اعتماد - قاسم منصور آل كثير : ماه رمضان به شهر تعريف جديدي ميدهد و نميتوان آن را از شهر جدا دانست. در كشورما به نسبت فرهنگها و سبكهاي زندگي مختلف، رمضان به شكلهاي متنوعي خود را در سطح شهر نشان ميدهد.
در موقعيتهاي سنتي يا در سالهايي كه عملا به بيش از نيم قرن پيش بازميگردد، باورها و مناسك نسبت به رمضان چنان قوي بودند كه زمان متعارف و سبك زندگي مردم به طور كامل تغيير ميكرد.
براي نمونه در استانهاي جنوبي كشور براي ابتدا، اواسط، پايان و بعد از رمضان مناسك متنوعي وجود داشت كه يكي از آنها جشنهاي كودكانه شب ١٥ رمضان است، اما رفته رفته اين مناسك يا كمرنگ يا جديدا به صورت دولتي برگزار ميشوند كه به باور انسانشناسان بايد از دولتي شدن مناسك جلوگيري كرد.
تغيير در تركيب جمعيتي مناطق يكي از دلايل برهم ريختگي فرهنگ شهري و مناسكي است. همچنين وجود سازمانهايي همچون ميراث فرهنگي و شهرداري كه هر كدام متوليان بخشهاي فرهنگي شهر هستند گروههاي مردمي را مجبور به دولتي كردن مناسك ميكنند.
در اين بين براي اينكه فرهنگ و مناسك پيشين به همان صورت حفظ و استمرار يابد با مشكلاتي مواجه ميشود. براي بررسي اين وضعيت گفتوگويي با دكتر ناصر فكوهي، مدير موسسه انسانشناسي و فرهنگ و استاد دانشگاه تهران انجام داديم كه آن را ميخوانيد.
ناصر فكوهي متولد ۱۳۳۵ شمسي در تهران، انسانشناس، نويسنده و مترجم است. وي همچنين دانشيار گروه انسانشناسي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، مدير وبگاه انسانشناسي و فرهنگ و عضو انجمن بينالمللي جامعهشناسي و ايرانشناسي است، وي در كنار كتابهاي متعددي كه در حوزه انسانشناسي و فرهنگ نوشته است كتابي با عنوان انسانشناسي شهري تاليف كرده كه مرتبط با موضوع گفتوگوي زير است.
آيا تغيير تركيب جمعيتي مناطق شهري ميتواند پيوستار چندين ساله مناسك و فرهنگ شهري را بر هم زند؟
تغييرات جمعيتي اگر در روندهاي آرام و كمابيش در شرايط متعارفي صورت بگيرند، مثل نوعي مهاجرت با نرخ پايين، معمولا مشكلي ايجاد نميكنند، اما اگر تغيير جمعيت با امواج مهاجرت سنگين و يكباره همراه باشد (مثلا به دنبال يك جنگ، انقلاب، تنشهاي قومي و غيره) يا از آن بدتر با اراده دولتها به استفاده از ابزار جمعيتي براي دستكاري در تعادلهاي قدرت سرزميني، كاري كه بارها در ايران با كوچ دادن اقوام از نقطهاي به نقطه ديگر و ايجاد جزاير قومي انجام شده و از ايران بسيار بدتر در اروپاي شرقي يعني منطقه بالكان در دوره چند دهساله پس از جنگ جهاني دوم، انجام شد، همواره خطرناك هستند؛ زيرا تعادل مناسبات اجتماعي، مناسك و روابط كنشگران، نهادها و روندهاي اجتماعي را به هم زده و در نهايت ميتوانند تا حد تنشهاي شديد و يا حتي جنگ داخلي، نظير آنچه در بالكان ديديم يا امروز در كشورهايي مثل سوريه و عراق ميبينيم، پيش بروند.
