عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به بهانه هفتادمین سالروز درگذشت
رضا شاه، شبکه تلویزیونی «من وتو» فیلمی درباره او را باز پخش کرده که هر چند حاوی تصاویری بعضا دیده نشده و بیانگر تغییرات بنیادین ایران در یکصد سال اخیر است اما چند هدف خاص را دنبال می کند:
نخست این که: آن که با انگلستان ارتباط داشته
سید ضیاء الدین طباطبایی بوده نه رضا خان و بر خلاف تصورغالب، منافع انگلستان را طی سلطنت خود تهدید می کرد تا آنجا که سرانجام توسط همان انگلیسی ها وادار به کناره گیری و تبعید شد.
دوم این که هر چند دموکرات نبود اما در نظر داشته باشیم در آن زمان در آسیا هیچ مدل دموکراسی یی وجود نداشت تا حکومت رضا شاه را با آن مقایسه کنیم و حتی در اروپا نیز کشورهایی چون ایتالیا، آلمان و اسپانیا درگیر فاشیسم بودند. ایرانِ آن روز که جای خود دارد.
شایعه انتقال جواهرات سلطنتی به خارج از کشور را نیز با استناد به گزارش های مربوط به موزه بانک ملی و مرکزی رد می کند.
این شایعه که املاک زیادی گرد آورده بود نیزبا این توضیح پاسخ داده می شود که پیش از آن که ایران را ترک کند املاک را به فرزند خود منتقل کرده بود.
و چندان درگیر پرونده نفت شد که صلاح دید خود اداره همه امور را بر عهده گیرد و شماری از همراهان قبلی –
تیمورتاش، سردار اسعد، فیروز میرزا نصرت الدوله و داور- «سرنوشت های متفاوتی یافتند».
در نگاه رسمی داخلی که طی 35 سال اخیر از تریبون های رسمی و کتب درسی دیده و شنیده و خوانده ایم اما رضا خان میر پنج، بی هیچ صلاحیت سیاسی و تنها به اراده انگلستان روی کار آمد و چون پادشاه وقت –
احمد شاه – از امضای قرار داد 1919 با کارگردانی
وثوق الدوله امتناع کرده و در نطق خود در حضور پادشاه بریتانیا نیز حاضر به اشاره به آن نشده بود با این کودتا او را تنبیه کردند وسرانجام اساس سلطنت قاجار را برانداختند و رضا خان را بر تخت سلطنت نشاندند.
در این نگاه اوتنها یک مهره دست نشانده ضد مذهب بود که با حمله به مسجد گوهرشاد مشهد ، واداشتن روحانیت به ترک لباس و کشف حجاب زنان، عناد خود را با مذهب نشان داد و ماموریت داشت مشابه پروژه تبدیل خلافت به جمهوریت در ترکیه را در ایران با اعلام جمهوری به اجرا گذارد اما این پروژه با مخالفت
سید حسن مدرس و دیگر روحانیون عقیم ماند و به اعلام سلطنت تغییر کرد.
در نگاه «من وتو» البته تمام تاکید بر کارهای عمرانی و پروژه های نوسازی رضا شاه است ، وارونه تفسیر رسمی در ایران پس از انقلاب در نفی یا مکتوم گذاشتن فعالیت های آبادگرانه او در احداث راه های جاده ای و راه آهن و دادگستری نوین و مانند اینها.
نفی مطلق و نوکر خواندن رضا خان اما این پرسش را برای نسل تازه پدید می آورد که پس چرا او را با آن وضعیت رقت بار و تحقیر آمیز از سلطنت خلع و تبعید کردند و اگر یک سر، خائن بود نقش او در حفظ تمامیت ارضی ایران و ایجاد امنیت چه می شود یا اگر رضاخانی ظهور نمی کرد آیا ایران چند پاره نمی شد؟
ریشه مشکل دو طرف را باید در نگاه «صفر و صدی» جُست. صدا و سیمای جمهوری اسلامی به اعتبار این که انقلاب 1357 ضد سلطنتی بود و به سلطنت خاندان پهلوی و نظام پادشاهی پایان داد می پندارد نمی تواند بر هیچ یک از اقدامات دوران بانی این سلطنت صحه گذارد ولو عمرانی بوده باشد. از این رو اگر دانشگاه ساخته با این هدف توصیف می شود که در مقابل نظام سنتی دینی بوده و اگر دادگستری ایجاد کرده برای کاهش نفوذ روحانیون تلقی می شود و اگر خط آهن کشیده به قصد استفاده متفقین بوده ولو این کار قبل از جنگ جهانی شروع شده باشد و این باور که: خائن طبعا نمی تواند خدمت کرده باشد.
