عصر ایران؛ سروش بامداد- به بهانه اعلام «اهلیت نداشتن» برندگان چهارمین مزایده واگذاری دو باشگاه پرسپولیس و استقلال و به تبع آن نافرجام ماندن مزایده چهارم، به نکات متفاوتی می توان اشاره کرد و پرسش های مختلفی قابلیت طرح پیدا می کنند.
از جمله این که آیا هر سه وزیر اقتصاد، ورزش و دادگستری از امضای برگه واگذاری سازمان خصوصی سازی - به منزله به رسمیت شناختن «اهلیت» برندگان - سر، باز زده اند یا یک یا دو تن از آنها امضا نکرده اند؟
چون هر کدام معنی خاص خود را دارد. اگر وزیر اقتصاد امضا نکرده باشد به این معنی است که بدهی بانکی حسین هدایتی دولابی ( مالک استیل آذین) - که به گفته خود او 115 میلیارد تومان و به اظهار دیگران بیشتر است – مانع شده است. به عبارت دیگر می خواهند می گویند اگر پول دارد بدهی اش را بپردازد و اگر ندارد چگونه می خواهد باشگاه را بگرداند وچون این تعارض برای وزیر اقتصاد حل نشده امضا نکرده است.
هر چند که این واقعیت را نیز نباید از یاد برد که صرف بدهی بانکی جرم نیست و حتی درباره بدهی معوقه نیز مادام که تحت تعقیب قضایی قرار نگرفته و توافقی درباره آن صورت پذیرفته نمی توان شخص را الزاما متخلف دانست.
اگر وزیر دادگستری امضا نکرده باشد می تواند به معنی مشکلات قضایی یا شاید امنیتی تلقی شود و اگر وزیر ورزش، از نگرانی تکرار سرنوشت باشگاه استیل آذین برای پرسپولیس خبر می دهد.
در مورد استقلال اساسا اطلاعات کمتری در دست است و مشخص نیست بحث اهلیت در میان بوده یا از ابتدا بر سر دارا بودن شرایط کلی واگذاری به متقاضی مشکل داشته اند.
با این که شرکت استیل آذین برنده مزایده شد اما اهلیت او را تایید نکردند. مالک استیل آذین به طعنه گفته است دارم خودم را اهلی می کنم!
این گفتار البته نمی خواهد به جنبه های ورزشی قضیه بپردازد زیرا در بخش ورزشی و خصوصا یادداشت تازه همکارمان حق مطلب ادا شده است.
انگیزه این نوشته اما موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده و صبغه سیاسی و اجتماعی آن می چربد؛ سکوت و تماشای نمایندگان تهران در مجلس شورای اسلامی.
ماه هاست که بحث واگذاری دو تیم مهم و اصلی پایتخت ( اگر واژه پایتخت را پس از برافتادن تاج و تخت هم درست بدانیم) مطرح است و چهار بارهم مزایده برگزار شده و چون موضوعی اقتصادی- سیاسی و در عین حال ورزشی است بر صدر اخبار خبرگزاری ها و صفحه نخست روزنامه ها نشسته اما شاهد هیچ واکنشی از جانب آقایان و خانم هایی نیستیم که با عنوان «نماینده تهران» از مجلس شورای اسلامی حقوق می گیرند و در رسانه ها اظهار نظر می کنند.
برای این که قبح این سکوت و تماشا و انفعال را بیشتر دریابیم کافی است تصور کنیم بحث باشگاه ملوان بندر انزلی یا نفت آبادان یا سپاهان اصفهان یا تراکتور سازی تبریز در میان می بود. آیا نمایندگان این 4 شهر اظهار نظر نمی کردند و موضع نمی گرفتند؟ پس چرا نمایندگان تهران که پر شمارترند مُهر سکوت بر لب زده اند؟
در پاسخ به این سکوت چند احتمال مختلف را در حد حدس و گمان و نه داوری و قضاوت می توان مطرح کرد:
پیداست که فرض و توجیه هوادار نداشتن این دو از اساس باطل و غیر قابل طرح است چرا که می دانیم همچنان نه تنها در تهران که در سراسر ایران میلیون ها و هر جای دیگر جهان که ایرانیان زندگی می کنند هوادار دارند و اگر به افغانستان و خصوصا شهر هرات سفر کرده باشید درمی یابید که از مرزهای ایران گذشته و افغان ها هم بر سر آبی و قرمز کُری می خوانند.
آیا این مجلس نشینان تصور می کنند موضوع، صرفا ورزشی است و نباید دخالت کنند؟ در این صورت می توان گفت پس چرا اصرار داشتند سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان در هم ادغام شوند و وزارت ورزش و جوانان را تشکیل دادند؟ اگر قرار بود نظارت مستقیم نداشته باشند چرا وزارت ورزش تشکیل شد تا انتخاب وزیر آن از کانال یک پروسه طولانی انجام شود و در نهایت به وزیر کنونی بینجامد که در همه نظرسنجی ها باید گزینه اول تغییر و ترمیم کابینه باشد؟
آیا معتقدند این واگذاری هم مثل دیگر واگذاری های سازمان خصوصی سازی است که گاه بارها تمدید و تجدید می شود و اگر این بار پرسر و صدا شده نه به خاطر ماهیت موضوع که به سبب شهرت دو باشگاه است و اتفاق خیلی خاصی نیفتاده است. در این صورت هم می توان پرسید آیا در واگذاری های دیگر نیز بر سر تشخیص اهلیت این همه حساسیت وجود دارد؟
آیا از پیش می دانستند که این واگذاری به سرانجام نمی رسد و سرمایه گذاری یافت نمی شود که دو باشگاه زیان ده را خریداری کند در حالی که نه می تواند روی درآمد بلیت فروشی آن حساب کند و نه حق پخش تلویزیونی، نه لباس، نه برنامه های جانبی و نه تبلیغات.