بنابراين، مساله مناسك به خودي خود مطرح نيست، مناسك بخشي از فرهنگ هستند كه ريشههاي سرزميني دارند و بنابراين با يك خاك و با مردمي كه به صورت سنتي بر آن خاك زندگي ميكردهاند، ارتباط داشتهاند و تغييرات اگر تصنعي يا اجباري باشند بدون شك
آسيب زا هم هستند و اينجاست كه مناسك به جاي آنكه به انسجام اجتماعي و فرهنگي ياري رساند، خود زمينهاي ميشود براي دامن زدن به اختلافات و مشكلات.
امروزه بسياري از آداب به فراموشي سپرده شده يا شكل رسانهاي مدرن و جشنوارهاي به خود گرفته است كه به نظر نادرست است و ميتواند به آييني چون رمضان ضربه بزند.
در شرايط كنوني چه راهكاري براي جلوگيري از ادامه اين روند وجود دارد؟مناسك در مفهوم ديني اين واژه كه ريشه اصلي آن است، اما حتي در ساير شاخههاي اجتماعي براي مثال مناسك سياسي، اجتماعي، قومي و... بايد در قالبهايي خارج از «زمان» و «مكان» متعارف قرار بگيرند تا معنا بدهند.
در انسانشناسي ما اصطلاح «واژگوني» را براي تعريف اين موقعيت زماني / مكاني داريم، يا مفهوم «تعليق» را. منظور آن است كه در موقعيتهاي مناسكي ما به گونهاي زمان و مكان واقعي يا طبيعي را كه با ضربآهنگ بدن بيولوژيك ما ارتباط دارند، ترك ميكنيم و وارد زمان و مكاني ميشويم كه به بدن اجتماعي و از آن بيشتر بدن كيهاني و ذهني مربوط ميشوند. وقتي كسي شروع به «نيايش» و نماز ميكند، اگر ايمان راسخ و قوي داشته باشد، بايد به شكلي از «جدايي» از زمان و مكان بدن بيولوژيك برسد و به بدن كيهاني (و در اينجا پنداره پروردگار) برسد: يك اتصال استعلايي اتفاق ميافتد كه واحد زماني / مكاني جديدي را ميسازد و تا پايان نيايش ادامه دارد.
در مناسك نيز دقيقا به همين گونه بايد باشد، زمان / مكان مناسكي نبايد از جنس زمان / مكان روزمرگي باشد. اما جهان مدرن بهشدت به دلايل اقتصادي، سياسي و اجتماعي تمايل به سكولاريزه كردن و جهانشمول كردن و يكسانسازي واحدهاي زماني / مكاني دارد زيرا با اين كار به خصوص سرمايهداري به مارژ سود بسيار بيشتري ميرسد.
به همين دليل است كه ما با موقعيتهايي رسانهاي و جشنوارهاي روبهرو ميشويم كه ربطي به مناسك ندارد. اين بدان معنا نيست نميتواند آيينهاي جشن باشد اما نه جشن در معناي سكولاريزه شده آن، زيرا جشن در معناي ريشهاياش، مفهومي الهياتي است: در فارسي جشن از ريشه يسن و يسنا است كه معناي تقدس ميدهد.
بنابراين وقتي از نياز به پرهيز از جشنوارهاي شدن مناسك به خصوص مناسك ديني سخن ميگوييم، منظورمان از ميان رفتن شادي در جايي كه در سكانسهاي مناسكي تعريف شده نيست، بلكه منظور جايگزين كردن ساختار جشن غير مقدس به جاي جشن مقدس است.
مثل آنكه ما مراسم پاگشايي يارمز آموزي تولد را كه به يك جشن تولد امروزي تبديل شده است، با هم جايگزين كنيم. در نهايت به نظر من كاملا معقول است كه جشن تولد در معناي امروزي آن يعني يك جشن غير مقدس، همراه با مناسك خودش، در قالب جشني اجتماعي برگزار شود، اما اين جاي جشن تولد مناسكي را نميگيرد، جشني كه بايد مقدس باشد تا بتواند قدرت پاگشايي خود را حفظ كند.
با اين ديدگاه پرسشي اساسي در جهان امروز مطرح است: آيا ميتوان مناسك را به اشكال پيشين حفظ كرد و ادامه دادو يا آنها را با «ذائقه روز» انطباق داد تا طرفدارانشان را ازدست ندهند؟ به اين پرسش پاسخهاي متعدد داده شده است.
