۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۳۱۴۹۴
تاریخ انتشار: ۲۲:۳۹ - ۲۳-۰۸-۱۳۹۴
کد ۴۳۱۴۹۴
انتشار: ۲۲:۳۹ - ۲۳-۰۸-۱۳۹۴
گفت و گوی اختصاصی "ورزش سه" با سعید عزت الهی

دیدار با فرناندو تورس در فراری قرمز

هافبک تیم ملی ایران می گوید اولین چیزی که بعد از حضورش در تیم ملی او را شگفت زده کرد رفاقتی بود که بین بازیکنان این تیم در جریان است و این موضوعی است که سرمربی تیم آن را بوجود آورده است.

هافبک تیم ملی ایران می گوید اولین چیزی که بعد از حضورش در تیم ملی او را شگفت زده کرد رفاقتی بود که بین بازیکنان این تیم در جریان است و این موضوعی است که سرمربی تیم آن را بوجود آورده است.

به گزارش "ورزش سه"، سعید عزت الهی در مصاحبه ای اختصاصی، در رابطه شرایط خود در گذشته و وضعیت فوتبالی اش از ابتدا تاکنون سخن گفت:

درس خوان حرفه ای بودم ولی فوتبال نگذاشت ادامه دهم
دوران ابتدایی را در مدرسه بهار آزادی گذراندم، دوران راهنمایی را در مدرسه غیرانتفاعی البرز بودم که با معدل 19.90 کلاس سوم راهنمایی را به پایان رساندم، بعد از آن به دبیرستان نقش دانش آمدم، سال اول دبیرستان را با معدل 19 و سال دوم را با معدل 18.65 گذراندم ولی درگیری ام با فوتبال و حضورم در تیم ملی، اردوها و سفرها باعث شد تا نتوانم در امتحانات نهایی شرکت کنم و دیپلمم را بگیرم و اخیرا اقدام کرده ام تا بتوانم دیپلم را نیز بگیرم. من اگر درسم را ادامه می دادم علاقه داشتم در مهندسی عمران به تحصیل بپردازم. 




من، پدرم و عمویم، هر سه هافبک هستیم
از سن شش و هفت سالگی در مدرسه فوتبالی که پدرم آن را دایر کرده بود حضور داشتم، با توجه به خانواده ورزشی که داشتم ژن ورزشی در من هم بود، پدر و عمویم فوتبالیست بودند و من هم با توجه به علاقه ام به این سمت آمدم، عمویم قادر عزت الهی در لیگ تخت جمشید هافبک ملوان بود و پدرم نیز هافبک وسط ملوان بودو دو دوره نیز با این تیم در دهه شصت قهرمان جام حذفی شد، من هم با توجه به خصوصیاتی که داشتم این پست را انتخاب کردم.

به خاطراضافه وزن نیمکت نشین شدم
 تا سن 11 سالگی در آکادمی پدرم بودم و بعد از آن به شهرداری انزلی رفتم و نونهالان را تا زیر 14 سال در آنجا حضور داشتم، بعد از آن نمی دانم به دلیل چه چیزی بود که اضافه وزن پیدا کرده بودم و زمانی که در نونهالان ملوان بودم مربیان می گفتند که از نظر استعداد فوتبالی شرایط خوبی دارم اما کمی اضافه وزن دارم و باید وزنم را پایین بیاورم و از نظر بدنی پایین تر از بچه های دیگر بودم و باید گفت وزنم نرمال یک فوتبالیست نبود، بنابراین بیشتر نیمکت نشین می شدم.

پدرم من را از تیم ملی خط زد
 بعد از آن سعی کردم خودم را روی فرم بیاورم و تمریناتم را بیشتر کردم و تبدیل به کاپیتان تیم نوجوانان ملوان شدم و بعد از آن نیز به تیم ملی دعوت شدم. آقای دوستی مهر سرمربی تیم ملی نوجوانان بود و پدرم هم کمک ایشان بود، آقای دوستی مهر می گفتند اعتقاد به پرسینگ دارند و من به درد این سیستم نمی خورم و با توجه به حضور پدرم در آن تیم من خط خوردم و می توان گفت پدرم من را از آن تیم ملی خط زدند، در آن زمان من 15 ساله بودم.
حضورم پدرم در فوتبال همیشه یک امتیاز برای من بوده است، چرا که او تمام شرایط این فوتبال را لمس کرده بود، آدم های زیادی را دیده بود که می خواستند فرزندشان فوتبالیست شود و از طرفی هم استعداد و علاقه به فوتبال را بین بازیکنان خوب می شناخت. 



