بیا به هم اعتماد کنیم:
من به چشمهای تو
تو به پاهای من
و قول بدهیم همدیگر را به جاهای خوبی ببریم…
******************
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
******************
تو به بارانی می مانی
که هواشناسی
هرچه پیش بینی اش می کند
نمی آید
******************
تو نیستی
دستانم یخ میکند
و من احمقانه
دستکش میخرم
******************
زمستان
قصه ای کسالت بار و بلند است
اما به پایان خواهد رسید
طاقت بیاور
******************
گاهی پای کسی میمانی
که نه دیدی اش
نه میشناسیش
فقط حسش کرده ای ،
تجسمش کرده ای
پشت هاله ای از نوشته های مجازی…
******************
من آرزومند دهانت هستم، صدایت، مویت
دور نشو
حتی برای یک روز
زیرا که…
زیرا که…
چگونه بگویم
یک روز زمانی طولانی است
برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند!
******************
تو به انتظارِ رسیدنِ من
من به انتظارِ رسیدنِ تو
ولی ما، هیچوقت بههم نمیرسیم.
همیشه دستی هست که پیش از رسیدنمان
ما را نرسیده و کالْ بچیند!
******************
آخر مردن است
بی تو تنهایی قدم زدن در پاییز
******************
دلتنگی
شوخی سرش نمی شود
دلتنگی موریانه است و
من هنوز آدم نشده ام
من هنوز
چوبی ام