عصر ایران - در میان کتاب های بسیاری که درباره پیامبر گرامی اسلام و زندگی نامه ایشان نوشته و منتشر شده شاید در کمتر کتابی مانند «
بامداد اسلام» به قلم
دکتر عبدالحسین زرین کوب (
انتشارات امیرکبیر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی) به ظرایف تاریخی اشاره شده و استناد به آن مورد وثوق باشد زیرا قدر مشترک چند کتاب معتبر تاریخی را با نثر شیرین پارسی بازگفته است.
(این کتاب از سال 1362 تا کنون 20 بار توسط انتشارات وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی تجدید چاپ شده است.) به بهانه سالروز ارتحال حضرت محمد (ص)- که پس از 1400 سال همچنان بیش از یک میلیارد انسان نامش را عاشقانه بر زبان می آورند و دیگران نیز در صورت آشنایی با احترام یاد می کنند و بیش از هر شخصیت مذهبی تاریخ بشر لحظه لحظه زندگی او در تاریخ ثبت شده- بخشی از فصل « بیماری و مرگ» بامداد اسلام از منظر تاریخ و بی هیچ تعصب مذهبی و مسلمانی خواندنی است:
....بیماری پیغمبر اندک اندک رو به شدت نهاد: تب و سردرد. قوای او نیز در این زمان تدریجا به کاستی می رفت؛ موهایش سپیدی گرفته و قامتش به خمی گراییده بود. پیش از وقت، پیری به سراغش آمده بود و البته مرارت های گذشته او آن مایه بود که پیش از وقت، وی را پیر کند. در این هنگام با آسایش و رضایتی که از حُسن ختام رسالت خویش داشت بی دغدغه و بی تزلزل، تن به مرگ داد.
در آغاز بیماری به رسم همیشه به نوبت در خانه زن های خویش به سر می برد. زن های وی جز عایشه همه پیش از ازدواج [با پیامبر] بیوه شده بودند. از آن جمله سوده دختر زمعه و ام حبیبه دختر ابی سفیان که شوهران شان در مهاجرت حبشه نصرانی شده و مرده بودند. صفیه و میمونه پیش از وی دو بار شوهر کرده بودند. جویریه و حفصه نیز وقتی به خانه پیغمبر می آمدند بیوه بودند.
ام سلمه نخست زن ابو سلمه خویشاوند و صحابی پیغمبر بود و چون او وفات یافت محمد -ص- زنش را به سرپرستی گرفت. زینب بنت حبش هم در آغاز درحباله [عقد نکاح] زید بن حارثه پسر خوانده پیغمبر بود و ازدواج با او که در قرآن نیز به آن اشارت رفته است، منشاء حکمی شد در باب مساله زنان پسر خواندگان. محبوب ترین زنان پیغمبر [بعد از خدیجه - در میان زنانی که در قید حیات بودند] عایشه بود؛ ... پیغمبر در خانه میمونه بیمار شد و با اذن و رضایت دیگر زنان در خانه عایشه بستری شد... وقتی او را به خانه آوردند بر دوش علی
(ع) و فضل بن عباس تکیه داشت. سرش را بسته بود و پاهایش را بر زمین می کشید... .
پیغمبر در تب داغی می سوخت چنان که از شدت حرارت کسی دست بر دست وی نمی توانست نهاد. ظرف آبی کنار بسترش بود که گاه از آن به صورت خویش می زد و ناله ای می کرد. فاطمه (س) یگانه فرزندش در نزدیک بستر پدر می گریست. وقتی محمد (ص) بی تابی او را دریافت دختر را پیش خواند و چیزی آهسته در گوش او گفت. فاطمه گریست. پیغمبر دیگر بار او را پیش خواند و باز پنهانی چیزی در گوش او گفت. این بار دختر بخندید. بعدها وقتی عایشه از وی پرسید که آن گریه و خنده چه بود، گفت: آن روز پدرم اول به من گفت که می میرد و من از درد گریستم. بعد گفت که تو هم به زودی به من می پیوندی و من از شادی خندیدم.