از این رو ترجیح دادند تماشا کنند تا ببینند این بازی کی تمام می شود. اما اگر این باور را داشته باشند در واقع معتقدند که وزارت ورزش و سازمان خصوصی سازی در حال اتلاف وقت و سرمایه اقتصادی و اجتماعی هستند و باید به وزیران مربوطه تذکر دهند و حتی طرح استیضاح آماده کنند. اما این کار را هم نکرده اند.
احتمال دیگر این است که کلا از فوتبال سر در نمی آورند. در این صورت چرا هنگام نمایندگی یا بعد از آن بعضا عضو هیات مدیره باشگاه می شوند؟
جالب تر این که در هیات مدیره باشگاهی متعلق به تهران نماینده بابلسر عضو هیات مدیره یا مدیر عامل می شود یا عضو مستمر دیگر نماینده شهرستان مسجد سلیمان است در حالی که این شهر برای خود تیم دارد.
می توان حدس زد که برخی از نمایندگان اصول گرای تهران اساسا فوتبال را امری لغو یا لهو و لعب می دانند و وقت خود را به جای امر خطیر هسته ای صرف این موضوع نمی کنند و همین که از سر دولت باز شود و روی دوش دیگری بیفتد تحصیل حاصل است یا نگران هستند که موضع گیری آنها این تلقی را ایجاد کند که نمک گیر سرمایه داران متقاضی اند یا برای انتخابات آتی کیسه ای دوخته اند و فردا به زیان آنان تمام شود.
شاید برخی از کاربران هم انتقاد کنند که تو را به خدا بگذارید این چند ماه هم بگذرد و همین که اظهار نظر نکنند خیلی هم خوب است.
نویسنده این سطور البته با فقره اخیر موافق و معتقد است که از دخالت و ورود نمایندگان کنونی تهران آبی گرم نمی شود.
اما پرسش دیگری مد نظر است: این که چرا نمایندگان تهران اساسا در این باره دغدغه ندارند؟
یعنی نه ساعت مچی بسیار گران قیمت مشتری اصلی برای آنها خاطره انگشتر گران قیمت فلان سرمایه دار پیش از انقلاب را تداعی می کند تا نگران به رسمیت شناخته شدن فاصله شدید طبقاتی شوند و هشدار دهند این ثروت ملی و پایگاه اجتماعی را به یک شخص نسپارید و نه اصرار او بر انتساب به اردوگاه اصول گرایی آنان را ناخرسند می سازد.
نه نگران واگذاری یک ثروت ملی به شخص یا اشخاصی هستند و نه این شایعه یا شایبه که اگرپای خودروسازان باز شود خصوصی سازی واقعی اتفاق نیفتاده است؟
بسیاری از مردم تهران درباره این دو تیم دغدغه دارند اما گویا اکثر نمایندگان کنونی تهران چنین دغدغه ای ندارند. نه نگران واگذاری اند. نه نگران واگذار نشدن. نه بیم مالکیت خودروسازان را دارند نه از این که پس از 37 سال به اشخاص واگذار شوند.نه مدافع خصوصی سازی واقعی اند و نه هیچ دغدغه دیگر در این باره...
این سکوت و تماشا یا انفعال و بی نظری در ابتدا عجیب به نظر می رسد. اما کافی است به یاد آوریم که در تهرانِ 12 میلیون نفری شماری از این نمایندگان با 200 یا 300 هزار رای - آن هم در مرحله دوم- راهی پارلمان شده اند و 300 هزار یعنی 60 تا 70 هزار خانوارکه با هم رای می دهند.
عجیب نیست اگر بدانیم برخی از این نمایندگان را پس از چهار سال و بلکه هشت سال و دوازده سال هنوز خیلی از مردم تهران نمی شناسند و اگر سوار تاکسی یا اتوبوس یا مترو شوند چهره های آشنایی به حساب نمی آیند. علی مطهری البته به خاطر صراحت لهجه شهره عام و خاص شده و مهدی کوچک زاده به سبب فریادهایی که بر سر وزیر خارجه می کشد و حمید رسایی هم به دلیل ملاحت در گفتار و رفتار شناخته شده اند اما اینها هم کاری به قرمز و آبی ندارند.
در تیتر آورده ام نمایندگان تهران در حال «تماشا»ی واگذاری دو تیم تهرانی اند. اما چه بسا در حال تماشا هم نباشند. نه از واگذاری دفاع می کنند و نه با آن مخالفت. این که اساسا توجهی ندارند یا این گونه احساس می شود جالب است!
آیا واقعا سرنوشت دو تیم پرسابقه فوتبال تهران برای نمایندگان تهران در مجلس شورای اسلامی اهمیت ندارد؟! آیا واقعا تفاوتی ندارد که باشگاه هایی با این اهمیت و نفوذ دولتی باشند یا نه، به اشخاص واگذار شده باشند یا همین وضعیت ادامه یابد یا نه. چگونه ممکن است موقعیت هایی کاملا متفاوت و متناقض برای این دسته از نمایندگان علی السویه باشد؟
جای تاسفه که واگذاری تیم های فوتبال که هیچ نقشی در پیشرفت کشور ندارند ! اینقدر مورد کارشناسی و حساسیت قرار میگیرد !!
آیا نماینده های اصلاح طلی در این موضوع اضهار نظر کرده اند و ما خبر نداریم؟؟ یا .....؟؟؟
خیلی میخوامت عصر ایران
اگه بهتون برنخوره مردم میفهمند!
از عصر ایران انتظار نداشتم.