در این گفتوگو که خبرآنلاین آن را بازنشر کرده، آمده است: مدتها بود که منتظر فرصتی بودم تا مصاحبهای داشته باشم با افراد دارای شغلهایی که هم هستند و هم نیستند. هستند از این لحاظ که توی زبان عامه میچرخند، اما نیستند چراکه در اطرافمان کمتر از این افراد میبینیم. غسال یا همان مردهشور نمونه بارزی از این شغلهاست.
شاید خیلی از ما، ترس از مرده و کفن را تجربه کردهباشیم ولی اینکه کسی بتواند سالها در این شغل باقی بماند حتما جای سوال دارد. بر حسب اتفاق اسم خانم جهانتیغ را میشنوم که 20 سال تمام به شغل غسالی مشغول بوده است. حس کنجکاوی و همینطور اشتیاق گفتوگو نمیگذارد فرصت را از دست بدهم و به فاصله نیم روز قرار مصاحبه را با او میگذارم؛ گفتوگویی که میتواند کوچکی و تیرگی دنیا را به یاد آدم بیاورد. سعی میکنم در فضایی شاد آنچه را بپرسم که مردم در ذهنشان از یک مردهشور سوال دارند. امیدوارم در کنار خواندن زندگی متفاوت یک غسال، یادمان بماند که «مردن برای همه است».
* آنقدر میشود از شما سوال پرسید که نمیدانم از کجا شروع کنم! برای آغاز فقط بگویید آیا از اینکه در یک رسانه اسمتان به عنوان مردهشور مطرح شود ناراحت نمیشوید؟
نه. برای چه ناراحت شوم؟ شغل به این شرافتمندی. اصلا اگر مردهشور نبود مردم مردههایشان را چکار میکردند؟! من را همه میشناسند. نزدیک به 20 سال در بهشترضا(ع) بودم. از قدیمیهای آنجا هستم. هر سوالی دارید بپرسید.
* پس یک سوال تکراری؛ چه شد که این شغل را انتخاب کردید؟
ما اهل گنبدکاووس بودیم. شوهرم کارگر نانوایی بود و برای بهترشدن زندگی به مشهد آمدیم. آن وقتها اوضاع مالیمان خوب نبود. یکی از همسایههامان، خدا رحمتش کند، خودش و دخترش غسال بودند. یکبار رفتم در خانهشان و ازش پرسیدم شما چه شغلی دارید؟ برای من هم کار هست؟ جواب داد: «تو میدونی غسالخانه چه جاییه؟ ما مردههای مردم رو میشوریم. تمام مردهها شکل هم که نیستند. بعضیها تصادفیاند، بعضی تو خانه بو گرفتند. خلاصه همه جورش هست؛ کوچک، بزرگ، سوخته. میتونی تحمل کنی؟» من هم دیدم چارهای نیست. گفتم: بالاخره یک کاریش میکنم.
* تا قبل از اینکه وارد بهشترضا(ع) شوید، مردهای از نزدیکانتان دیده بودید؟
اصلا تشخیص نمیدادم مرده چیست و زنده چیست. سنم قد نمیداد.
* مگر چند سالتان بود؟
20 سال.
* یعنی چه سالی این کار را شروع کردید؟
چه سوالهایی میپرسید! یادم که نیست چه سالی بود. دیگر خودتان حساب کنید. من متولد 38.1.1 هستم.
* آمدنتان به مشهد با شروع کارتان در بهشترضا(ع) همزمان بود؟
نه. من 12 سالگی ازدواج کردم. ولی از همان وقتی که آمدیم مشهد، وارد بهشترضا(ع) شدم. همان وقتهایی که جنگ بود و شهدا را میآوردند یا در مکه زائرها را به خاکوخون کشیده بودند.
* خب برویم سر اصل مطلب و غسالی و مرده شوری! یادتان هست اولین روز کاریتان چطوری گذشت؟
آن همسایهمان که من را معرفی کرده بود، روز اول گفت که «تو نمیخواهد هیچ کاری انجام بدهی. فقط پشت سر من راه برو و تماشا کن.»
* خب شما با دیدن مردهها نمیترسیدید؟
اصلا یک چیزی بگویم که تعجب کنید. من آنوقت هفت ماهه حامله بودم، ولی اتفاق خاصی نیفتاد. تازه اولین مردهای هم که دیدم تصادفی بود.