جلوی موتور پدرم می نشستم
هیچوقت بچه لوسی نبوده ام و همیشه افتخار می کنم به گذشته ای که داشته ام، من در دوران کودکی به همراه خانواده ام در خانه های سازمانی که مخصوص کارکنان نیروهای دریایی بود زندگی می کردم، بهرحال پدرم در استخدام نیروی دریایی بود. همیشه با موتور گازی که برای پدرم بود به جاهای مختلف می رفتم. یادم می آید همیشه جلوی موتور می نشستم، خداوند کمک کرد و زندگی مان روی روال افتاد، هیچ وقت زندگی ما به گونه ای نبود که همه چیز برایم مهیا باشد. از دوران کودکی آنقدر طعم یک سری سختی ها را چشیده ام که اکنون قدر زندگی را بدانم.

از آن تیم ملی نوجوانان، الان کسی نیست
از آن تیم ملی نوجوانانی که من در آن بازی می کردم متاسفانه هیچ یک از بازیکنانی که حضور داشتند به مدارج بالاتر راه پیدا نکردند، البته خیلی از آنها بازیکنان بااستعداد و شایسته ای بودند، بعضی ها دچار بدشانسی و یا مصدومیت شدند، اما در تیم ملی جوانانی که سال بعدش حضور داشتیم چند نفر اکنون در لیگ برتر کم و بیش حضور دارند و به میدان می روند. ولی امیدوارم جوان ها بیشتر به میدان بیایند و باشگاه ها هم کمک کنند زیرا همانطور که می بینیم تیم ملی به جوانان نیاز دارد. 

به یکباره تصمیم گرفتم
یادم می آید یک بار برای تورنمنت قزاقستان از تیم ملی نوجوانان خط خوردم، پدرم آمد و با من صحبت کرد که باید زندگی ام را هدف گذاری کنم و بدانم که دقیقا چه چیزی از زندگی می خواهم، ایشان به من گفت که اگر نمی خواهی فوتبال بازی کنی به درست ادامه بده زیرا همانطور که گفتم درسم هم بسیار خوب بود و در رشته ریاضی و فیزیک تحصیل می کرد. بعد از آن سه ماه که تیم نوجوانان تعطیل بود من به تمرینات اختصاصی پرداختم و حتی مربی بدنساز گرفتم.


 
پدرم فشار می آورد تا به سطح اول فوتبال بیایم
پدرم هم مانند باقی پدرها خواستار پیشرفت پسرش بود اما با توجه به اینکه آشنایی زیادی با فوتبال داشت هیچگاه سفارش من را به کسی نکرد و همیشه فشار را به من وارد می کرد تا بتوانم خودم را به سطح اول برسانم، همیشه می گفت تو باید خودت حقت را بگیری نه اینکه من به سفارش کنم. 

بازهم توانستم به تیم ملی نوجوانان دعوت شوم
دنبال این بودم که برای اینکه پدرم از زیر فشار بیرون بیاید به خودم تکانی بدهم و بعد از آن سه ماه، که تیم نوجوانان در مسابقات لیگ بود در هشت تیم ایران قرار گرفتیم و سپاهان و فولاد و ذوب آهن و چند تیم دیگر رقبای ما بودند، این ها تیم هایی بودند که در فوتبال پایه بسیار قوی بودند، آقای دوستی مهر و دستیارانش این مسابقات را تماشا می کردند و بازیکن به تیم ملی دعوت می کردند، یادم می آید که حدود 10 بازیکن تیم سپاهان در تیم ملی نوجوانان حضور داشتند. در آن بازی ها ماتوانستیم قهرمان شویم و من هم کاپیتان تیم بودم و آن بازی ها باعث شد تا دوباره به تیم ملی نوجوانان دعوت شوم. 




دوستی مهر هم تغییرات من را فهمید
بعد که به اردو آمدم آقای دوستی خودشان دیدند که شرایطم خیلی نسبت به قبل عوض شده است، به همین دلیل کم کم به من فرصت داد و بعد از آن در تورنمنت قزاقستان که فصل قبلش خودم خط خورده بودم حضور پیدا کردم و عنوان بهترین بازیکن جام شدم، بعد از آن روال من در تیم ملی نوجوانان ادامه پیدا کرد، به مسابقات آسیایی که جزء چهار تیم رفتیم حضور داشتم و بعد به جام جهانی رفتیم و در آنجا توانستیم استرالیا را 5 بر 1 شکست دهیم. 

محمد احمدزاده، من را به بزرگسالان برد
بعد از آن به باشگاه برگشتیم، آن موقع من در تیم جوانان ملوان بودم، در همان سال اول باید می رفتم با تیم بزرگسالان تمرین می کردم، من و صادق محرمی دو بازیکنی بودیم که در تیم نوجوانان حضور داشتیم و آقای احمدزاده ما را به تیم بزرگسالان دعوت کرده بود، ایشان می خواست از نزدیک شرایط ما را ببیند و باورم نمی شد در اولین بازی دوستانه ای که داشتیم در زمین حضور داشتم و در بازی های لیگ نیز در اولین بازی مقابل سایپا روی نیمکت بودم و از دومین بازی در مقابل راه آهن به میدان رفتم. 