بدین گونه بیماری پیغمبر شدت یافت. آخرین روز اما در حالش اندکی بهبودی پدید آمد. مردم شادمان شدند و گمان کردند که از بیماری برخاسته است. ... این بهبود اما ظاهری و بی دوام بود. پیغمبر باز در صدد برآمد که به مسجد برود و نتوانست. نزد عایشه بازگشت و به بستر افتاد. زن، سرش را در کنار گرفت و پیغمبر محتضرانه دعایی چند خواند. پس از آن ساکت شد و گویی به خواب رفت. هنوز ظهر نشده بود که حرکتی خفیف کرد. بر پیشانی اش عرق نشست و نفسی کشید. آخرین کلماتی که گفت اینها بود:
بل الرفیق الاعلی/ بل آن یار برترین....پس از آن خاموشی گزید و سرش بر سینه عایشه افتاد [قول معتبر آن است که حضرت رسول هنگام رحلت سر بر سینه حضرت علی -ع- داشتند]... و عایشه آن را بر بالش نهاد تا بر خیزد و با دیگر زن ها بر مرگش شیوه کند.
[به روایت اهل سنت] وفات محمد در دوازدهم ربیع الاول اتفاق افتاد به سال یازدهم هجرت. قولی هم هست که 28 ماه صفر بود [به روایت شیعه] . اقوال دیگر نیز گفته اند که ضعیف است. هنگام وفات 63 سال داشت و جز فاطمه از وی فرزندی نماند. پسرش ابراهیم که از یک کنیزک مصری - ماریه قبطیه - یافته بود و هنوز دو سالش به پایان نیامده بود که درگذشت و پیغمبر نیز بعد از او یک سالی بیش نزیست.دو
دختر دیگرش نیز پیش از پدر از جهان رفته
بودند.
چون پسران خدیجه نیز هم در کودکی فرو شده بودند جز فاطمه (ع) و فرزندان وی از محمد هیچ کس در جهان باقی نماند. کسان دیگرش عبارت بودند از عمش با فرزندان او و همچنین فرزندان ابوطالب: علی (ع) و عقیل. اما علی در حقیقت هم پسر عم وی بود و هم دامادش و هم بر خلاف عباس در اسلام سابقه قدیم داشت. علی بن ابی طالب [علیه السلام]، اسامه بن زید، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس و شقران غلام محمد در غسل و کفن او را یاری کردند. پس از آن چند روزی بر وی نماز گزارده شد. مردم می آمدند و دسته دسته بر وی نماز می خواندند. بعد هم جنازه مقدس را در خانه او و عایشه دفن کردند.
در وصف سیما و بالای محمد(ص)پیشانی یی بلند داشت و دست و پای درشت. میانه بالا بود و فراخ شانه. رنگی روشن داشت آمیخته به سرخی و چشمانی سیاه و گشاده با مژه های پرمو. موی سرش غالبا تا بناگوش و به روایتی تا شانه ریخته بود. ریشی داشت انبوه که در نزدیک چانه و بنا گوش به سپیدی گراییده بود.
لباسش بیشتر دو پاره بود که یکی را بر میان می بست و آن دیگر را بر دوش می افکند. گاه نیز پیرهن می پوشد و می گویند پیرهن را دوست می داشت. بعضی اوقات عمامه بر سر می نهاد و گاه قلنسوه [نوعی کلاه خانگی]. سر را کمتر بالا می گرفت و بیشتر به زمین می نگریست. نه کم سخن بود و نه پرگو.
خنده اش هم مختصر بود و به تبسم می مانست. هرگز با تمام دهان نمی خندید. شیرین سخن بود و در آوازش کمی گرفتگی داشت. در هنگام خشم روی خویش برمی گاشت [برمی گرداند] و در وقت راه رفتن مثل آن بود که از صخره کنده می شود یا چون آبی بود که از کوه فرود آید.
به شست و شو و خوش بویی و پاکیزگی علاقه تمام داشت و در این کار چنان بود که غالبا در هر جا که می گذشت پیش از آن که خودش دیده شود آمدنش را از بوی خوشی که همواره با حضور او همراه بود می دانستند. با این همه در غایت سادگی می زیست. روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد. در بازارها راه می رفت. عبا بر تن می کرد و با بینوایان می نشست.
می گفت من بنده ام و مثل بنده می نوشم. در معاشرت مهربان و در غذا ساده و قانع بود. با این همه پرهیز رهبانان را دوست نمی داشت. وقتی چند تن از یاران پیش از او سخن از زهد و پرهیز خویش می گفتند. یکی گفت: من زن نگرفته ام. دیگری گفت: من گوشت نمی خورم. سومی افزود که من بر زمین خشک می خوابم و چهارمی گفت من پیوسته روزه دارم و محمد گفت: من اما هم روزه می گیرم و هم می خورم. هم شب زنده داری می کنم و هم می خوابم و زن هم دارم و هر که ازسنت من پیروی نکند از من نیست...