پاسخ من آن است كه ظرفيتهاي مختلف يك جامعه و كنشها و واكنشهاي دروني و بروني آن است كه مشخص ميكنند مناسك تا چه حد در معناي ريشهاياش مورد نياز است و تا چه حد ميتوانند كنار گذاشته شوند.
بسياري از جوامع امروزي هنوز نه توان جدايي از اين مناسك را دارند و نه لزوما اين امر به سودشان است، يعني سبب آرامش بيشتر و رفاه بيشتري در آنها ميشود.
بدون شك دوام يافتن گروه عظيمي از مناسك و روندهاي ديني در پيشرفتهترين جوامع جهان به همين دليل است. بنابراين نبايد به صورتي تصنعي تصور كرد كه «مدرن كردن» مناسك مثلا جشنوارهاي كردن يك جشن مذهبي، يا رسانهاي كردن يك عزاي مذهبي، سبب تقويت آن ميشود. اتفاقا به نظر من اين امر آن موقعيت را از وضعيت «واژگوني» و «تعليق» خارج كرده و به عبارت ديگر آن را سكولاريزه كرده و قدرت تقدس را از آن ميگيرد.
اينكه پرسيدهايد چه بايد كرد كه چنين نشود؟ به نظرم يك راه مشخص و واحد وجود ندارد. اما در دوران ما و چارچوبهاي جهاني كه در آن زندگي ميكنيم به نظر من مهمترين راه، دور نگه داشتن اين مناسك از تعلقات مادي، امتيازات اجتماعي و تبديل شدن آنها به ابزارهايي براي مقاصد مادي و غيرقدسي است: در مورد ماه رمضان روشن است كه پهن كردن سفرههاي اشرافي و تجملي كه در سالهاي اخير بسيار رايج شده است و مكانهايي را به وجود آورده است كه تبادلات گوناگون از جمله تبادلات مالي و اقتصادي و سياسي انجام بگيرد، يكي از بدترين روشهايي است كه مناسك را تخريب ميكند.
سرمايهداري در قرن بيستم و به ويژه در آستانه قرن بيست و يكم در حال به وجود آوردن «ايدئولوژي» جديدي است كه بايد به آن نام پولپرستي، شهرتپرستي، مقامپرستي و غيره داد، و اين امر به يك آسيب عمومي و بينهايت خطرناك تبديل شده است كه تمام جوامع كنوني را بهشدت تهديد ميكند زيرا قدرت آنوميك بينهايت مخربي را در خود حمل ميكند از جمله تمام مناسك ديني و آييني و سنتي نيز در اين ميان تهديد ميشوند از اين رو فكر ميكنم يكي از راههاي مطمئن براي جلوگيري از تخريب مناسك، دور نگه داشتن آنها از تعلقات و امتيازات مادي به هر وسيلهاي است.
به باور شما «رفتارهاي مناسكي و ديني بايد بدون هيچ گونه حس آمرانه بودن به وسيله افراد پذيرفته شده و دروني گردند».
اما وجود سازمانهاي جديد دولتهاي مدرن كه سياستهاي خود را به صورت الزامآور پياده ميكند چه آسيبي به فرآيند طبيعي مناسك مردم ميزند؟دولت را نبايد با حكومت اشتباه گرفت: در زبان فارسي متاسفانه ما همواره چنين ميكنيم. دولت يا state مجموعهاي از ساختارها است كه نه تنها ساختار سياسي بلكه مجموعه ساختارهاي ديگر جامعه را كه در كل، سازمانيافتگي و نظم و امكان بازتوليد جامعه را ايجاد ميكنند در بر ميگيرد.
دولتهاي ملي يا دولت – ملتها nation –state عملا امكان وجود نهاد ديگري در كنار خود را از ميان بردند. به همين دليل تمام دولتهاي ملي كنوني به نوعي ساختارهاي ديني را نيز در خود دارند و آنچه آنها را با يكديگر متفاوت ميكند نه سكولار بودن مطلق يا ديني بودن مطلق بلكه نسبتي است كه نهادهاي ديني و سكولار با يكديگر در نظامهاي پيچيده اجتماعي، سياسي، اقتصادي و غيره برقرار ميكنند.
