عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 163 سال پس از قتل میرزا تقی خان امیر کبیر همچنان می توان از او یاد کرد چرا که در تاریخ دراز دامن این سرزمین، شمار رجالی از این دست شاید به تعداد انگشتان دو دست نرسد چندان که مهدی بامداد نویسنده «شرح حال رجال ایران در قرون 12 و 13 و 14هجری قمری» می نویسد: «هر چه بیشتر در کارنامه رجال خود می نگریم به این نتیجه نزدیک تر می شویم که به استتثنای چند نفر، نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد» و امیر کبیر یکی ازاین استثناهای تاریخ ایران است که به رغم دوران کوتاه صدارت، منشا خدمات بسیار شد. چندان که می توان او را معمار توسعه ایران لقب داد.
چرا که در هر پژوهش تاریخی و جست و جوی نقطه آغازین روند توسعه نام امیر کبیر به چشم می آید: در حکایت فرهنگ و آموزش، تاسیس دارالفنون گرچه افتتاح رسمی آن را خود امیر ندید و اندک زمانی پس ازقتل او به دست ناصر الدین شاه افتتاح شد. در تاریخ مطبوعات به خاطر روزنامه وقایع اتفاقیه هر چند کاغذ اخبار پیش از آن منتشر شده بود.
در مقوله بهداشت عمومی رواج دوباره آبله کوبی در سراسر مملکت. در پاک دستی و سلامت اداری و مقابله جدی با رشوه گرفتن ماموران و عرصه های متعدد و متنوع دیگر همه جا نام امیر کبیر به عنوان آغاز کننده دیده می شود.
میرزا تقی خان نخست امیر نظام لقب گرفت و بعدتر امیر کبیر شد نه به سبب جنگاوری که به خاطر نقشی که در جلوگیری از تجزیه ایران و جبران تحقیر ناشی از شکست در جنگ با روس ها ایفا کرد. اولین تجربه دیپلماتیک او هم عضویت در هیاتی بود که برای جلوگیری ازیک جنگ تازه میان ایران و روسیه به دیدار تزار رفت.
نام امیر کبیر با توسعه گره خورده اما توسعه اقتصادی و شاید هنگامی که رگ او را می زدند تازه دریافت تا سیاست از استبداد دور نشود راهی به توسعه نتوان برد.
ازتاسیس کارخانه شکر سازی و ریسمان بافی تا اسلحه سازی و توپ ریزی در صنعت تا ایجاد چاپارخانه منظم که در تاریخ پُست در دنیا نیز از آن یاد می شود و گزاف نیست اگر گفته شود ایرانیان با امیر پا به دنیای مدرن گذاشتند اما اصلاحات امیر کبیر آمرانه و از بالا و به تعبیری اقتدار گرایانه بود و شاید تنها جایی که بتوان اصلاحات و اقتدار گرایی را یک جا نشاند کارنامه امیر کبیر باشد.
ناصرالدین میرزای 17 ساله و ولیعهد را میرزا تقی خان از تبریز به تهران آورد و بر تخت سلطنت نشاند و خود او را به حکم همین شاه – گیرم جوان و خام و مست- رگ زدند و ازاین پس بود که ایرانیان دریافتند تا شاه، عنان جان آدمیان را در دست دارد آش همین است و کاسه نیز و باید قانون حاکم شود (به جای فرمان که تا بوده می گفتند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه) و این گونه بود که 55 سال پس ازقتل امیر و در سال 1285 جنبش مشروطه درگرفت و طرفه این که آن قدر ذهن و زبان ایرانی با واژه «فرمان» خو کرده بود که در این باره هم تعبیر «صدور فرمان مشروطه » را به کار می بریم زیرا تا مظفر الدین شاه پای آن امضا نگذاشت اعتبار نیافت.
مشروطه یعنی که شاه نتواند بی نظر پارلمان،صدر اعظم را عزل کند و اگر عزل شد جان او را بی محکمه نستانند. قرار بود چنین باشد اما رضاشاه بازی را به هم زد چون در پی جنگ اول جهانی امنیت و یکپارچگی ایران بر آزادی و توسعه سیاسی مقدم دانسته شد.
