عصر ایران؛ علیرضا افشاری - نزدیک به سه ماه پس از مرگ ریچارد فرای، ایرانشناس و شرقشناسِ برجستهی آمریکایی و انتظار برای انتقال پیکر او به ایران، سرانجام امروز دوشنبه – دوم تیر ماه – این خبر منتشر شد که «جسد او را سوزاندند».
در حالی که دو رییس جمهور قبلی ایران با دو گرایش سیاسی متفاوت، در حیات ریچارد فرای با تقاضای او برای انتقال پیکرش پس از مرگ، شفاهی و کتبی موافقت کرده و رییس جمهور کنونی نیز مخالفتی ابراز نکرده بود، اراده برخی اما چربید و جسد، سه ماه در سردخانه ماند و سرانجام سوزانده شد تا شاید با انتقال بخشی از خاکستر او وصیت ایران شناس فقید جامه عمل پوشد.
ریچارد نلسون فرای، پژوهشگر و نویسندهای بود که افزون بر چیرگیِ بیرقیب بر حوزهای که در آن کار میکرد، به آن عشق نیز میورزید. برای چیرگیاش بر موضوع میتوان از زبانهایی نام برد که وی بر آنها مسلط بود: فارسی، عربی، روسی، آلمانی، فرانسوی، پشتو، ازبک و ترکی، ضمن آشنایی کامل با زبانهای اوستایی، پهلوی و سُغدی.
از اینرو، هنگامی که در این زمینه ها مقاله یا کتابی مینوشت، بر خلافِ بسیاری از پژوهشگران امروزی، منابعِ نوشتار خود را به زبانِ اصلی پژوهیده بود. عشقِ او به حوزهی مورد علاقهاش را ــ آن هم نه حوزهای مُرده و تاریخی، بلکه کشوری زنده با حوزهی فرهنگیای کهن و گسترده، و بهویژه مردمانش ــ از آنجا میتوان دریافت که مشتاقانه به دفاع از آن برخاسته بود؛ از نامهای کهنِ جغرافیایی این سرزمین، همچون خلیج فارس، و از فرهنگ و تمدن و تاریخی که بر پایهی صلح و دوستی بود...
هنگامی اهمیت این تلاش را میتوان دریافت که با فضای جهانی شکلگرفته علیه ایران آشنا باشیم؛ از تبلیغاتِ سیاسی کشورهای غربی در معرفی ایران با صفاتی چون جنگطلب و خشن و ایدئولوژی زده که رسانههای بزرگ جهان را انباشته تا تبلیغات فرهنگی بیمرزی که در قالب کالاهای گوناگون خود را نشان میدهند، از فیلمهای سینمایی تا بازیهای رایانهای و... و نباید از نظر دور بداریم سرمایهی هنگفتی را که کشورهایی همچون حاشیهنشینان خلیج فارس برای تصاحب تاریخ و فرهنگ ایران هزینه میکنند.
اگر فرای ذرهای در این عشق تردید داشت میتوانست با برگزیدنِ یکی از دو حوزهی ترکشناسی یا عربپژوهی- که در هر دو تسلط کافی داشت - هر دو جهان را داشته باشد و از خوانِ گستردهای که دولت مردان این کشورها برای گشودنِ کرسیهای شناختِ فرهنگشان گشودهاند بهرهمند شود، اما او دو جایگاه ایرانشناسی در آمریکا برپا کرد؛ کُرسیهایی که برای بقایشان از کوچکترین یاریِ دولت ایران محروماند و ناگزیرند هر از چند گاهی دست به دامانِ ثروتمندانِ دوستدار فرهنگِ ایران شوند!
میتوان به سخنان دکتر عباس ملکی استناد کرد که در جایی نوشته است: «در تحولات فروپاشی اتحاد شوروی در آسیای مرکزی، من سفرهای متعددی به این منطقه داشتم. هدف من بیشتر آن بود که با کم شدن نفوذ مسکو در این منطقه، با توجه به سابقه آشنایی مردمان این مناطق با فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان فارسی، باعث نفوذ بیشتر کشورمان در این مناطق شوم... غرب به دنبال ارائه پیشنهاداتی جذاب برای کشاندن مردم از فرهنگ روسی به غربی بود. ترکیه بدنبال استفاده از نیروهای پان ترکیست، و روسیه همچنان در آسیای مرکزی یک بازیگر عمده بود.
چین از شرق وعده رشد اقتصادی به این کشورها میداد و هند و پاکستان نیز رقیبانی بودند که در صحنهی بازی آسیای مرکزی سعی در اضافه نمودن به منافع ملی خود بودند. پاکستان اولین کاروان کمکهای خود را به سمت آسیای مرکزی از طریق افغانستان در ۱۹۹۴ روانه نمود و برای حفظ امنیت این کاروان از گروهی از دانشجویان افغانی شاغل به تحصیل در پاکستان کمک گرفت که بعدها این گروه با نام طالبان بر افغانستان چیره شدند.
