عصر ایران - شاید هنگامی که واژهی «کشلقمه» را به عنوان برابرنهاد «پیتزا» به سخره گرفته بودند محلی از اِعراب و پایهای از منطق داشت، چرا که نام غذایی را که وابسته به فرهنگی خاص است نمیتوان، حتا با واژهای رسا، به زبانی دیگر ترجمه کرد. مانند آن که در کشورهای اروپایی بپذیرند قرمهسبزی غذایی ایرانی است اما بر رویش نامی دیگر بنهند.
اما چنین برهان و استدلالی در برابر بسیاری نامها که کارکردی ویژه را میرسانند و معطوف به عملی هستند صدق نمیکند. این که کسانی میگویند چون کالایی نخستین بار در کشوری دیگر ساخته شده پس شایسته نیست نامش را به زبانِ خودمان برگردانیم صحیح نیست، بهویژه آن که نامی بر روی آن کالا گذاشته شده باشد که کاری را میرساند، و این قطعاً متفاوت است با نام «نشان» یا «برند» آن کالا.
درست است که واژگانی همچون تلویزیون یا تلفن که هر دو واژگانی ترکیبی ــ اولی به معنای «نمای دور» و دومی «آوای دور» ــ هستند در زبان فارسی جاافتادهاند و تغییرشان، دستکم هنگامی که بسیاری آسیبهای جدید و جدّی دیگر برای زبانمان متصور است، در اولویت قرار ندارد، اما بسیار هستند واژگانی که به درستی برگردانده شده و امروزه حتا مخالفانِ برگرداندنِ نام کالاها نیز آن واژگان را بدون کمترین اندیشهای در اینباره به کار میبرند: چرخ خیاطی، دستگاه آبمیوهگیری، مخلوطکن، چرخ گوشت،... که از این دست نامها بسیارند، که اگر قرار بود برهان آن مخالفان درست باشد اکنون میبایست بسیاری از این نامها به زبانی دیگر میبود.
البته ایرادی که میتوان به برخی از این برگردانهای زیبا گرفت این است که در مواردی که از ریشهای کهن بهره برده میشود تلاشی برای آشناسازی جامعه با آن بُن به کار برده نشده است، که همین موضوع گروهی از مردم را نسبت به بهکارگیری آن واژگان دچار تردید میکند.
برای نمونه، واژهی رایانه که در فرهنگستان دوم ایران بهجای کامپیوتر برگزیده شد ریشه در «راینیتن» پهلوی دارد که «اندیشیدن دربارهی چیزی یا کاری و کم و بسیار و چه و چون آن را سنجیدن برای به انجام رسانیدن آن» باشد. «خود بنگرید که این انبوه اندیشه و کردار را چگونه در راینیتن گنجاندهاند و آن را ساده کردهاند.
اما کامپیوتر از نُه واکه و چهار آوا (سیلاب) برآمده است، باز آن که رایانهی ایرانی از شش واکه و سه آوا پدیدار گشته است و خود در سادگی خویش سخن میگوید. گذشته از آنکه اگر من به جای گزینندگان این واژه بودم رایان (همچون گریان، روان) را برای آن برمیگزیدم که نشانهی کنش و کردار آن است و آن را با «ه»ی پایانی کوچک نمیکردم و آنگاه بود که «رایان» دارای پنج واکه و دو آوا میشد و سادهتر از نمونهی کنونی نیز میبود و در آینده نیز شاید که چنین شود»
1.
اما شوربختانه مدتی است که در پیِ بیتوجهی کامل نهادهای اجرایی و بهویژه رسانههای فراگیر صدا و سیما از سویی و نداشتن ضمانت اجرایی و ناتوانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گسترشِ واژگان برساختهی جدید از سوی دیگر، نه تنها شاهد هجوم واژگان تازهی ناساز با زبان و فرهنگمان هستیم بلکه در مواردی همان واژگانِ حتا جاافتادهی قدیمیِ فارسی هم در حال تبدیل به همتایان بیگانهی خود هستند.