ناصر الدین شاه را امیر کبیر بر تخت سلطنت نشاند و خود به فرمان او به قتل رسید. سال ها بعد و حتی پس از مشروطه علی اکبر داور که ترجیح داد به رضا شاه زحمت ندهد تا مانند ناصر الدین شاه، حاجب الدوله علی خان فراش باشی را بفرستد تا جان او را بستاند و خود جامی مسموم نوشید نیز در نامه ای که بر جای گذاشت دو کودک خود – همایون و پرویز- را به همان شاهی سپرد که او را به مسلخ فرستاده بود و لابد تا برای آنان پدری کند.
تصور غالب همواره این بوده که توسعه جز از بالا میسر نیست. عباس امانت در کتاب «قبله عالم» می نویسد: « امیر کبیر پس از ورود به پایتخت، مجلس جمهور را برانداخت و بر اثر اقدام بی درنگ امیر کبیر دیگر کسی در 10 سال بعد، از مشورت خانه چیزی نشنید.» هر چند ان مجلس جمهور نیز با پارلمان در دنیای مدرن فاصله ها داشت اما هر چه بود امکان مشورت می داد تا غیر شاه نظر دیگری نیز شنیده شود. اگر ادعای امانت را درست بدانیم راز این اقدام را باید در باور به توسعه آمرانه جُست که در طول زمان خود امیر کبیر را هم حذف کرد.
به بهانه سالروز قتل صدر اعظم اصلاح طلب ایران اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که در تاریخ معاصر از امیر کبیر کمتر به عنوان «شهید» یاد می شود حال آن که ناصر الدین شاه که از سر غفلت و خامی حکم مرگ او را امضا کرد و خود 45 سال بعد با گلوله میرزا رضا کرمانی از پا درآمد «شاه شهید» لقب گرفت و جالب این که ایرانیان طی این 163 سال همواره امیر کبیر را ستوده اند و درباره شکارها و حرم سرا و سفرهای ناصرالدین شاه قصه ها نقل کرده اند اما در خانه های غالب ایرانیان تصویری از ناصر الدین شاه بر روی قوری و منقل و فنجان هست و عکسی از امیر نه!
انصاف البته این است که گفته شود علی حاتمی در سریال «سلطان صاحب قران» که پیش از انقلاب و در دوران پادشاهی ساخت لفظ «شهید» را درباره امیرکبیر بر زبان عزت الدوله نشاند:
«بدن پاره امیر را به گورستان پشت مشهد کاشان بردم. خاک کردم. اما می دانستم آنها از مرده امیر هم دست بردار نبودند. نعش امیر را چند ماه بعد به کربلا بردم تا این شهید هم جدا از شهدای کربلا نباشد.»
می توان از چرخه معیوب توسعه گفت که امیر کبیر را نیز در امان نمی گذارد و می توان به فاجعه از منظری دیگر نگریست و یادآور شد که فاجعه ای که داستان امیر کبیر را به یک تراژدی بدل می کند نه عزل او که ستاندن جان اوست بی هیچ کیفرخواست و محکمه ای و به صرف فرمانی که شبانه و هنگامی که هوش از سر شاه رفته بود صادر شد و می توان تحلیل های عقل گرایانه را کنار نهاد و چون موضوع یاد و سوگ در میان است سروده فریدون مشیری را یادآور شد که:
زمان، هنوز شرم سارِ بهت زده
زمین، هنوز، همین سخت جانِ لال شده
جهان، هنوز همان دست بسته تقدیر...
شاعر اگر ماجرا را به گردن «زمین و زمان و جهان» و «دست تقدیر» می اندازد خرده ای نیست اما واقعیت این است که نمی توان همواره زمین و زمان را مقصر دانست و گاه باید درد را در خود جُست.
برای این که بدانیم میرزا تقی خان چه رنجی کشید باید روزهای فاصله عزل تا شهادت او را به یاد آوریم که لحظه لحظه آن با انتظار خوف انگیز مرگ گذشت حال آن که در جامعه توسعه یافته می توان یک چند در حکومت و صاحب مسند و اقتدار بود و بعد در بطن جامعه بی هراس مرگ مثل همه مردمان زندگی کرد.