از اين رو دولت ملي الگوي ژاكوبيني (فرانسوي) كه تقريبا همه جا جايگزين ساختارهاي پيشمدرن شد، در رابطه با مناسك ديني به مثابه مهمترين نمونه و بازتاب دين در جامعه دو سياست را پيش گرفت؛ از يك سو، حذف و تقليل آنها به حداقل از طريق بيرون راندن آنها از مناسك عمومي اجتماعي و شهر و اسير كردن آنها در كليساها و از طرف ديگر با ايجاد گسترده مناسك موازي سكولار شهري، كه مناسك ديني را بيفايده و اضافي نشان دهد مثل جشنهاي ملي و ساير مناسبتهاي مدرن.
بنابراين در آنچه مربوط به دخالت دولتها در امر مناسكي ميشود تقريبا همه جا با اين امر روبهرو هستيم. اما آنچه اهميت دارد چگونگي اين دخالت است. عموما در كشورهايي با نظامهاي پيچيده و ظريف و قدرتمند دخالت دولت در زندگي افراد، ما دخالتهاي مستقيم را نميبينيم و افراد تصور ميكنند همه مناسك (چه مناسك ديني و چه غير ديني) را به ميل و اراده خود و به شكل و ميزاني كه مايلند انجام ميدهند.
اين امر از طريق دروني كردن مناسك با روشهاي ارتباطي و روانشناسي اجتماعي انجام ميگيرد و داوطلبانه بودن كه لزوما در بطن انتقال مناسك از بالا به پايين نيست به صورتي انجام ميگيرد كه بسيار موثر و كارا است: هيچ كسي مردم را مجبور نميكند كليساها را پر كنند يا در مراسم ديني يا غيرديني خاصي شركت كنند اما مردم چنين ميكنند و مناسك گوناگون را ممكن ميكنند و اين مساله جامعه و هنجارها را ممكن ميكند.
اما در كشورهاي جهان سومي، عموما تقليد از مدل ژاكوبيني به صورتي ناقص و مضحك انجام شده است يعني دولتها و حكومتها به شكلي مبالغه آميز در همه امور دخالت ميكنند و اين امر نه تنها اقتدار آنها را افزايش نميدهد، بلكه آنها را از درون فاسد و شكننده ميكند، زيرا افراد به جاي آنكه مناسك را دروني كنند، رياكاري، دروغگويي و تظاهر را دروني ميكنند و اين امر طبعا نه تنها مناسك را كارا و هنجارها را چه ديني باشند و چه غير ديني تقويت نميكند بلكه همه آنها را در موقعيتهايي سست و شكننده قرار ميدهد كه هر آن امكان فرو ريختن آنها هست.
هر اندازه از موقعت نخست به سوي موقعيت دوم حركت كنيم، «مناسك طبيعي» نيز جاي خود را به «مناسك برنامهريزي شده» ميدهد.
در ظاهر شكل اول بسيار كمتر مناسكي و شكل دوم بهشدت مناسكي ميآيد اما درست عكس اين است، زيرا در شكل اول ما با مناسكي شدن قدرتمند از طريق دروني شدن روبهروييم و در شكل دوم با سطحي شدن مناسك و غيركارا شدن شديد آنها كه شرايط را براي تخريب مناسكي آماده ميكند.
از اين رو همانطور كه گفتم راهحل اولا از ميان بردن امتيازات مادي مناسك و از سوي ديگر كاهش شديد تصديگري دولت و دخالتش در امر مناسكي است تا با ارادي و اختياري بودن مناسك احساس كشش و جذابيتي كه در آنها ايجاد ميشود بار ديگر افراد را به سوي دروني كردن آنها بكشاند.
