه زنان، به خشونت جنسی یا فیزیکی منحصر نمیشود. گونههای دیگری از خشونت، ازجمله خشونتهای کلامی و خشونتهایی که به ذهن و روان انسان آسیب میرسانند نیز افزوده شدهاند.
این امر به توسعه مفهوم خشونت در فهم امروزین بشر بازمیگردد. سالهاست در زمینه نفی خشونت علیه زنان سخن گفته شده است و ضروری است فرایند آگاهیبخشی ادامه یابد؛ اما به نظر میرسد برای یافتن راهکارهایی مؤثرتر باید ریشهایتر به این پدیده پرداخت و ریشههای آن را بررسی کرد.
تاکنون بیشتر بررسیها مبتنی بر این نگاه بوده که خشونت علت بسیاری از برخوردهای غیرسازنده است. شاید در جامعهما کمتر به این نکته توجه شده است که خشونت، خود معلول آسیبهای دیگر است؛ آسیبهایی که خود میتواند چهرهای دیگر از خشونت را نشان دهد.
در یک نگاه آسیبشناسانه، انواع خشونت ارتکابی، خود معلول خشونتهای جزئیتری است که معمولا به چشم ما نمیآید و اهمیت چندانی به آنها نمیدهیم. پدیده خشونت، گرچه با دو نوع مسئولیت متفاوت، اما همزمان، تصویری از دو قربانی خشونت را ترسیم میکند؛ بهتعبیر دیگر، نهتنها فرد آسیبدیده، بلکه فرد خشونتورز نیز قربانی خشونت است؛ البته روشن است که پررنگدیدن این موضوع بهمنظور تقویت نگاه مسئولانه و تلاش برای چارهاندیشی سازندهتر است و تفاوت در مسئولیت حقوقی و جزائی در اینباره محرز است.
بهنظر میرسد چارهسازی بنیادین برای نفی خشونت، به نگرشی بنیادین به این پدیده و معلول دیدن پدیده خشونت نیاز دارد. این وضعیت در خشونتهای سازمانیافته نیز که به انواع تروریسم و خشونتهای مرتبط منتهی میشود، قابل مشاهده است.
مطالعات روانشناختی- اجتماعی فراوانی در این زمینهها انجام شده که موضوع تمرکز ما در این مقال نیست. اما با تأملی چند، این پدیده را در روابط بینانسانی، ازجمله در روابط خانوادگی نیز میتوان ملاحظه کرد.
در روابط انسانی، خشونت که امکان بروز پیدا میکند، ممکن است در رابطه با مرد علیه زن، یا زن علیه مرد یا در رابطه با هر دو جنس مشترك بهکار رود. با این وصف روشن است که شاید تفکیک جنسیتی در این راستا چندان معنا نداشته باشد.
به ویژه در صورتی که خشونت را فراتر از خشونت جنسی و فیزیکی بدانیم. این رابطه علتومعمولی در فرایند بازتولید خشونت، میتواند ناشی از دو خاستگاه عمده باشد. یکی اینکه فردی که مرتکب خشونت میشود، به حالتی در تکوین شخصیتی خود رسیده که از میان واکنشها، واکنشهای خشونتورزانه را انتخاب میکند.
این آسیبها میتوانند از دوره کودکی تا بدان زمانی ادامه یافته باشند که فرد مرتکب خشونت شده باشد.
دیگری آنکه فرد در تعامل با طرف مقابل خود، مورد تعرض گونههایی از خشونت میشود که در فرایند واکنشهای خود، به خشونت روی میآورد. عواملی تحریککننده که ممکن است از جنس خشن نباشند، اما دارای عنصر خشونتورزانه علیه افراد باشند، میتوانند- خواسته یا ناخواسته- شخص را به ارتکاب خشونت سوق دهند؛ زمانی که در یک رابطه، حریم شخصی، حرمت شخصیتی، روان و آبروی افراد مورد تهدید واقع شده و حیثیت آنان به چالش کشیده میشود.
یا در یک فرایند فرسایشی، تواناییهای فرد به زیر سؤال رفته و احساسات وی تمسخر شود یا اینکه با برخوردهایی از قبیل بیتوجهی متعمدانه، تحقیر شخصیت، اعمال تبعیض، موجبات حرصدادن و حرصدرآوردن بهمنظور به ستوه آوردن فرد فراهم شود، میتواند مصداقی از این خشونتها باشد که به صورت کلامی یا عملکردی بروز پیدا کرده و به ذهن و روان فردی دیگر آسیب رسانند.
با این نگاه، بوق زدن ممتدی که به قصد خردکردن اعصاب رانندهای دیگر به کار میرود یا جواب سلام دوستی را ندادن که با ذوق و شوق سراغ ما را گرفته است نیز میتوانند در پراکندن بذر خشونت در جامعه مؤثر باشند. با این نگاه، شاید این مسئله را که چگونه خشونتهای ریز و بلکه نرم ما میتواند به خشونتهای خشن و حتی فیزیکی منجر شود بهتر درک کنیم.
اگر دغدغه محوکردن انواع مختلف خشونت از خانواده و جامعه را داریم، ضروری است با پرهیز از اینکه به ورطه وسواس و سرزنش خود بیفتیم، قدری بیشتر به خشونتهای پنهان یا نرم خویش توجه کنیم. همان عملکردهایی که ایبسا روزانه و در رابطه با بسیاری پدیدهها و عزیزانمان مرتکب میشویم.
بزرگداشت روز جهانی نفی خشونت علیه زنان، فرصتی برای افزایش آگاهیهای ما درباره ریشههای خشونت در فرد و جامعه و تلاش برای تحقق آرامش و صلح درونی و بیرونی برای تکتک ماست که از همین روزهای آغازین پس از این رویداد، دستیابی به دنیایی آکنده از صلح با ایجاد محیطهای انسانی و خانوادگی سرشار از تفاهم و همدلی را دنبال کنیم.