در نگاه آن سوی مرزها و مشخصا فیلم مورد بحث در«من و تو» او بنیانگذار ایران نوین و منجی ایران است که اگر ظهور نمی کرد ایران امروز مانند افغانستان می بود و چون کارهای عمرانی اهمیت داشته از نقض صریح آرمان مشروطه در ایجاد نظام پارلمانی و عدالتخانه باید صرف نظر کنیم. با این توجیه که آن قدر در پی توسعه اقتصادی بوده که ایجاد استبداد سیاسی قابل اغماض به نظر می رسد.
به بیان دیگر جوان امروزی اگر بخواهد رضا شاه را از منظر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران داوری کند و بشناسد با قزاق ساده ای رو به رو می شود که دست خارجی او را بر تخت سلطنت نشاند ولی وقتی دیدند پای خود را از گلیمش دراز تر کرده و دستور آنان برای اخراج کارشناسان آلمانی را وقعی ننهاده گوشش را گرفتند و بیرونش انداختند. (
مرحوم طالقانی هم یکی دو بار همین تعبیر اخیر را به کار برده بود).
منتها به وساطت عامل دیگر خود – فروغی – فرزندش را به سلطنت رساندند بی آن که او را در معادلات سیاسی به حساب آورند و بعد تر در پی کودتایی با کمک آمریکایی ها در 28 مرداد 1332 بود که
محمد رضا شاه از عقده حقارت 12 ساله به درآمد و سلطان مقتدری شد و اگر نه مادام که کار دست انگلیسی ها بود او جایی در این بازی نداشت.
همین جوان امروزی اما اگر بخواهد رضا شاه را از منظر فیلم «من وتو» بشناسد با یک نادر شاه افشار دیگر رو به رو می شود که کمر به آبادانی ایران بست و انگار نه انگار که هر صدایی در آن دوران در نطفه خفه می شد و وقتی رفت مردم احساس کردند می توانند نفس بکشند و به تمام معنی یک دیکتاتور بود و حتی با تصویرسنتی شاه مستبد مانند
ناصر الدین شاه فاصله داشت. چرا که ایرانیان تا سال ها پس از قتل ناصرالدین شاه از او با عنوان «
شاه شهید» یاد می کردند حال آن که درباره
میرزا تقی خان امیر کبیر که به دستور همین شاه و در دوران خامی و جوانی به شهادت رسید این تعبیر را به کار نمی بردند.
آمریکایی ها در نظام حقوقی خود از فردی که به عنوان «شاهد» برای ادای شهادت در محکمه حاضر می شود می خواهند اولا
«واقعیت را بگوید». ثانیا
« تمام واقعیت را بگوید». ثالثا
«جز واقعیت را نگوید».
در این ماجرا هم به نظر می رسد در هر دو روایت، واقعیت هایی گفته می شود اما «تمام واقعیت گفته نمی شود». در روایت رسمی – به مثابه دیو- واقعیت ضد سنت بودن و استبداد رضا خان و این که دستاوردهای دموکراتیک مشروطه را به محاق برد گفته می شود اما این واقعیت که به هر رو دغدغه مدرنیسم (ونه مدرنیته) را داشت ناگفته می ماند. در روایت ماهواره ای – به مثابه دلبر- هم تنها این واقعیت گفته می شود که در پی مدرنیسم بود اما این واقعیت که مدرنیته تنها با جاده و راه آهن به ارمغان نمی آید و در غیاب آزادی، دیگر ارزش ها هم رنگ می بازند ناگفته می ماند.