* واقعا نترسیدید؟
همسایهمان که من را معرفی کرده بود، گفت: «باید خودت را قوی بگیری.» خب من هم سعی کردم.
* دعا و ذکری هم میخواندید تا روحیهتان محکم شود؟
خود غسالها ذکرهایی بهم یاد میدادند که زمزمه میکردم.
* خیلی سریع از این مطلب نگذریم. دوست دارم بدانم این دیدن مرده تاثیری روی شما بهعنوان یک زن باردار نگذاشت؟
مثلا قرار بود چه تاثیری بگذارد؟!
* اینکه در میان مردم مرسوم است که میگویند زن بارداری که مرده ببیند چشمهای بچهاش شور میشود، حقیقت دارد؟
به نظر من ربطی ندارد. من دو تا از بچههایم را در حالی بزرگ کردهام که غسال بودم. حتی تا سن سه سالگی هم آنها را به کمرم میبستم و با خودم میبردم غسالخانه.
* واقعا؟!
بله. چون در مشهد غریب بودیم و هیچکسی نبود که بچههایم را نگه دارد.
* داشتید از روز اول کارتان میگفتید.
بله. روز اول که قیامت شد. شاید 100 نفر را آوردند و من شستن و کفن کردنشان را نگاه کردم.
* یعنی ممکن است در یک روز 100 نفر توی مشهد بمیرند؟
بله. آمار مردههای زنِ بهشترضا(ع) تا زمانی که من آنجا بودم، شاید متوسط در روز٧٠یا٨٠ نفر میشد؛ بعضی وقتها بیشتر، بعضی وقتها هم کمتر.
* چقدر طول کشید تا دیگر دیدن مرده برایتان طبیعی شد؟
شاید یک هفته بعد، ولی یک ماهی طول کشید تا خودم را آماده کردم و شغلم را پذیرفتم.
* میگویند به مردهشورها پول زیادی میدهند. درست است؟
اصلا این حرفها نیست. کی همچین حرفی زده است؟! حقوق ما کارگری است. هرچقدر به بقیه میدهند، به ما هم میدهند.
* پس اینکه برخیها میگویند غسالها درآمد میلیونی دارند حقیقت ندارد؟
نه، دروغ میگویند. کجا ماهی چند میلیون میدهند؟!
* روزی چند ساعت کار میکردید؟
از 7 صبح تا 7 شب. البته چون شغل ما از مشاغل سخت است، زودتر از موعد در سال 81 بازنشسته شدم.
* به نظرتان پول مردهشوری، پول بابرکتی است؟
واقعا برکت دارد. من بچههایم را با سرافرازی بزرگ کردهام. هیچ کسی بالای سر ما منتی ندارد. همین الان هم ماهی 700 هزار تومان حقوق بازنشستگی میگیرم که برایم خیر میکند، ولی زمانی که کار میکردم بعضی وقتها به خاطر وصیت مرده طلایی هم میگرفتیم.
* یعنی مرده وصیت میکرد طلایش را به غسالش بدهند؟
بله. آن زمانها گاهی از این اتفاقات میافتاد. بعضی وقتها برایمان کلهقند یا قواره پارچه میآوردند. البته آن موقع غسال برای مردم مهم بود، ولی الان خیلی چیزی نمیدهند.
* تابهحال شده که بالای سر مردهای گریه کنید؟
پس چی! خیلی پیش آمده. مردههای سوزناک را که میآوردند، مینشستم بالای سرشان و گریه میکردم.
* مردههای سوزناک؟!
بله. یعنی عروسها. یعنی تصادفیها و گازگرفتگیها. اینها را که میدیدم مینشستم بالای سرشان و زار زار گریه میکردم.
* سوزناکترین مردهای را که شستید، یادتان هست؟
بله. یک عروس بود که چقدر هم خوشگل بود. با لباس عروسی آوردنش. دچار گازگرفتگی شده بود. یادم هست بالای سرش کلی گریه کردم.
* اتفاق افتاده بود که به گریه بازماندهها هم گریهتان بگیرد؟
بله که اتفاق افتاده! اصلا قبلا غسالخانه که این شکلی نبود. یک جای کوچکی بود و بعضی از مردم میآمدند داخل. مدام هم جیغوسروصدا میکردند که « بگذار مردهمان را ببینیم... بگذار مردهمان را ببینم».
