خاصیت روستا این است، خیابان کشی و بلوارسازی و تابلوی شهرداری هنوز نتوانسته صفا و یکرنگی مردمانش را بگیرد.
به گزارش ایسنا، سی و چند سال است عاشورا که می شود در خانه ی پدری جمع می شوند، خانه ای که "پدر" خودش نیست، پسر امّا هست، پسری که امروز پدری پیر است، دلش امّا جوان.
نذرش را هر سال بهتر از سال قبل ادا می کند، حواسش به همه جا هست؛ مبادا برای مهمان ها ظرف یک بار مصرف بیاورند، مبادا ظرف مردم روستا را جوان ترها سرخالی دستشان بدهند؛ ظرف ها به هر بزرگی که باشد باید پر شوند، ایمانش قوی تر از آن است که بخواهد ترس از کم آمدن غذا را در دلش راه بدهد.
سی و چند سال است عاشورا که می شود همه می آیند؛ نذری که شکرانه ی سلامت سفر به سرزمین حسین (ع) یا هرآنچه که در دل پیرمرد همیشه زنده است، همه را گرد هم می آورد.
برای عطر قیمه ی خانه ی پدری هیچ راهی دور نیست؛ هرکجا که باشند روز عاشورا به روستا می آیند؛ روستایی که حالا دیگر شهر شده و هرچه باشد وطن است و عاشورای هیچ کجا عاشورای وطن نمی شود.