۲۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۴۴۷۲۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۲ - ۱۷-۰۴-۱۳۹۳
کد ۳۴۴۷۲۲
انتشار: ۰۹:۵۲ - ۱۷-۰۴-۱۳۹۳
آنجا که فداکاری یک معلم کردستانی بار دیگر رخ می‌نماید،

معلمی که الفبای جاودانه زیستن را به دانش‌آموزان خود می‌آموزد

«ثریا مطهرنیا» معلم 36 ساله‌ی بیجاری است که از دو سال پیش کار درمانی «سارا» دانش‌آموز بیمار خود را دنبال می‌کند و تاکنون بارها به‌عنوان همراه او به تهران برای پیگیری کارهای درمانیش مراجعه کرده است.
 قصه، قصه درد است و رنج، اما این بار این قصه با فداکاری یک معلم بیجاری، با مقداری امیدواری نیز همراه شده است...
 
به گزارش ایسنا، امروز دیگر معلمان استان کردستان به‌واسطه فداکاری معلم مریوانی(محمدعلی محمدیان) نزد دیگر هم‌وطنانمان و حتی مردم جهان به عنوانی معلمانی فداکار شناخته می‌شوند.
 
البته این مسأله پیشینه‌ای دیرینه در استان کردستان دارد و سال‌ها پیش نیز یک معلم کامیارانی به نام «ادهم مظفری» با بخشیدن جان خود، جان یکی از دانش‌آموزان خود را نجات داده بود تا فداکاری و از خودگذشتگی معلمان این سرزمین را برای همیشه در کتاب تاریخ جاودانه کند.
 
این بار نیز معلم دیگری از دیار گروس و بیجار کردستان، در این عرصه وارد میدان شده و بر این موضوع صحه گذاشته است...
 
«ثریا مطهرنیا» معلم 36 ساله‌ی بیجاری است که از دو سال پیش کار درمانی «سارا» دانش‌آموز بیمار خود را دنبال می‌کند و تاکنون بارها به‌عنوان همراه او به تهران برای پیگیری کارهای درمانیش مراجعه کرده است.
 
پای صحبت‌های این معلم فداکار نشستیم و او از سارا و دیگر دانش‌آموزان بیمار بیجاری برایمان گفت و افزود: سارا دختر 9 ساله‌ای است که زمانی که نوزاد هفت، هشت ماهه‌ای بوده بعلت یک سهل‌انگاری، دچار سوختگی شدیدی از ناحیه سر، صورت، گوش، بینی، چشم و... شده است.
 
وی ادامه می‌دهد: او تاکنون 16 بار مورد اعمال جراحی مختلف قرار گرفته و بعلت اینکه هزینه‌ی درمانش بسیار هنگفت و سرسام‌آور است، خانواده‌اش قادر به تأمین این مخارج نیستند.
 
مطهرنیا از خاطرات سفرهای خود با سارا برایم توضیح می‌دهد، از روزهایی که پشت در اتاق عمل با چه دلهره‌ایی ساعت‌ها، دقیقه‌ها و ثانیه‌ها را سپری می‌کرد و خدا را به اهل بیت و ائمه‌ی معصوم قسم می‌داد که برای سارا اتفاق ناخوشایندی نیفتد...
 
این معلم بیجاری ادامه می‌دهد: هم‌اکنون مشغول نوشتن کتاب خاطرات خود با سارا هستم، لحظاتی که در تهران برای کارهای درمانیش همراهش بودم و حتی سرپناهی نیز نداشتیم، برایم سراسر خاطره است...
 
وی افزود: سارا هفته ی آینده تحت عمل هفدهم خود قرار می‌گیرد، در صورتی که والدین او از تأمین هزینه‌های درمانی عمل او عاجز هستند.
 
مطهرنیا می‌گوید: امسال به این فکر افتادم که موسسه خیریه‌ای را راه‌اندازی کنم تا کودکان نیازمند و ایتام را تحت پوشش این موسسه قرار دهم، اسم موسسه را هم «مهرآفرین گروس» گذاشتم.
 
وی بیان می‌کند: تاکنون 24 کودک بیمار و نیازمند را شناسایی کرده‌ام که متأسفانه والدین آنها توان مالی لازم برای انجام مراحل درمانی آنها را ندارند...
 
این معلم فداکار درباره یک یک این کودکان برایم توضیح می‌دهد و می‌گوید: «آریا»، کودک پنج ساله‌ای است که به سرطان پوست مبتلا شده و خانواده‌ی نیازمند شش نفره‌اش هر لحظه شاهد زجر و درد جانفرسای او هستند و توانایی تأمین هزینه‌های هنگفت او را ندارند.
 
«آنیتا» دختربچه‌ی هشت ساله‌ی زرنگ و بسیار باهوش، که تنها مریض «لوپوس» استان کردستان است، بیماری وی یک بیماری خودایمنی بسیار نادر و هزینه‌بر است، شغل پدر آنیتا چوپانی است و هم‌اکنون در روستایی فاقد امکانات زندگی می‌کنند، داروهای مصرفی وی بسیار گران‌قیمت است و اگر مصرف آنها قطع شود این دختربچه به شدت دچار آسیب‌های جبران‌ناپذیری می‌شود، پدر آنیتا با تمام تلاشی که انجام می‌دهد باز هم در ادامه‌ی مسیر درمان مستأصل است.
 