حضور در اسپانیا باعث شد روی پای خودم بایستم
همیشه گفتم اولویتم با تیم های اروپایی بوده است، در هفته آخر زمانی که برای نقل و انتقالات داشتیم پیشنهادی از باشگاه اتلتیکومادرید آمد و با مشورتی که با بزرگان داشتم، تصمیم گرفتم به آنجا بروم. اتلتیکو بزرگترین حسنی که برای من داشت این بود که بتوانم روی پای خودم بایستم وتنها زندگی در یک کشور غریب شرایط خاصی می طلبد و بسیار سخت است و برای من هم خیلی سخت بود اما توانستم رفته رفته خودم را پیدا کنم و بزرگترین درس برای من این بود که یک فوتبالیست در ابتدا باید به خود باوری برسد و اینکه فوتبالیستی که به اینجا رسیده قطعا می تواند به جاهای بزرگتر هم برسد.



کاپیتان اتلتیکو، اولین بازیکنی بود که به من خوشامد گفت
حضور در اسپانیا تجربه ای فوق العاده ای برای من بود و تمرین کردن در کنار بزرگانی مثل تورس تجربه ارزشمندی برای من بود و برای هر فوتبالیستی درس بزرگی بود. روز اولی که سر تمرینات تیم رفتم، گابی کاپیتان آنها اولین بازیکنی بود که به من خوش آمد گفت و باقی بازیکنان هم برای احترام به صف ایستاده بودند، آنجا و در آن سطح حتی ذره ای غرور هم دیده نمی شد، آنها در تمرینات از جوان ها به خوبی حمایت می کنند. چیزهای بسیار خوبی من از آنها یاد گرفتم.




دیدار با تورس در فراری قرمز
قبل از یکی از دیدارهایی که در وینسته کالدرون از سری مسابقات چمپیونز لیگ داشتیم ، ماشین یکی از دوستانم دست من بود و مجبور شدم برای تمرین ساعت 10 صبح با ماشین پژوی او به تمرین بروم، می خواستم ماشین او را بیرون از استادیوم پارک کنم اما محافظین گفتند ماشین را به پارکینگ استادیوم ببرم، وقتی که من وارد پارکینگ شدم، نمی دانم چه اتفاقی افتاد که کل پارکینگ پر از دود اگزوز ماشینی شد که دست من بود و در همین زمان همه برگشتند تا ببینند چه کسی و با چه ماشینی آمده است! هرطوری بود ماشین را پارک کردم و تا آمدم که پیاده شوم دیدم فرناندو تورس با فراری قرمز رنگش آمد و کنار این ماشین پارک کرد و من هم برای این که من را نبیند مجبور شدم به بهانه ای خود را داخل ماشین پنهان کنم تا او برود. 

اسپانیایی راحت بود اما زبان روسی پر از اشکال هندسی است!
وقتی در اسپانیا بودم راحت توانستم این زبان را یاد بگیرم، برای نوشتن از زبان انگلیسی کمک می گرفتم و برای صحبت کردن هم بعد از چند ماه به خوبی راه افتادم اما وقتی به روسیه رفتم دیدم زبان بسیار متفاوتی دارند، فقط برای خداحافظی کردن آن طوری که من حساب کردم دو خط باید صحبت می کردم، بعد گفتم نوشتن را یاد بگیرم که آن هم دیدم انواع و اقسام اجسام هندسی در کلمات آنها به کار می رود و بنابراین ترجیح دادم فعلا کاری در این زمینه نکنم.

من و سردار، سه ماه است فقط دو مدل غذا می خوریم
سردار هم سه سال است که آنجا حضور دارد، اولین باری که با هم به رستوران رفتیم گفتم تو که اینجا بودی و زبانت خوب است بگو چه چیزی بخوریم گفت من که نمی توانم بخوانم بیا از روی شکل ها تشخیص بدهیم و تا الان نزدیک به سه ماه است که ما فقط دو مدل غذا را بلدیم که آن ها را سفارش می دهیم!

از سه بازی دیگر برای روستوف بازی می کنم
در روستوف هم شرایط خوبی دارم، بعد از بدشانسی که من آوردم آقای بردیف به من لطف داشتند و در تمام اردوها من را همراه تیم بردند تا از شرایط دور نشوم و سه بازی دیگر باقی مانده تا نیم فصل به اتمام برسد و بعد از آن دیگر من می توانم در خدمت تیم باشم و به بازی هایم بپردازم. 