در این میان و با نگاه «نه دیو نه دلبر»
دکترمحمد علی همایون کاتوزیان ایستاده که معتقد است:«رضا شاه عامل انگلیس یا قدرت دیگری نبود. به عکس تقریبا از ابتدا ضد انگلیسی بود و مردم، وقتی او را انگلیسی پنداشتند که با رفتار استبدادی و بی رحمانه اش آنان را از خود منزجر کرد».- [کتاب اقتصاد سیاسی ایران].
برای آن که خواننده این گفتار دریابد نویسنده چه می خواهد بگوید و در قیاس سرزنش مطلق «رضا خان»- تصویر دیو- از تریبون های رسمی خودمان تا ستایش مطلق «رضا شاه»- شمایل دلبرانه- در برنامه هایی از جنس فیلم مورد اشاره کدام داوری می تواند هم واقعیت را بازگفته باشد و هم همه واقعیت را و جز واقعیت را نیز در بر نگیرد نقل آخرین بند از کتاب بسیار خواندنی و متفاوت و واقع بینانه «دولت و جامعه در ایران- انقراض قاجار و استقرار پهلوی» نوشته دکتر محمد علی همایون کاتوزیان (نشر مرکز) گویاست:
« گاه این پرسش مطرح می شود که روی هم رفته ایران بدون رضا شاه سود می کرد یا زیان می دید؟ پاسخ این است که اگر بدون او هرج و مرج خطر تجزیه از بین نمی رفت همان بهتر که او ظهور کرد و قدرت را در دست گرفت زیرا حتی حکومت استبدادی بی رحم از هرج و مرج دایم بهتر است. اما کسانی که این پرسش را پیش می کشند به اصل مطلب توجه ندارند. رضا شاه البته کشور را از چنگ هرج و مرج و خطر تجزیه نجات داد و این البته ضرورت داشت. اما حکومت مقتدر نیازی به رفتار استبدادی و تبهکاری و بیدادگری نداشت. این رفتار دوباره سرچشمه هرج و مرجی شد که پس از سقوط رضا شاه پدید آمد. حکومت مقتدر او در سال های نخست سلطنتش شاید تنها راه نجات کشور از چنگال هرج و مرج و تجزیه بود ولی حکومت استبدادی او هیچ ضرورتی نداشت. برعکس ویرانگر بود و هم به کشور وجامعه و هم به خود او آسیب فراوان رساند.»
اگر روایت رسمی بخواهد رضا خان را تنها از منظر «سنت» نقد کند طبعا منتقدان سنت و مدرنیست ها همراهی نخواهند کرد و چه بسا آنچه در اینجا خصوصیت منفی جلوه کند نزد آنان مثبت دانسته شود.
اگر هم شبکه «من و تو» بخواهد به این شیوه ادامه دهد باید پاسخی برای این پرسش ها هم بیاورد که از آن ارتش 127 هزار نفری در شهریور 1320 چه برآمد یا آیا می توان همه کارهای عمرانی را به خود او نسبت داد و نقش کسانی چون تیمورتاش و داور و فروغی را نادیده انگاشت و اگر اینان نقش آفرین بودند آنچه «سوء ظن و وسواس فکری» و «حذف سیاسی و خانه نشین کردن» آنان خوانده اند، چه توجیهی دارد؟
از دوگانه «دیو و دلبر» در ماجرای رضاشاه هنگامی رهایی می یابیم که دلبر ما «آزادی» باشد. چه، مردمان آزاد خود با ایفای نقش درتشکیل احزاب و رصد رسانه ای و انتخاب نمایندگان و رقابت در چارچوب پارلمان برای توسعه همه جانبه تدبیری می اندیشند.
اگر شبکه من وتو می تواند سیمای دلبرانه تصویر کند شاید به این خاطر باشد که می داند رسانه های رسمی در ایران تنها از منظر «سنت» نقد می کنند و نه از پنجره آزادی. حال آن که ایرانیان اگر هم به ظاهر، تنها مدرنیسم و تجدد را بستایند در دل اما ستاینده روح مدرنیته اند که همان آزادی و هویت مستقل فردی و انسانی است.