یک ماه و نیم از توفان تهران گذشت، همان طوفانی که عصر روز 12 خرداد ماه تهران را در نوردید و جان شش نفر را گرفت، 81 نفر را مصدوم کرد و میلیاردها تومان خسارت برجای گذاشت. دیگر همه چیز فراموش شده گرمای تیر و تب تند جام جهانی حوادث را به حاشیه فرستاده و لابد مسئولان شهری هم درگیر همن حواشیاند که یادشان رفته یادی از خانواده قربانیان توفان تهران کنند.
به گزارش ایسنا، ساعت هنوز به 12 نرسیده اما آفتاب با شدتی زیاد به زمین میتابد انگار برایش فرقی ندارد که شمال تهران باشد یا جنوب آن، همان گرمایی که تهرانیها را کلافه کرده، ساکنان نسیم شهر را هم به ستوه آورده، اهالی همان شهرستانی که اسدالله باقری قره چشمه از قربانیان طوفان با خانواده شش نفریاش آنجا زندگی میکرد، خانهای کوچک با نمایی سیمانی که بعد از چندین بار پرسیدن آدرس پیدا میشود.
مادر، دو دختر 11 و 19 ساله و دو نوزاد پسر ده ماهه به همراه مردی که قرار
بود داماد خانواده شود در خانه حضور دارند و عکسی از پدر نیز بر دیوار است.
صدای آزار دهنده پنکهای که به کمک کولر آبی کوچک خانه آمده تا شاید در
نبرد با آفتاب پیروز شود در گوشه اتاق 12 متری شنیده میشود و دو خواهر
هرکدام یکی از پسرهای دو قلو را در آغوش گرفتهاند تا خرابکاری نکنند.
مادر هر چند دقیقه چادر را روی صورتش میکشد و چند ثانیه اشکهایش را پاک می کند، هنوز داغ همسرش تازه است.
داماد خانواده از روز حادثه و پیگیری ها صحبت میکند، از اینکه اگر پدر نامزدش قربانی طوفان نمیشد بنا بود که یک هفته بعد از 12 خرداد به خانه بخت بروند و حتی تالار پذیرایی هم رزرو شده بود، اینکه اغلب مهمانها هم دعوت شدند اما در روزی که میخواستند عروسی بگیرند مراسم شب هفت برگزار شد.
او با آنکه مراسم عروسی اش به تاخیر افتاده تنها مرد خانواده است و از اینکه هیچ مسئولی یادی از آنها نکرده دلخور است، دلخوری که مادر هم آن را تایید میکند و در میانه صحبتهایش میگوید: حتی کارفرما و پیمانکار هم یادی از ما نکردند، انگار نه انگار که شوهرم چندین سال برایشان کار کرده بود. همه چیز را فراموش کردند و تا آنجا که ما میدانیم به دنبال تکمیل پروژه شان هستند، شوهرم بیمه هم نبود حالا واقعا نمیدانیم چه کاری انجام دهیم.
زن بیچاره دوباره با گوشه چادر اشکهایش را پاک میکند و بعد برای کنترل بغضش یکی از دوقلوهایش را بغل میکند.
داماد خانواده ادامه میدهد: پس از حادثه که در محدوده ستارخان رخ داد به محل رفته و متوجه شدیم که پدر همسرم به چاهک آسانسور سقوط کرده؛ ظاهرا چاهک یکسری امکانات ایمنی را نداشته و عوامل کلانتری هم از محل مستندسازی کردهاند. بعد از آن شکایت کردیم و پیگیر آن هستیم اما انگار جایی نیست که بتوانیم حقمان را بگیریم.
او درباره پیگیریهای پس از حادثه نیز میگوید: با اینکه در قانون چه آمده و چه گفتهاند کاری ندارم ؛ آن را از طریق قانون پیگیری میکنیم اما برای این خانواده غیر قابل قبول است که هیچ کس حتی برای دلجویی هم پیش آنها نیامد؛ پدر همسر من به علت حادثهای جانش را از دست داد که قابل پیش بینی بوده اما انگار هیچکس احساس مسئولیت نکرد. بر فرض حتی اگر هیچ قانونی برای حمایت از قربانیان حوادث زبیعی وجود نداشته باشد که اینطور نیست اما آیا مسئولان شهری نباید از نظر اخلاقی به این فکر کنند که بروند و سری به خانواده مردی بزنند که حالا چهار بچهاش یتیم شده و همسرش نیز هیچ منبع درآمدی ندارد؟
همسر مرحوم باقری توضیحات دامادش را کامل میکند و میگوید: شوهرم بیمه نبود، برای همین بعد از فوتش هیچ منبع درآمدی نداریم در طول این یک ماه از پس انداز خانه و کمک دامادم خرج خانه را دادهایم و باز جای شکرش باقی است که خدا بیامرز این خانه را برای ما گذاشت تا با این بچههای قدو نیم قد آواره کوچه و خیابان نشویم.
او ادامه میدهد: پارسال شوهرم کارت مهارت فنی گرفت و خیلی از این بابت خوشحال بود، میگفت کارگران ساختمانی که این کارت را داشته باشند هم بیمه میشوند و هم دستمزدشان بالاتر است اما هیچگاه اینطور نشد و حالا من ماندهام و این بچهها.
خانواده باقری بر پیگیری شکایتشان اصرار دارند و معتقدند که باید کارفرما یا پیمانکار دیه پدر خانواده را بدهد اما از اینکه روند پرداخت دیه و رسیدگی به شکایتشان این قدر به تاخیر افتاده دلخورند، تنها خواسته آنها از مسئولان این است که فراموش نشوند.