* اگر بخواهید یک تجربه از این 20 سال بگویید، آن تجربه چیست؟
من در 10 سال اول، بیشتر کارم شستن افراد سن بالا بود، ولی 10 سال دوم بیشتر جوان میشستم. در این مدت جوانمرگی خیلی زیاد شد.
* حتما شما غسالها هم بین خودتان سَر و سِرّی دارید. مثلا حتما درباره مردهها صحبتهایی میشود.
بله. مثلا به عقیده ما مردههایی که چشم به دنیا دارند، سنگینترند و اصلا از روی سنگ تکان نمیخورند، ولی مردههایی که اعمال خوبی دارند خودشان در شستن خودشان کمک میکنند و مدام به سمت حوضچه آب سر میخورند. طوری که به بعضی مردهها میگفتم: چرا اینقدر برای رفتن به خانه آخرت عجله داری!
* این در مورد تمام مردهها صدق میکند؟
بله. اصلا به نظر من از رنگ و روی مرده و از سنگینی و سبکیاش میشود فهمید.
* بگذارید چند سؤال ترسناک هم بپرسم. تا به حال شده در هنگام شستن مردهای احساس کنید که نفس میکشد و زنده شده است؟
کدام مرده زنده شده؟ نه اصلا. در این 20 سال پیش نیامده که مردهای برگردد. حداقل من که در بهشترضا(ع) ندیدم.
* میگویند برخیها نفس میکشند و باز چند سالی به دنیا بر میگردند؟
نمیدانم. لااقل من که نشنیدهام مردهای زنده شود.
* در فیلمها دیدهایم که برخی مردهها دست مردهشور را میگیرند.
اتفاقاً این برایم پیش آمده است. مردههایی هستند که نمیتوانیم غسلشان دهیم و به جایش تیمم میکنیم. در این موقع شده که دستم در دست مرده باقی مانده یا به قولی دستم را گرفته است.
* نترسیدید؟
نه. میدانستم به دعا نیاز دارد. برایش دعا کردم.
* خیلی راحت در این باره حرف می زنید. ما الان از تجسم این اتفاق میترسیم. یعنی برایتان تا این حد طبیعی است؟
به نظر من که از مرده نباید ترسید. مردهها که بیآزارند. از زندهها باید بیشتر بترسی!
* شبی که این اتفاق برایتان افتاد، راحت خوابیدید؟
چه سوالها میپرسید! برای چه بترسم؟ مرده نیاز به دعا داشت و من برایش دعا میکردم و با آنها حرف میزدم.
* یعنی شما با مردهها هم حرف میزدید؟
بله. به آنهایی که نورانی بودند، میگفتم: «برایم دعا کنید، شما بیگناهاید. در چهرتان روحانیت موج میزند»
* یک اصطلاحی هست شبیه «مردهشورت را ببرند» یا «مردهشور برده» این کلمات شما را ناراحت نمیکند؟
اتفاقا ناراحت میشوم. چرا به مردهشور حرف بد میزنند؟ اصلا اگر مردهشور نباشد این مردم چکار میکردند!
* شما از شغلتان راضی هستید؟
بله. من که راضیام، این همه ثواب کردم و کار خیر انجام دادم.
* بعد از بازنشستگی باز هم مرده شستید؟
بله. گاهی که از آشنایان فوت میکند من را برای شستن میبرند. برخیها هم که مردههایشان را در خانه میشویند.
* از نظر اجتماعی برخورد مردم محله یا خانواده با شما چگونه بوده است؟
واقعاً میگویم، همه به من احترام میگذارند. هیچکسی تا به امروز به من ایراد نگرفته که چرا مرده شور شدی. به شغلم افتخار میکنم.
* هیچ وقت دلتان نخواست شغلتان را عوض کنید؟
نه. یک جایی احساس کردم دارم کار مفیدی برای مردم میکنم، الان هم به این مسئله راضیام. الحمدلله خدا هم به من بچههای خوبی داده است. آزارشان به کسی نمیرسد. اهل صالح هستند. همین از این دنیا برای من بس است.
* به جز کفن، شما چه چیزهای دیگری را استفاده میکردید؟
در هفت قسمت مخصوص نماز کافور میزدیم و از سدر هم برای شستن استفاده میکردیم.
* چه چیزهای دیگری در کفن یک مرده میگذارند؟
برخی مردهها خودشان وصیت میکنند و تسبیح قیامت همراهشان دارند که دور انگشتشان میپیچیم.