*** *کلمات داخل کروشه[] در متن اصلی کتاب نیست و بیشتر برای معنی واژه های کمتر مصطلح آورده شده اند.
* دکتر زرین کوب در پاورقی برخی منابع مورد استفاده را چنین بر شمرده است:
(السیره النبویه/ابن هشام) - (تاریخ الامم و الملوک/ طبری) - (انساب الاشراف /بلاذری) - (کامل/ابن اثیر) - (تاریخ الخمیس/ حسین بن محمد دیار بکری) - (السیره الحلبیه / علی ابن برهان الدین حلبی) و (تاریخ یعقوبی)
نقدی بر فصل ارتحال کتاب بامداد اسلام: تخصص مرحوم زرین کوب، ادبیات بود نه تاریخ اسلام
در
پی بازنشر این بخش از کتاب "بامداد اسلام" ،
استاد مهدی دقیقی یکی از
پژهشگران حوزه دین، نقدی را متوجه کتاب مذکور کرده و یادداشت مفصلی را
ارسال نمود که با هماهنگی ایشان خلاصه ای از متن منتشر می شود:
باتشکر از اهتمام آن سایت محترم به مناسبات دینی و بزرگداشت شعائر الهی در
تاریخ 29 آذر ۱۳۹۳نوشته ای تحت عنوان" آخرین ساعات حیات پیامبر گرامی اسلام
به روایت زرین کوب"درج گردیده است که نقد وبررسی محتوای این نوشته برای
تنویر افکار خواندگان فهیم و ارجمند تقدیم می گردد.
در طلیعه این
نوشته آمده است: "در میان کتاب های بسیاری که درباره پیامبر گرامی اسلام و
زندگی نامه ایشان نوشته و منتشر شده شاید در کمتر کتابی مانند «بامداد
اسلام» به قلم دکتر عبدالحسین زرین کوب به ظرایف تاریخی اشاره شده و استناد
به آن مورد وثوق همه باشد زیرا قدر مشترک چند کتاب معتبر تاریخی را با نثر
شیرین پارسی بازگفته است."
کسانی که در حوزه تاریخ اسلام و مخصوصا
سیره و سنن پیامبر مکرم اسلام تحقیق وتدقق دارند نیک می دانند که حوزه
تالیف درباره شخصیت پیامبر عظیم الشان اسلام چه از حیث موضوع وچه از نظر
زبان و ...به قدری گسترده ووسیع است که ادعای"مورد وثوق بودن همگانی "را
امری دور از ذهن نشان می دهد و تحصیلات و تخصص مرحوم زرین کوب که در ادبیات
فارسی خلاصه می شود به اسبعاد می افزاید و از سوی دیگر کتابهای از فحول این
عرصه چونان علامه طباطبائی1،دکتر محمد ابراهیم آیتی2علامه سیدجعفر مرتضی
عاملی 3،آیت الله شیخ جعفر سبحانی4 و...در این حیطه سالیان دراز است در
قفسه های کتابخانه ها یافت می شود اگر چه نثر ان به قوت نثر مرحوم زرینکوب
نمی رسد اما اینجا سخن از درستی و علمی بودن مطالب است نه شیوای و مانوس
ذهن بودن.به همین جهت این ادعا را رها می کنیم وبه نقد مطالب مطروحه می
پردازیم.
"...بیماری پیغمبر اندک اندک رو به شدت نهاد: تب و سردرد.
قوای او نیز در این زمان تدریجا به کاستی می رفت؛ موهایش سپیدی گرفته و
قامتش به خمی گراییده بود. پیش از وقت، پیری به سراغش آمده بود و البته
مرارت های گذشته او آن مایه بود که پیش از وقت، وی را پیر کند. در این
هنگام با آسایش و رضایتی که از حُسن ختام رسالت خویش داشت بی دغدغه و بی
تزلزل، تن به مرگ داد."
