شــک نــدارم،
تــو نیمــهی دیگــر منــی!
همــان نیمــهای
کــه بــاد بــا خــود بــرده اســت . . .
**************
بخوان!ا
برایم از شعرهایی بخوان
که هیچ گاه نسروده ای
از عاشقانه هایی که هیچ وقت نوشته نشده
بخوان که چشمان ِ من جبرئیل توست
تو تنها بخوان
بخوان
**************
خودکشی در خانهیمان ارثی بود!
پدربزرگ ماشه را در دهانَش چکاند پدر،
در شقیقهاَش من در میانِ چشمهای تو!
**************
همه می گویند سر به سرم نگذار …
اما من می گویم سر به سرم بگذار …
تا که ریه هــــــایم پر شود از بوی ِ موهای ِ تو …
**************
تو آدم.. من حوا..
سیبی در کار باشد یا نه؟
در آغوش تو..
بهشت جاریست..
بوسه هایت طعم سیب میدهند..
همین کافیست..
**************
تجویز کن نگاهت را…
هر روز بر حوالی تبم کنار سوختگی های همیشگی بر طاق ریخته شده ی طاقتها
نشانه بگیر حوالی سطرهای تب گرفته ام
و تجویز کن خداوندگاری نگاهت را
"من سکوت میشوم…”
**************
پیراهنت ،
در باد تکان می خورد
این ؛ تنها پرچمی است
که دوستش می دارم…
**************
میروم درکالبد خودم
اتاقکی میسازم از گذشته
رویاها را باخودم میبرم
ذخیره های خوبی دارم
گمانم تا مدتی سر شود
**************
هرچقدر هم بهم بریزم
و از سر نو بچینم این پازل را
باز هم قطعه ی گمشده ی قلب من تویی !!
**************
به او بگویید
دیگر او های نوشته هایم را به خود نگیرد ………
از این به بعد او
دیگر آن او نیست………!