* تسبیح قیامت چیست؟
مثلا در هر روضهای که میروند یک نخ دارند و دعا میکنند یا شبهای قدر که جوشنکبیر میخوانند مدام آن را گره میزنند و ما دور انگشتان میپیچیم که در قیامت دور دست بچرخانند یا تربت امامحسین(ع) را روی صورتشان میگذاریم.
* تا به حال تاثیر تربت امامحسین(ع) را دیدید؟
بله. مثلا یک مردهای که سنگین بوده بدنش سبک میشود. مطمئنا اینها خاصیت دارد که در روایتها سفارش شده است. تربت یا مهر کربلا را روی چشم هم میگذاریم.
* دیگر چه کارهایی مرسوم است؟
توبهنامه بالای سر مرده میخوانند. انگشترش را دستش میکنند. برخیها دستبند میبندند. چوب درخت بید میگذارند زیر بغل در دو طرف دستها.
* این را نشنیده بودم، دقیقا برای چیست؟
میگویند وقتی نکیر و منکر برای سوال میآیند، وقتی حضرت علی(ع) به دادمان میرسد، بتوانیم بلند شویم و بنشینیم.
* با توجه به شغلتان اصلا چیزی هست که شما از آن بترسید؟
من کلا از هیچ چیزی نمیترسم؛ نه سیاهی، نه تاریکی، نه روز و نه شب.
* در قدیم که شرایط غسالخانه اینگونه نبود، اتفاق افتاد شب همانجا بخوابید؟
بله. این اتفاق افتاده بود و شب همانجا خوابیدم.
* خواب مردهها را ندیدید؟
چه سوالهایی میپرسید! نه اصلا! خواب مرده در این مدت کارم ندیدم.
* میگویند آدمها برای دلکندن از دنیا بهتر است به قبرستان بروند. شما مرگ را در کجا احساس میکنید؟
من آنقدر مرگ را نزدیک میدانم که حتی ممکن است همین الان که از کنار شما بلند شدم و از در خارج نشدهام بیاید سراغم! برای من مرگ از این پلک به آن پلک هم نزدیکتر است.
* مرگ برای شما چه رنگی است؟
با مردن که زندگی تمام نمیشود. برای من راه دوری نیست و روشن میبینمش.
* خودتان را برای زندگی در آخرت مهیا کردید؟
بله. من که هیچ چیزی در این دنیا ندارم. در حال حاضر همین لباسهای تنم و یک خرده وسایل است. حتی خانهای هم ندارم. هر چه داشتم به بچههایم دادم و به زندگی دلبسته نیستم.
* برای خودتان کفن خریدید؟
نه. اما کفن پوشیدم.
* در قبر هم خوابیدید؟
بله. در بهشترضا(ع) که با همکارانم راه میرفتم شده بود که در قبرها خوابیده باشم.
* به شما قبر مجانی میدهند؟
بله. بهخاطر چند سال کار به ما قبر میدهند.
* هیچ وقت نخواستید جای قبرتان را ببینید؟
چه فرقی میکند؟ آدم با اعمالش میرود.
* شغل مردهشوری چه تاثیری از لحاظ معنوی روی شما داشته است؟
میدانم مرگ برای همه است. باورش دارم و فکر نمیکنم فقط برای دیگران باشد. همکار خودم تا ساعت 5 بعدازظهر در کنارم بود. به خانهاش رفت و سکته کرد. فردا خودم غسلش دادم. این نشان از کوتاهی دنیا دارد.
* به کدام یک از ائمه(ع) ارادت دارید؟
آقا ابوالفضل(ع) را خیلی دوست دارم. هرچه حاجت داشتم از ایشان گرفتم. یک بار پسرم به کما رفت و فقط به ایشان توسل کردم و پسرم را دوباره پس گرفتم.
* تابه حال نشده که بترسید از مرده بیماری بگیرید؟ چون برخیها بر اثر مریضیهای واگیردار میمیرند.
نه، الحمدلله برای من که پیش نیامده است.
* یعنی میگویید محیط غسالخانه از آلودگی دور است؟
نه. بههرحال برخیها میآیند که همهجور مریضی دارند. بعضیها بیماریهای پوستی دارند. البته ما با دستکش میشوییم و لباس مخصوص هم به تن داریم. در کل نمیشود گفت که آلوده هم نیست.