عصرایران؛ احسان محمدی- نیمروز یکشنبه 21 دی ماه 1393 تیم ملی فوتبال ایران نخستین بازی خود را در چارچوب جام ملت های آسیا در مقابل بحرین و در استرالیا برگزار می کند. فوتبال، استرالیا و کشورهای اقیانوسیه را هم به قاره کهن، منضم کرده است. فارغ از تحلیل ورزشی که طبعا در بخش ورزش یا از همین قلم در روزهای آتی ارایه می شود از منظر فرهنگی و تاریخی هم می توان به این موضوع پرداخت. هر چند که از اشتراکات فرهنگی خیلی هم خبری نباشد!
یکی از مسئولین دولت مهرورز گذشته پیش از آنکه «تفاوت فرهنگی» در استخر دردسر ساز شود به «اشتراکات فرهنگی» میان ایران و برزیل اشاره کرده و گفته بود بر اساس آن می توان رابطه دو کشور را تحکیم بخشید! اشتراک فرهنگی؟ ایران و برزیل؟
به نظر می رسد میان ما و این کشور دوست داشتنی، هر اشتراکی هم باشد در «فرهنگ» اما بسیار از هم دوریم. آن فستیوال های پرزرق و برق اما غیرقابل پخش ریو را یک لحظه تصور کنید! اشتراک فرهنگی؟!
این روزها قلب فوتبال آسیا در استرالیا می تپد. کشوری که آنقدر از ما دور است که جز در فوتبال کمتر خاطره مشترکی داشتیم. نه هم جوار بوده ایم که با هم بجنگیم و بر اینکه فاتح «تخت کیانی» شده اند «تفو» بفرستیم و نه رقیب نفتی به شمار می آیند که علیه مان توطئه کنند و روزنامه تندرو تیتر بزند: «خبر مرگش!».
تنها هر از چند گاهی در اخباری دردناک وقتی عکس ها و تصاویری از کشتیِ فرسوده متلاشی شده ای در سواحل این کشور منتشر می شود ممکن است نام چند ایرانی پناهجو هم یافت شود؛ کسانی که در رویای زندگی بهتر، سفری غیرقانونی انجام داده اند و آرزوهایشان برای همیشه غرق شده است.
چندی پیش کشته شدن یک پناهجوی ایرانی در این کشور هم خبرساز شد و البته ماجراجویی خونین « هارون مونس» در ماه گذشته را هم باید به این لیست کوتاه اضافه کرد.
دیوانه ای که با مسلسل می خواست جهان را اصلاح کند. برخی از ایرانیان ساکن استرالیا گفتند آنقدر که در شبکه های مجازی و رسانه ها به ایرانی بودن او اشاره شد در خود استرالیا مردم این کشور مشکلی برای مهاجران ایرانی نساختند و اصولاً ماجرا را اینطور ندیدند و آن را به پای دیوانگی های به ظاهر پایان ناپذیر تفکر داعشی گذاشتند؛ فارغ از ملیت.
در فوتبال اما خاطره مشترک بسیار داریم. نمونه هایی پیش و پس از انقلاب. گل خداداد عزیزی به این کشور در مسابقات مقدماتی جام جهانی 1998 فرانسه شاید یکی از پرتکرارترین تصاویری باشد که از تلویزیون رسمی پخش شده است.
ستایش ها و اغراق هایی که در خصوص آن بازی شکل گرفت هنوز هم برای ایرانیان لذت بخش است. کار به جایی رسید که برخی از مفسرین ورزشی آن تساویِ البته ارزشمند را یک «تحقیر ملی» برای استرالیایی ها شمردند.
دیداری که از لحاظ آماری و کیفی قاعدتاً باید استرالیا در آن با اختلاف حداقل پنج گل به پیروزی می رسید و نرسید. از آن مسابقاتی که باید آن را در دسته معجزه های فوتبالی قرن جا داد. هری کیول ستاره آن روزهای فوتبال استرالیا که حالا بازنشسته شده با احترام از ایران یاد می کند و به جای حماسی کردن آن دیدار می گوید: ایران حق اش بود. زحمت کشید و به رویایش رسید.
حالا دوباره ایران در سرزمین کانگوروها؛ این بار اما به جای فکر کردن به صدای گلوله های هارون مونس و آن خونسردی آزاردهنده اش، به جای زجرکشیدن از آن دمپایی ها و عروسک ها و کاغذپاره های سرگردان مهاجران ناکام و به جای تکرار واژه تحقیر، از فوتبال لذت ببریم. به استرالیای میزبان که سفره این ضیافت را در خانه اش گسترانیده است احترام بگذاریم و اجازه بدهیم با زبان فوتبال با هم حرف بزنیم.
فوتبال، زبان مشترکِ ما و موبورهای آن سوی اقیانوس هاست که می خواهند آسیا به آنان به عنوان میهمان تازه وارد نگاه نکند.
پاینده و پیروز باشید
حقیقت اینه که من قبل از اومدن به استرالیا تصورم از استرالیایی ها مردمی به نسبت نژادپرست بود، اما الان که حدود دو سال هست اینجا هستم، میبینم که کلیت مردم اینجا خیلی مهمان نوازتر و خونگرم تر از اون چیزی هستن که فکر میکردم. به خصوص با توجه به اینکه جمعیت بسیار زیادی مهاجر از کشورهایی مثل چین، هند، ایران، پاکستان و غیره اینجا زندگی میکنن، رفتارهای نژادپرستانه خیلی به ندرت دیده میشه، و اگر هم پیش بیاد به سرعت مورد هجمه هم از طرف قانون و هم از طرف خود مردم مواجه میشه.