«مهران» پسربچه‌ی کلاس پنجم که به بیماری نادر «رشد نامتعارف انگشتانش» دچار شده و هزینه‌های بالای 40 میلیون تومان جراحی، آسایش را از خانواده مستضعف‌اش سلب کرده تا جایی که برای خرج و مخارجشان اقدام به دستفروشی کرده‌اند.
 
«زانیار» پسر بچه‌ی هشت ساله‌ای ساکن روستای چشمه منتش است که به شدت نارسائی کلیه دارد و والدینش از عهده‌ی مخارج سنگین آن بر نمی‌آیند، تاکنون 15 میلیون هزینه درمانش شده است.
 
«پوریا» دانش‌آموز سال اول دبیرستان، نوجوان کشتی‌گیر خبره و توانا که همه را متحیّر کرده، متأسفانه از سه سال پیش مبتلا به سرطان خون شده و هم‌اکنون تحت شیمی درمانی است و پزشکان پیش‌بینی پیوند مغز استخوان را برای او کرده‌اند، خانواده‌اش نیازمند و فاقد مسکن هستند که به سختی از عهده‌ی امرار معاش خود نیز برمی‌آیند، با توجه به ریزش موهای پوریا برادر بزرگترش برای همدردی با او موهایش را تراشیده تا تسکینی برای آلام دردهای برادرش باشد.
 
«محمد یوسف» که امسال به کلاس سوم می‌رود و به بیماری سندروم «دوشن» مبتلا است، این بیماری حالت فلج‌شدگی اندام‌های بدن را دارد و درمان آن بسیار نادر است.
 
«ساناز» دختر بچه‌ی 9 ساله روستایی که به همراه خواهر کوچکترش چسبندگی روده دارند و به امید درمان مشکلات کلیه‌اش نشسته است تا بتواند از رنج برهد و با خیالی آسوده به درس و تحصیلش بپردازد، او تاکنون سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
 
«زهرا» دانش‌آموز 12 ساله پایه ششم که به زیبایی طراحی و نقاشی می‌کشد، نقاشی‌هایی که بیشتر سبقه‌ی مذهبی و یا اینکه دخترانی را که موهای زیبایی دارند را ترسیم می‌کند، دچار بیماری نادری هست که هیچ موئی روی سرش نیست(دقیقاً مشکل ماهان، دانش‌آموز مریوانی)، پدرش بعلت مشکل جسمی در پاهایش در ماه بیشتر از یکی دو روز توانایی کار کردن ندارد و از لحاظ روحی به شدت گوشه‌گیر و منزوی شده‌اند و منتظر هستند تا از طریق خیرین کمکی برای درمانش فراهم شود.
 
«محمد» و «کامران» دانش‌آموزان پایه‌ی پنجم ابتدایی که بعلت کم شنوایی مادرزادی و نیازمند بودن خانواده، متأسفانه با مشکلات عدیده‌ای مواجه هستند.
 
«امیر حسین» که در خانواده‌ای روستایی زندگی می‌کند و والدینش بعلت تأمین هزینه‌های درمان بیماری فرزندشان درمانده‌اند، با توجه به مشکلات جسمی پدر خانواده از لحاظ تأمین معاش در مضیقه هستند و باعث شده یکی از فرزندان دخترش را که بسیار زرنگ و شاگرد ممتاز هست از فرستادن به مدرسه منع کنند.
 
«ابوالفضل» یکی از کودکان بیمار، هفته پیش جان خود را از دست داد.
 
این معلم فداکار بیجاری در ادامه صحبت‌هایش به «ابوالفضل» اشاره می‌کند که مشکل دفع اجابت مزاج داشت و متأسفانه هفته‌ی پیش به دلیل این بیماری جان خود را از دست داد...
 
وی ادامه می‌دهد: اینجانب چندین بار به مجلس شورای اسلامی، ارگان‌های دولتی، کمیته‌ی امداد امام خمینی(ره)، بهزیستی و دیگر ارگان‌ها مراجعه کرده‌ام، اما متأسفانه کسی پاسخگو نیست و تنها امید این عزیزان، خیریّن و افراد توانمند است.
 
مطهرنیا هم‌چنین به وعده‌هایی که مسئولان استان کردستان به او داده‌اند اشاره می‌کند و می‌گوید: وعده‌های زیادی از جانب آنها داده شده اما متأسفانه تاکنون این وعده‌ها به تحقق نینجامیده است.
 
خوب که نگاه کنیم در گوشه و کنار شهر و روستاهای سرزمینمان از این دست کودکان و دانش‌آموزان باز هم پیدا می‌شود، فقط امیدوارم خیلی زودتر از اینکه خیلی دیر شود، فکری به حال این دانش‌آموزان شود تا آنها نیز به سرنوشت ابوالفضل که هفته‌ی پیش جان خود را از دست داد، دچار نشوند...
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۸
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۷
1
45
تفاوت از زمین تا آسمان !
خدایا واقعا همه را از خاک آفریدی؟
معلمی به دانش آموزان خود تجاوز میکند و معلمی دیگر زندگی خویش را فدای دانش آموزانش میکند !