به نسبت شرايط موجود و از آنجايي كه برنامهريزيهاي فرهنگي بايد معطوف به شهر باشند، شهرداري، ميراث فرهنگي و. . . چگونه ميتوانند بدون دستكاري فرهنگهاي متنوع –خصوصا فرهنگهاي رمضاني- را حفظ و منتقل كنند؟
فرهنگهاي مناسكي از جمله فرهنگ رمضان از جانب كسي يا چيزي جز قدرت، خشونت و ثروت در خطر نيستند كه نهادي بخواهد آنها را حفظ يا تقويت بكند. قرنها است كه مردم مومن و معتقد، رمضان و جشن و عزاهاي خود را برگزار ميكنند و نه نيازي به حفظ بوده است و نه نيازي به تقويت.
برعكس دخالت قدرت و ثروت در اين امور جز ضربه زدن به آنها تاثيري ندارد. خطر اتفاقا همين رويكردها هستند: وقتي ميبينيم كه سفره رمضان بدل به محلي براي خودنمايي يا بده بستانها و... ميشود، وقتي ميبينيم جشن و عزا به ابزارهايي براي تظاهر كردن به اعتقادو باور ميشود، بايد دانست اينها خطر هستند و نه تقويت.
اما كاري كه دولتها و شهرداريها بايد بكنند عمل كردن به وظيفه خودشان است يعني تامين امنيت و رفاه و آسايش شهروندان و بدين ترتيب بدون شك وظيفه ديني خود را نيز انجام دادهاند.
وقتي مردم احساس كنند كه فشاري براي انجام مناسك بر دوششان نيست، بدون شك اكثريت مطلق آنها خود به وظايفشان عمل خواهند كرد، كما اينكه قرنها است چنين كردهاند. زور و فشار تنها سبب گريز افراد از انجام فرايضشان ميشود زيرا آنها را شايد حتي بدون تمايل دروني شان به نوعي واكنش غيرعقلاني ميكشاند.
همه جامعهشناسان و روانشناسان متفقالقولند كه يكي از دلايل جذابيت يافتن يك عمل، ممنوعيت يافتن يا تابو شدن آن است. اما حال آيا بايد نتيجه گرفت معني اين حرف آن است كه هر گونه حرمت شكني و زير پا گذاشتن شؤون و مناسك را بايد ناديده گرفت؟ ابدا. اما براي اين كار بايد به مردم اعتماد كرد.
سنت و عرف جامعه بايد به قدرتي برسد كه بتواند اين امور را همچنان كه چندين قرن كرده است انجام بدهد و نه قانون كه بايد خاص مسائل و جرايم جنايي باشد.
جنايي كردن مسائل مربوط به مناسك اشتباه بزرگي است زيرا بنا بر واكنش افرادي را كه حتي تمايل به احترام گذاشتن به باورهاي يكديگر دارند به بيحرمتي ميكشاند. بنابراين جايي كه دخالت نيروهاي انتظامي مورد نياز است اين كار بايد با حداكثر احترام ممكن انجام بگيرد، چنين احترام گذاشتني بدون شك سبب احترام مشابهي از سوي ديگر ميشود.
تصور كنيم كه در يك محل عمومي كه نبايد سيگار كشيد يك مامور با ادب بسيار زيادي به فردي نزديك شودو از او با آرامش و در كمال صداقت و صميميت خواهش كند كه از سيگار كشيدن براي احترام به ديگران خودداري كند.
و حال تصور كنيم همين مامور با خشونت و عصبانيت و بي ادبي به آن فرد نزديك شود و به صورتي توهينآميز سيگار را از دهان او بكشد.
هر كسي كه كوچكترين شناختي از روابط اجتماعي داشته باشد، متوجه ميشود كه چه واكنشهاي متفاوتي نسبت به اين دو مساله خواهيم داشت. من همواره گفتهام به نظرم كساني كه بر شدت عمل اصرار دارند، كساني هستند كه در پي ايجاد تصويري زشت و زورگويانه از قدرت هستند و حال اين به هوشمندي يك قدرت بستگي دارد كه در چنين دامي بيفتد يا نه.