تاریخ گواهی می دهد پیامبراز حسن ختام
رسالت خویش سخت نگران و از گمراهی امت بعد از خود نگران بود پیامبر اكرم
صلی الله علیه وآله تا آخرین روزهای رحلت خویش از یك نگرانی و ناراحتی
درونی شدیدا رنج می برد. اساسا برای یك شخصیت والای آسمانی كه نتیجه تمام
زحمات خود را در تداوم رهبری آینده اسلام بوسیله فردی شایسته می اندیشید،
مسئله امامت و رهبری امت اسلام، مهمترین دغدغه خاطر به شمار می آمد. حضرت
رسول اكرم صلی الله علیه وآله كه از اندیشه برخی افراد فرصت جو و ریاست طلب
در انحراف مسئله جانشینی، آگاهی داشت و از سرنوشت آن شدیدا بیمناك بود.
"در آغاز بیماری به رسم همیشه به نوبت در خانه زن های
خویش به سر می برد. زن های وی در این دوران 9تن می شدندکه جز عایشه همه پیش
از ازدواج [با پیامبر] بیوه شده بودند... ."
در همین چند خط
اختلافات عمیق تاریخ دانان بزرگ نادیده گرفته شده است از جمله آنجا که نویسنده کتاب می گوید:
"محبوب ترین زنان
پیغمبر [بعد از خدیجه] عایشه بود... ."
تنظیم کننده
مقاله در انتهای نوشته توضیحا آورده است : کلمات داخل کروشه[ ] در متن
اصلی کتاب نیست و بیشتر برای معنی واژه های کمتر مصطلح آورده شده اند.یعنی
نویسنده کتاب عایشه را محبوبترین همسر پیامبر حتی مقدم بر خدیجه کبری می
داند در حالی که تاریخ فریاد می زند و حتی اهل سنت گواهی می دهند که عایشه
می گوید:
خديجة فربما قلت له كأنه لم يكن في الدنيا امرأة إلاّ خديجة. فيقول أنها كانت وكانت وكان لى منها ولد».
گويابرای پیامبردر دنيا زنى غير از خديجه نبود! حضرت مى گفت: در تعريف او هر چه بگوئيم او چنان بود و از او برايم فرزند بود.
همچنین فرمودند: خداوند بهتر
از خدیجه را نصيبم نكرد. آنگاه كه مردم مرا قبول نداشتند، او به من ايمان آورد
و آنگاه كه ديگران مرا تكذيب مى نمودند او تصديقم كرد و آنگاه كه ديگران
مرا محروم كرده بودند او به مالش مرا يارى كرد و خداوند چنين روزى فرمود كه
از او صاحب فرزندانى شوم.
نویسنده کتاب بامداد اسلام، در ادامه می نویسد:
"...نزد
عایشه بازگشت و به بستر افتاد. زن، سرش را در کنار گرفت و پیغمبر محتضرانه
دعایی چند خواند. پس از آن ساکت شد و گویی به خواب رفت. هنوز ظهر نشده بود
که حرکتی خفیف کرد. بر پیشانی اش عرق نشست و نفسی کشید. آخرین کلماتی که
گفت اینها بود: بل الرفیق الاعلی/ بل آن یار برترین....پس از آن خاموشی
گزید و سرش بر سینه عایشه افتاد...و عایشه آن را بر بالش نهاد تا بر خیزد و
با دیگر زن ها بر مرگش شیوه کند."
اینکه سر پیامبر در لحظه جان دادن
در سینه کدام شخص بوده است موضوعی است که منابع اهل سنت نیز بدان به دید ضعف نگریسته
وآن را تضعیف نموده اند... احمد در مسندش نقل میکند که روزی ابوبکر
میخواست وارد خانهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شود که صدای عایشه را
شنید که داد میزد: به خدا سوگند میدانم تو علی علیه السلام را از من و
پدرم بیشتر دوست داری. امیرالمومنین علی علیه السلام نیز این موضوع را
تصدیق کرده است.
اما در مقابل روایت هایی که در باب دوم یعنی بابی
که قائل است حضرت محمد صلی الله علیه و آله در آغوش امیرالمومنین علی علیه
السلام رحلت کردند، قابل اطمینانتر است چرا که راویان آن متعددند و علاوه
بر امیر المومنین علیه السلام افراد دیگری چون ابن عباس نیز آن را نقل
کردهاند. نیز خلیفهی دوم در جواب کعب الاحبار که میخواست اطلاعاتی
دربارهی رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به دست بیاورد وی را به امیر
المومنین علیه السلام حواله داد و این به معنای تایید فرمایشات ایشان از
سوی خلیفه است. در این روایت ایشان در ضمن بیان نحوهی جانسپردن پیامبر
خدا صلی الله علیه و آله به لحظهی آخر رحلت و اینکه در آغوش چه کسی از
دنیا رفتهاند اشاره شده است.
