نیما پیشرو نهضت بزرگ و قابل توجه غرب، در تفکر شاعرانه است. او برای اول بار به زندگی سلوک و عواطف انسان ایرانی، با بینش روشن و پیشروندهٔ افکار فلسفی مغرب نگاه میکند.
«خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه میگویند میگریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری، داورگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش میترکد
چون دلِ یاران که در هجرانِ یاران
قاصد روزانِ ابری، داروگ! کی میرسد باران؟»
«نیما یوشیج» را میتوان یکی از ستونهای اصلی ادبیات فارسی به شمار آورد. پدر شعرِ نو، مردی که توانست قوانین هزار سالهی شعر فارسی را در هم بشکند و طرحی نو بریزد.
علی اسفندیاری که بعدها به «نیما یوشیج» مشهور شد در بیست و یکم آبان ماه در یوش، از توابع مازنداران متولد شد. او نخستین شعرش را در 23 سالگی مینویسد؛ یعنی همان مثنوی بلند «قصهی رنگ پریده» که خودش آنرا یک اثر بچگانه معرفی کرده است. او در دی ماه 1301 «افسانه» را میسراید و بخشهایی از آن را در مجلهی قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ میرساند.
در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریهی مجلهی موسیقی درمیآید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی میپردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقالهی بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ میرساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم بهدنیا میآید ـ که بعد از فوت او، با کمک برخی دوستان پدر، به گردآوری و چاپ برخی شعرهایش اقدام کرد.
در اواخر عمر این شاعر بزرگ، درحالی که به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود و برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداد و در تاریخ 13 دیماه 1338، نیما یوشیج، آغازکنندهی راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک سپردند.
یادداشت میهن بهرامی به مناسبت زادروز زنده یاد «نیما یوشیج» را در زیر بخوانید:
«تاریخ ادبیات ایران، سرشار از اوجهای تفکر شاعرانه است. شاید برای همهٔ افرادی که از دور و نزدیک به این ادبیات مهر میورزند، آوردن نامهایی مثل فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی و دیگران که بیش و کم نامهای برجستهای دارند؛ موضوعی عادی باشد. اما باید توجه داشت که این نامها، یک سلسله تفکر انسانی را میسازند که جای دید انحصاری یک تفکر خردمند و هنرپرور را میگیرد.
این تاریخ در طول تقریباً زمانی حدود هزار و چند صد سال، نوسانهای بسیاری از نظر اجتماعی و عادات فرهنگی و روشهای زندگی و ریارویی با حوادث مؤثر و سنگین را از سر گذرانده است. تکیهٔ کلام و نظر ما بر ماحصل این تاریخ تا عصر حاضر است. عصر حاضر دوران بهرهوری کامل و شگفتانگیز از میراث سالهای گذشته است و میبینیم که به خوبی این بهرهوری خود را نشان داده است.
احتمالاً سر فصل آشکار یک تحول خاص در زمان معاصر با نام علی اسفندیاری «نیما یوشیج» آغاز میشود. نیما به خوبی میراثدار آن چند قرن سرشار و باشکوه تفکر، کلام و فلسفهٔ زندگی ایرانی است. اینکه لفظ فلسفه در آن عنوان میشود، نافی شناخت ریتم، پالایش، آرایش و موسیقی سخن است. این میتواند ماحصل آن فرهنگی باشد که کلام و نظر و تفکر یک انسان هوشمند، خردگرا و برجسته را به صورتی که بسیار مؤثرتر از نظرات و عقاید در ادبیات منثور است، تأیید میکند و نیما نه تنها میراثدار موسیقی کلام ایرانی در شعر است، بلکه خود پایهگذار روشی تازه و «رها» از قیود اشعار قدما قابل تأمل است، بلکه او خود مانند مرشدی، راهنمایی، در زیبایی خلوص و پالایش اندیشهٔ شاعرانه است.
نیما پیشرو نهضت بزرگ و قابل توجه غرب، در تفکر شاعرانه است. او برای اول بار به زندگی سلوک و عواطف انسان ایرانی، با بینش روشن و پیشروندهٔ افکار فلسفی مغرب نگاه میکند قابل تأمل است که این نحوه از شعر، شعر معاصر ایران را به شدت متحول کرده و پایهگذران تازهای که فنون ظریف، فلسفی و قابل تأملی به شعر ایران میبخشند مانند بزرگیاد شاملو و از بانوان فروغ و خانوم سیمین بهبهانی و دیگر شاعرانی که در همین صف حرکت کردهاند، مانند سیاوش کسرایی و علی باباچاهی و شاعران پیرو قوانین شعر قدما مانند قافیه و نوآوری در نکتههای پیچیده و دقیق تفکر انسانی مانند فریدون مشیری، نادر نادرپور و بسیاری از نوسرایان جوانتر در زمان ما قابل ذکر است.
نیما به صورت تفکر، فن و تسلط بر ادبیات ایران، شخصیت دوران است.»