ديده ميشود از برخي مناسك فرهنگي مذهبي كه ميشود براي انسجام فرهنگي به كار برده شوند به عنوان عنصري براي تحكيم سياسي و اجتماعي استفاده ميشود. نظر شما درباره اين رويكرد چيست؟
دين ساختاري فراتر از فرهنگ يك پهنه و حتي از يك دولت ملي دارد. ما در جهان نزديك دويست دولت ملي داريم. اما اديان جهاني عمدتا به سه ياچهار دين بزرگ تقسيم ميشوند. بنابراين به نظر من هويت ديني، داراي ساختار كلانتري نسبت به هويت ملي است.
اما در كشورهايي چون كشور ما كه داراي پيشينههاي تمدني دراز مدت و گسترده هستند، نظامهاي همسازي ميان ساختارهاي كلان فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و ديني به وجود آمده است.
از اين رو است كه ميبينيم كه در ايران ما چنين هويت شيعه و سني را با هويت ملي مان تركيب كردهايم. اين يك شانس بزرگ است كه بايد قدر آن را دانست و براي حفظ آن بهشدت كوشيد. به وجود آوردن احساس آنكه هويتهاي كلان و فراملي در همسازي كامل و يا نسبتا كاملي با هويتهاي ملي قرار دارند، رسالت بزرگي است كه بايد سياستمداران، نخبگان، روشنفكران و نويسندان و ساير تصميمگيرندگان و كنشگران موثر هر جامعه به آن اهتمام كنند.
اين كاري است ممكن اما هر گاه اين احساس به وجود بيايد كه گروهي دارد از باورها و اعتقادات مردم استفاده ميكند تا آن را به سود منافع خود به كار بگيرد بدون شك با واكنش سخت مردم روبهرو خواهد شد. اين كاري است كه جدا بايد از آن پرهيز كرد.
حذف مناسك رمضاني كه ميتوانست انسجام فرهنگي مناطق مختلف كشور را ايجاد كند ميتواند در بعد ملي نيز به هويت ملي آسيب وارد كند؟
منظور از حذف مناسك رمضان را متوجه نميشوم. حذفي به نظر من در كار نيست ما بيشتر با تغييرات در رواج شيوههاي اين مناسك در زندگي روزمره روبهرو هستيم كه البته ممكن است به دليل دخالتهاي بيروني غيرمسوولانه، به سوءتفاهمهاي تاسفآوري نيز بينجامد.
مناطق مختلف كشور ما به صورتهاي مختلف جشنها و اعياد و حتي مراسم سوگواري و عزاي خود را برگزار ميكنند و بايد هم همين طور باشد. اينكه خواسته باشيم همه مناسك و مراسم را به يك امر ملي تبديل كنيم كاري است نه شدني و نه مفيد.
قرنها است كه در اين پهنه مردم ماه رمضان خود را برگزار ميكنند و ميدانند چگونه اين كار را بكنند. به نظر من بايد به سنت و عرف اجتماعي امكان داد همچون گذشته مكان اساسي خود را در جامعه به دست بياورند.
براي مثال در مناطقي كه رمضان حالت يك جشن عمومي را دارد چنين باشد و در ساير مناطق كه بيشتر تمايل بر مناسك ديني آن وجود دارد نيز بر همان روال سنت موجود عمل شود.
كنشگران اجتماعي براي انجام مناسك زندگي روزمره و باورها و اعتقاداتشان نيازي به ساختارهاي كلان و خردي كه بخواهد اين مناسك را به آنها آموزش بدهد يا يادآوري كند، ندارند و نظام اجتماعي خود اين كار را ميكند.
وظيفه نهادهاي اجتماعي رسمي آن است كه شرايط امن و آرامش لازم را ايجاد كنند تا همه بتوانند رسوم و باورهايشان را به اجرا در بياورند. بدون شك جنبه جشن داشتن رمضان براي بسياري از مناطق كشور ما وجود دارد و در آنجا بايد اجازه داد كه اين مراسم به همان شكل برگزار شود. به طور كلي اگر ما تلاش كنيم كه از استفاده از زور را به مثابه «راهحل» به طور كلي از ذهن خود خارج كنيم، بدون شك بهتر خواهيم توانست جوامع مدرن خود را اداره كنيم.