حال و هوای روزهای فاصله عزل تا شهادت امیر کبیر را شاید بتوان مانند این سروده شاملو دانست:
مرگ، انتظاری خوف انگیز است
انتظاری، که بی رحمانه به طول می انجامد
مسخی است دردناک
که مسیح را
شمشیر به کف می گذارد
در کوچه های شایعه
تا به دفاع از عصمت مادر خویش
برخیزد...
آیا امیر کبیر تاوان دفاع از مادر خویش – ایران- را پرداخت؟
به خدا کارش خیلی سخت بود ، تو اون جامعه غرق در بی سوادی ، فساد ، رشوه ، حرام خواری ، جهل و خرافات تو اون دوران کاری کرد کارستان
خدا رحمتش کنه
پس نگوییم دول خارجی فلان کردند، بگوییم خودمان اغفال شدیم و به قول معروف:
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
آقا نقش مردم اين وسط چيه؟ يك منفعل!
آخه کی میخواهید بزرگ و عاقل تر شوید ...
یکی از مهم ترین کارهای امیرشهید فراموش شده و آن ختم غائله بابیت و اعدام پیامبر دروغین آنهاست که شاید عزم دولت های روس و انگلیس را برای از بین بردن امیر جزم کرد. چه بسا اگر می ماند آنها نمی توانستند حضور ستون پنجم خود به اسم بهاییت را تا امروز در این سرزمین استمرار دهند.
رحمت خدا بر او باد
شعر زیر از فریدون مشیری در رثای این بزرگ مرد
هردوان جاودانه باد
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر،
زمان، هنوز همان شرمسار بهتزده،
زمین، هنوز همین سختجانِ لال شده،
جهان، هنوز همان دست بستهی تقدیر!
هنوز، نفرین میبارد از در و دیوار،
هنوز، نفرت از پادشاه بدکردار،
هنوز، وحشت از جانیان آدمخوار،
هنوز، لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوز همهمهی سروها، که: «ای جلاد!
مزن! مکُش! چه کُنی؟! های!؟
ای پلید شریر!
چگومه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر؟»
هنوز؛ آب، لبه سرخی زند که در رگِ جوی،
هنوز، هنوز، هنوز،
به قطره قطرهی گلگونه رنگ میگیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر!
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان!
نه خون، که داروی غمهایمردم ایران!
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر!
هنوز زاریِ آب،
هنوز نالهی باد،
هنوز گوش کر آسمان -فسونگر پیر!-
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه،
برون خرامی1، ای آفتاب عالم گیر!
"نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر"
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
در این سراچهی ماتم پیاد، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ... محال ...
هزار سال بمانی اگر،
چه دیر ... چه دیر ...
افسوس
وزيباتر شعر شاملو
وبازهم زيباتر امير كبير شهيد
ممنون از عصر ایران از ارائه مطالب ارزنده
اهانت نمیکنم اما نظرات را که خواندم فهمیدم اغلب مطلب شما را درک نکردند و دچار همان تفکر قالبی خود در مورد امیر کبیر شده اند. درود بر شما که جور دیگر فکر کردن را میاموزید
از همه دست اندرکاران این سایت فرهیخته میهن دوست واخلاقمدار (که سالهاست دوستارش هستم) تشکر وآرزوی توفیق روزافزون می کنم.
چرا اینقدر نظرات مخاطبین را در انتظار بررسی می گذاری باشه تا مطلب کهنه بشه و هیچی به هیچی؟
عملکرد سایت اصوالگرای الف در مواجه با نظرات مخاطبین صدباره بهتر از توست که یعنی ژست مردمی به خودت می گیری. اگر واقعا صداقت داری و ترسو نیستی منتشر کن!
اگر ایشون بیشتر زنده می ماندند چه بسا ایران اکنون وضع دیگری داشت صد حیف
چرا اینقدر در انتشار نظرات کند و بخیل هستید.
الان نگاه میکردم دیدم 88 نظر در انتظارند. یا این اعداد رو نشون ندید یا بگذارید نظرات سریع منتشر بشه عریران عصر ایرانی!!!
مقاله عصر ایران بسیار زیبا ....