به احسان گفتم اوت را بلند بیندازد
در بازی برابر ترکمنستان برخلاف جریان بازی ما گل را دریافت کردیم و همه ما شوکه شدیم ولی بعد از آن همه سعی کردیم سریع به فاز هجومی برگردیم و بتوانیم جبران کنیم. اتفاقا احسان در لحظه که توپ به بیرون رفت می خواست آن اوت را کوتاه بیندازد اما من از او خواستم این اوت را بلند پرتاب کند که خدا را شکر به من رسید و من هم توانستم گلزنی کنم.

بعد از گل اسم پدر و مادرم را بوسیدم
وقتی توپ زیر پایم افتاد یک لحظه دیدم دو نفر جلوی من هستند و بنابراین نمی توانم به عرض بروم و باید به عمق بزنم، در غیر اینصورت برای اینکه توپ دست آنها نیفتد باید پشت به دروازه می شدم و آن توپ خراب می شد، بنابراین به عمق زدم و خداراشکر دریبل هایم هم گرفت و توانستم دل مردم را شاد کنم. بعد از گل اول اسم پدر و مادرم را بوسیدم و به سمت کی روش رفتم و البته به سمت پدرم که در جایگاه حضور داشت علامت قلب نشان دادم. 



سورپرایز تیم ملی، رفاقت آن است
من در تمام رده های سنی در تیم ملی بودم اما بعد از اینکه به تیم ملی آمدم چیزی که من را شگفت زده کرد رفاقتی بود که بین بازیکنان بود و آقای کی روش یک همدلی بین بچه ها انداخته است که اول به تیم ملی کشورمان فکر کنیم و بعد از آن به خودمان و به همین دلیل است که هرکسی که از یک دقیقه تا نود دقیقه در بازی حضور داشته باشد فقط به فکر تیم ملی است و این نکته مثبتی است که مربیان بعد از کی روش هم در تیم ملی می توانند آن را سرلوحه خودشان قرار دهند. 

کی روش می خواهد ساده بازی کنم
از نظر فنی هم من در حدی نیستم که بخواهم درباره ایشان نظر بدهم و همیشه هرکاری که از من می خواهند را در زمین پیاده می کنم. مهمترین چیزی که کی روش از من می خواهد این است که همیشه ساده بازی کنم و سرعت بازی را بالاتر ببرم تا اینکه بخواهم پاس آخر را بدهم، البته جای ریسک دارد اما من همیشه سعی می کنم به این ترتیب که می گویند بازی کنم. 



دست بوس خانواده و هواداران هستم
پدرم نعمتی بود که خداوند به من داده بود و هرچیزی که دارم اول لطف خداوند بوده و بعد کمک های خانواده ام، بعد از بازی تیم ملی وقتی با مادرم صحبت می کردم دیدم صدایش گرفته است، همیشه مدیون پدر و مادرم هستم و سر همه نمازهایم از خداوند می خواهم کمکم کند تا باعث افتخار آنها بشوم، همیشه دست بوس آنها و همه هوادارانی که در بازی برابر ترکمنستان آمدند و ما را تشویق را می بوسم و امیدوارم بتوانیم خوشحال شان کنیم.

عکس ها از: امیرحسین خیرخواه

برچسب ها: فرناندو تورس
ارسال به دوستان
بدشانسی ستاره برزیلی بارسلونا؛ رکورددار تیرک در اروپا سخنگوی دولت: در کشوری که مجموع ذخایر نفت و گاز آن بالا است، قطع گاز منازل در زمستان جای شرمندگی دارد/ ما فکر کردیم ذخایر آبی زیر زمین همواره باقی خواهد ماند؛ مردم مقصر نیستند تصاویری از تخریب کامل منطقه جبالیا در شمال غزه در اثر حملات هوایی رژیم صهیونیستی (فیلم) شهادت ۱۴ هزار و ۵۰۰ کودک فلسطینی از ابتدای حمله اسرائیل به غزه عروسک نحس بارسلونا؛ شکست‌های پی‌درپی در خانه هشدار به خانم‌ها: موقع باز کردن کاپوت ماشین به این نکته دقت کنید وگرنه ممکن است زیبایی تان را از دست بدهید (فیلم) هوای تهران تا 5 روز آینده آلوده است تصاویر شگفت‌انگیز از پروانه‌ای با بال‌های منحصر به فرد که دنیا را متحیر کرد (فیلم) نبرد سخت فایتر ایرانی در قلب روسیه؛ الهامی به مصاف حریفی قدرتمند می‌رود طرز پخت شیرینی های سنتی و محبوب در توکیو (فیلم) تلگرام برای اولین بار به سوددهی رسید ۱۳۰۶ روز دوری؛ زیدان فقط به این دو تیم فکر می‌کند! از «شعله» تا «روزی روزگاری»؛ یادی از ژاله علو به روایت زنجان‌پور تصاویری جالب از نشانه‌گذاری پلنگ ایرانی برای تعیین قلمرو (فیلم) بهروز رضوی: یک رادیو بود و یک ژاله علو