اینگونه است که در کنار دیدن و به کار بردن واژگانی چون «فودکورت»، «فرانشیز»، «لیزینگ»،... به جاي «گردش» و «گردشگری»، «پيكنيك» و «توریسم»؛ به جاي «اندازه»، «سايز»؛ به جاي «مهماني»، «پارتي»؛ به جاي «دستمال كاغذي»، «كلينكس»؛ به جاي «سپاسگزار»، «مرسي»؛ به جاي «لغو»، «کنسل»؛ به جاي «درمانگاه»، «کلینیک»؛ به جاي «آسیبشناسی»، «پاتولوژی»؛ به جاي «همزن»، «میکسر»؛ به جاي «بايگاني»، «آرشيو»؛ به جاي «نشاني»، «آدرس»؛ به جاي «خودكار»، «اتوماتيك»؛ به جاي «نيرو»، «انرژي»؛ به جاي «رواديد» و «گذرنامه»، «ويزا» و «پاسپورت»؛ به جاي «شكستهبندي»، «ارتوپدي»؛ به جاي «سياهه»، «فاكتور»؛ به جاي «بسامد»، «فركانس»؛ به جاي «زندگينامه» و «پیشینهی کاری» یا «زندگیشناخت»، «بيوگرافي» و «رزومه»؛ به جاي «بازارچه»، «پاساژ»؛ به جاي «پوشه»، «فولدر»؛ به جاي «بند»، «پاراگراف»؛ به جاي «ورزشگاه»، «استاديوم»؛ به جاي «چلچراغ»، «لوستر»؛ به جاي «نمايشگاه» یا «نگارخانه»، «گالري»؛ به جاي «كاروان شادي»، «كارناوال»؛ به جاي «پاياني»، «فينال»؛ به جاي «جشنواره»، «فستيوال»؛ به جاي «نامزد»، «كانديدا»؛ به جای «تالار همایش»، «سالن کنفرانس» یا «سالن اجتماعات»؛ و به جای «گردهمايي»، «همايش» يا «نشست»، «كنگره» یا «سمينار» يا «سمپوزيوم» يا «كنفرانس» و... بهكار ميرود. این فهرست بسیار طولانی است.
این جایگزینی تا به آنجا پیش رفته که گاهی از واژگانی غربی استفاده میکنیم که در فرهنگ ما معنایی زشت دارند و این را در تبلیغاتی بزرگ به نمایش همگان میگذاریم.
برای نمونه، میتوان به واژهی «مال» اشاره کرد که بهتازگی برای نامیدن مرکزهای خرید و فروشگاههای بزرگ وارد جامعهی ما شده است. واژهی «مال»، در اصل، نام خاصِ گردشگاهی پردرخت و سایهدار در پارک سنتجیمز لندن در نیمهی سدهی هفدهم میلادی بود، چرا که به کوچهای باز میشد که در آن بازی pall-mall انجام میگرفت. این واژه، که همچنان در معنای پیادهروی درختدار هم به کار میرود، تازه از سال 1963 م. بود که اندک اندک معنای فروشگاه سرپوشیده را هم به خود گرفت، در حالی که واژهی «بازار» ــ که از زبان فارسی به زبانهای دیگر هم راه یافته است ــ پیشینهای چند هزار ساله دارد.
افزون بر آن، واژهی مال در زبان فارسی، در سراسر ایرانِ بزرگِ فرهنگی (برای نمونه، در افغانستان و تاجیکستان و حتا در بسیاری روستاهای ایران که در آنها هنوز واژگان کهن ایرانی رواج دارد)، معنای «جانور بارکش» را دارد و بهگونهای راههای باریک خاکی در کوهها «راه مالرو» گفته میشود، همچنانکه در فارسی امروزی، که در همین تهران میانِ جوانان جریان دارد، نیز معنای خوبی از این واژه برداشت نمیشود.
1. فریدون جنیدی، «زبان فارسی؛ زبان جهان دانش»، فصلنامهی فروزش، شمارهی ششم، پاییز و زمستان 1392
به دیدگان شما "لغو" را نشاید که پارسی نمود؟
چرا که آنرا عربی نماید و نه پارسی.
از دیدگان شما عربی بهتر مینماید؟
پارگی میان واکه و آوای عربی و فرنگی زیاد نَبوَد. بشاید تمام پارسی گردند.
بدرود