ابنعباس نه تنها از این نظریه
طرفداری میکرده بلکه آن را از بدیهیات میشمرده است. او در جواب کسی گفت:
«میگویند پیامبر در آغوش عایشه رحلت کرده است» به شدت موضع گیری کرده و
میگوید : أتعقل ؟ یعنی آیا عقل نداری ؟ گویا موضوع رحلت پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله در آغوش امیرالمومنین علیه السلام یک امر چنان بدیهی و
واضح بوده که اینگونه سوالات بی عقلی محسوب میشده است که در لحظات
واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.
نیز
از دیگر کسانی که قائلند رسول خدا صلی الله علیه و آله در دامن
امیرالمؤمنین از دنیا رفتند علی بن حسین علیهما السلام و نیز الشعبی است.
این
ها کتابهایی است که به اهل سنت منسوب هستند اما در میان کتب شیعه اجماع
وجود دارد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در آغوش امیرالمومنین علیه
السلام از دنیا رفتند. و عجیب این که خود عایشه نیز از ناقلان این واقعه
است: علامه مجلسی در بحار الانوار از امالی شیخ طوسی این روایت را
نقل میکند : عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلْقَمَةَ بْنِ الْأَسْوَدِ عَنْ
عَائِشَةَ قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ
ادْعُوا لِي حَبِيبِي فَقُلْتُ ادْعُوا لَهُ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ فَوَ
اللَّهِ مَا يُرِيدُ غَيْرَهُ فَلَمَّا جَاءَهُ فَرَّجَ الثَّوْبَ الَّذِي
كَانَ عَلَيْهِ ثُمَّ أَدْخَلَهُ فِيهِ فَلَمْ يَزَلْ مُحْتَضِنَهُ حَتَّى
قُبِضَ وَ يَدُهُ عَلَيْه
نویسنده کتاب، سرآخر چند خطی هم به موضوع رحلت
پیامبر پرداخته است : وفات محمد در دوازدهم ربیع الاول اتفاق افتاد به سال
یازدهم هجرت. قولی هم هست که 28 ماه صفر بود. اقوال دیگر نیز گفته اند که
ضعیف است. هنگام وفات 63 سال داشت و جز فاطمه از وی فرزندی نماند. پسرش
ابراهیم که از یک کنیزک مصری - ماریه قبطیه - یافته بود و هنوز دو سالش به
پایان نیامده بود که درگذشت و پیغمبر نیز بعد از او یک سالی بیش نزیست. دو
دختر دیگرش نیز پیش از پدر از جهان رفته
بودند.
در این بند نویسنده کتاب بامداد اسلام، روز وفات حضرت را دوازده ربیع الاول
دانسته است محدث شهیر حاج شیخ عباس قمی در منتهی الامال می نویسد: مؤلف
گويد كه واقع شدن وفات آن حضرت در دوم ربيع الاوّل موافق با قول بعضى از
اهل سنت است و از علماى شيعه كسى قائل به آن نشده است. عجیب است که نویسنده
قول زعمای شیعه و ادله روشن تاریخ را نادیده گرفته و قول نامعتبر را به
عنوان مختار خود ابتدا نقل می کند و با عبارت( قولی هم هست)به تضعیف قول
مورخین و محدثین شیعه می پردازد. روشن است که درباره اینکه رحلت پیامبر
اکرم (ص) در کدام روز هفته بوده است بین عموم مسلمانان اتفاق نظر است و آن
روز را روز "دوشنبه" و سال آن را نیز سال عموما یازدهم هجری قمری اعلام
کرده اند. اما درباره تاریخ رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دو
تاریخ مشهور قید شده است. تاریخ مورد اتفاق اکثریت شیعه، روز دوشنبه 28 صفر
سال 11 هجری قمری مصادف با 7 خرداد سال 11 هجری شمسی و 28 می سال 632
میلادی است.
