باید ایرانی باشی تا حس کنی وارث زیباترین آئینهای دنیایی. باید ایرانی
باشی که چنان از آداب و رسوم گذشتگانت به وجد بیایی که دغدغهها را دور
بریزی و برای دور هم بودن، ولو یک دقیقه، ثانیهشماری کنی و از سنت و فرهنگ
سرزمینت پاسداری کنی. هرسال بلندترین شب سال را به سپیده کوتاهترین صبح
زمستان پیوند میدهیم تا به یمن گرمای باهم بودن از سرمای دی مصون بمانیم و
سردترین فصل سال را مغلوب مهرورزی کنیم.
یلدا تنها یک سنت نیست، یلدا برایمان ارمغان آور نابترین خاطرههایی است که با تجلی آنها، یک لبخند بزرگ در پس ذهنمان نقش میبندد. آنجا که فارغ از هیاهوی زمانه گرد هم میآمدیم تا علاوه بر نکوداشت یلدا، تفألی به دیوان خواجه شیراز بزنیم؛ حافظ با ما از "شاخ نباتش" میگفت، از جفای زمانه شکوه نمیکرد و سخاوتمندانه امید را به صاحب فال ارزانی میکرد. انارهای نسل ما نهتنها دلخون نبودند که سرخترین لبخندها را نثارمان میکردند، طوری که حلاوت و شادی یلدا را تا مدتها در وجودمان حس میکردیم.
نمیدانم یلدا در ذهن نسل جدید چگونه تصویرسازی شده و اینکه تا چه حد مایلاند رسومات پیشینیان را به پا دارند، آیا مثل ما از حافظ خوانی پدربزرگ به وجد میآیند؟ آیا بودن در جمع بستگان را به خلوت خود ترجیح میدهند؟ آیا یلدایی به بلندای خاطرات در ذهن دارند؟
خدا نکند یلدا برایشان در آجیل و انار و هندوانه خلاصهشده باشد. خدا نکند
شب یلدا را در "چت روم" ها صبح کنند آن را مجازی به جشن بنشینند و تبریکها
را صرفاً در نرمافزارهای تلفن همراه ارسال کنند بهراستی هنوز به حافظ
تفأل میزنند؟
به اینجا که میرسم بی هوا ترس برم میدارد که نکند "عشقهایی کز پی رنگی بود" مولوی را با حافظ پیوند بزنند؟ نکند شاخ نباتشان را اینترنتی ساخته باشند! بهراستی آنها ابیات غنی حافظ و سعدی و مولانا را از برند یا ترانههای آن جوانک "رپ" خوان که حرفهایش را میجود و ردیف و قافیه در ترانههایش جایی ندارد؟ همانکه ریتم تند آهنگش چنان روی اعصاب رژه میرود که نصیب تو از گوش دادن، سردردی بیش نیست و حال یلداهای ما چگونه و با کدام نوا میگذرد؟
من هنوز هم نمیتوانم شبکههای اجتماعیای را درک کنم که حضور رو در رو در آن وجود ندارد، که لمس "بودن" در آن نیست و احساس جریان ندارد. مگر نه اینکه ارتباط اجتماعی یعنی انتقال پیام از فرستنده به گیرنده، بهنحویکه معنا در پیامگیر متجلی شود؟ و مگر نه این منوط به حضور فیزیکی افراد کنار یکدیگر است تا ارتباط کامل شود، پس این گرد هم آیی های مجازی چه حسنی دارد وقتی حس دورهم بودن را نداشته باشی و به عکسی گوشهی صفحهای بسنده کنی که گاه لبخند تصنعیاش توی ذوق میزند و از مطلبی دیدن کنی که آنهم دستنوشتهی شخص نیست که لااقل احساس و تفکرش را برساند، متنی کپی شده که ممکن است بهکرات آن را خوانده باشی و صرف رودربایستی گزینهای را برایش کلیک کنی و اصطلاحاً بپسندی!
نسل جدید حرکت پرشتاب بهسوی انتزاعی کردن بسیاری از سنتها را در پیشگرفته است و چنان مدرنیته را به سنت برتری داده که رد پای فنّاوری درتک تک آئینها به چشم میخورد.
بیایید امسال از طبق معمولها بگریزیم و یلدا را فرصت مغتنم باهم بودن بدانیم، در پس سیگنالهای هزاران وسیلهی الکترونیکی برای انتقال احساسمان تلاش نکنیم و نگذاریم خشکی پیامکها لطافت احساسمان را بیازارد.
چه نیک است بدانیم "پیامکها جای خالی ما را پر نخواهند کرد!" بهراستی چند یلدای دیگر بهصرف "باهم بودنمان" داریم؟