اما اکثریت اهل تسنن روز 12 ربیع الاول سال 11 هجری
قمری (مصادف با 18 تا بیستم خرداد سال 11 هجری شمسی یا هشتم تا دهم جوئن
632 میلادی) را روز رحلت پیامبر دانسته اند که ایراد وارد به این روز آن
است که چنین روزی به هیچ وجه با روز دوشنبه مورد اتفاق مسلمانان تطابق
ندارد و منطبق با روزهای جمعه تا یک شنبه است.در ادامه چند نکته چالشی را
بدون اشاره به اختلافی بودآن توسط نویسنده نقل شده است مانند دفن جنازه
پیامبر درخانه عایشه،نام بردن از افرادی خاص در غسل پیامبر ... که به جهت
جلو گیری از اطاله کلام خوانندگان را به مطالعه وتحقیق در کتب تاریخی موثق
ومعتبر در این زمینه دعوت می کنم تا حقیقت امر بر همگان روشن گردد.
جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانید از مصادر زیر استفاده کنید:- کتاب سنن النبی که شرحی تفصیلی بر رفتار وگفتار ومنش پیامبر دارد.
- تاریخ پیامبر اسلام دکترمحمدابراهیم آیتی، تجدیدنظر و اضافات و کوشش دکترابوالقاسم گرجی، دانشگاه تهران، موسسه انتشارات و چاپ، 889 صفحه، چاپ اول 1369.مرحوم مطهری در تعریف از دانش او میگوید: «آقای آیتی یك مورّخی است نسبت به تاریخ صدر اسلام. من به جرأت میتوانم بگویم در همه تهران و شاید در همه كشور كسی نداریم كه به تاریخ صدساله اول اسلام مثل آقای آیتی احاطه داشته باشد. كسی مثل او نیست كه به جزئیات این قسمت از تاریخ احاطه و اطلاع داشته باشد. این مرد بر تمام متون تاریخی این قسمت مسلط است و جزئیاتش را میداند. اگر مثلا از جنگ بدر بپرسید، یك یك آدمهایش را میشناسد. حتی گاهی میگوید پدرش كیست، مادرش كیست، خویش و تبارش كیستند. حرفی كه این مرد بگوید سند است...
- سیره پیامبر اعظم (الصحیح من سیرة النبی الاعظم ) در 35 جلد طی نزدیک به 20 سال توسط علامه سید جعفر مرتضی عاملی به نگارش درآمده است. این کتاب در ده بخش تدوین شده و با نگاهی دقیق به جزئیات زندگانی رسول اکرم (ص) پرداخته و حدود یک هزار و 700 منبع کتاب در این تألیف استفاده و از درایهها در تدوین آن استفاده شده و این کتاب را به کتاب سیره نگاری تبدیل کرده است.کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) به تبیین سیره و زندگانی رسول خدا (ص) می پردازد که مسلمانان می توانند همه اعمال، رفتار و گفتار خود را از آن الگو برداری کنند و همچنین به نقد و ارزیابی عالمانه حدیث در حوزه و تاریخ و سیره می پردازد.
- فروغ ابدیت، این کتاب با بیانی روشن ومنابعی معتبر ،به توضیح و شرح وقایع و حوادث مهمی از تاریخ زندگانی پیامبر که امور زندگی بیش تری دارد ،پرداخته است.از ویژگی های برجسته این نوشتار ارزشمند ، انطباق کامل آن با مدارک واسناد شیعه است . در این کتاب ،اوضاع و احوال عرب های پیش از اسلام و شبه جزیزه عربستان ،نیاکان پیامبر ،میلاد ،جوانی ، بعثت و حوادث سال اول تا یازدهم هجرت پیامبر ،همراه با تحلیل و توضیح آمده است .مكاتیب الرسول، ج ۳، ص ۶۹۹.،صحیح بخاری
باب کتابه العلم من کتاب العلم ،ج۱ص۲۲. صحیح بخاری ، باب جوائز الوفد من
کتاب الجهاد،ج۲،ص ؛۱۲۰ و باب اخراج الیهود من جزیره العرب،ج۲،ص ۱۳۶ بدین
لفظ آمده است :"فقالوا : هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم ".
- بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۵۳.
- مسند احمد/ج 9/ ص 429/ح 24918
- کنز العمال ج 13 ص 693
- نقش عایشه در تاریخ اسلام ج 1 ص 92 علامه سید مرتضی عسکری
- تاريخ الطبري/ترجمه،ج4،ص:1315
- ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 236 و نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 197.
- الطبقات الکبری ج 2 ص 201
- بحار الانوار ج 22 ص 455 روایات دیگری در این جلد در این باره وجود دارد که میتوان رجوع کرد .