هندوستان در پروژههای بزرگ آسیای مرکزی مانند سدسازی و نیروگاه سرمایهگذاری کرد. در چنین وضعیت بحرانی، نیاز به کسانی که کارشناس منطقه باشند و گذشتهی ماوراءالنهر را بهصورت بیطرفانه و علمی تحلیل کنند، بیش از پیش حس میشد. ریچارد فرای و عدن نبی در چنین فضایی بر بنیانهای فرهنگی و تمدنی ایرانی در آسیای مرکزی تأکید مینمودند و ریشههای زبانهای منطقه را با زبان فارسی روشن میساختند.
فرای در هویتسازی تاجیکان و استفاده از خط نیاکان و زبان فارسی نقشی بزرگ داشت. در آن زمان من فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز را به زبان فارسی منتشر مینمودم که ترجمهی روسی و انگلیسی آن به نام آمودریا منتشر میشد. از فرای و نبی مقالات متعددی در این مجله منتشر شده است. فرای شاید آخرین نفر از نسل ایرانشناسان آمریکایی باشد که در ایران و در ارتباط با بزرگان علم و فرهنگ ایران، به افتخار ایرانشناس بودن نائل شدند. پس از فرای دیگرانی که اکنون داعیهی ایرانشناسی در دانشگاهها و موسسات پژوهشی غربی دارند، اکثراً از راه دور و از طریق فضای مجازی و گزارشهای اینترنتی مسائل ایران را دنبال میکنند. بودنِ فرای در ساحل شرقی آمریکا باعث رونق تتبعات فرهنگ ایرانی بود. او تا دو سال پیش همچنان متولی برگزاری سمینارها و نشستها راجع به ایران بود. در دانشگاههای هاروارد، امآیتی، بوستون، نورثایسترن و تافتز، کنسرسیومی برای مطالعات ایرانی تشکیل شده بود که نام جلسات این جمع، نشستهای فرای بود»...
از فرهنگِ ایرانی درسِ عشق و گذشتن از خود در راه معشوق را فرا گرفته بود و همه جا به «ایران دوست» بودن خود افتخار میکرد. فراموش نکنیم که این عنوان را نه حکومت پیشینِ ایران، بلکه آزادیخواه بزرگ - شادروان علی اکبردهخدا- بدو داده بود که از منتقدان حکومت پیشین به شمار میرفت و بهویژه دو سالِ پایان عمر را به جرم دفاع از دکتر محمد مصدق در تنگنا گذراند.
ریچارد فرای در برابر اظهار محبت ایرانیان تنها یک خواست داشت: پیکراو را، پس از مرگ در حاشیهی زایندهرود به خاک سپارند؛ امری که با توجه به فرهنگ ایرانی و پیشینهی چنین موضوعی، غریب نبوده و در هنگام زنده بودنِ فرای هم مورد پذیرش و استقبالِ دو رییس جمهور قبلی قرار گرفته بود.
اما جای شگفتی بود که کسانی پس از درگذشتِ او مانعِ تحققِ خواستی شدند که از قضا میتوانست پیامدهای مثبت جهانی هم داشته باشد.
8نماینده از 19 نمایندهی استان اصفهان (حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، نیره اخوان بیطرف، حمیدرضا فولادگر و حسن کامران دستجردی از حوزهی انتخابیهی شهر اصفهان؛ حسینعلی حاجیدلیگانی از حوزهی انتخابیهی شاهینشهر، میمه و برخوار؛ مجید منصوری بیدکانی از حوزهی انتخابیهی لنجان؛ علی ایرانپور از حوزهی انتخابیهی مبارکه؛ و حجتالاسلام سیدناصر موسوی لارگانی از حوزهی انتخابیهی فلاورجان) در اعتراض به احتمال خاک سپاری ریچارد فرای در شهر اصفهان به رئیسجمهور نامهای نوشتند و خواستار جلوگیری از این اقدام شدند.
در بخشی از این نامه آمده بود: « اگرچه ریشههای این تحمیل در دولتهای قبلی ایجاد شده ولی در شرایط فعلی اصلاً نباید این تحمیل را پذیرفت»، در حالی که در نامه هیچ اشارهای به چیستی و چگونگی «تحمیل»ِ یادشده نشده بود.
در
مرداد 1389 ریچارد فرای به ایران آمد و از رییس جمهور وقت خانه ای هدیه
گرفت؛ خانه تاریخی و مجلل تمیزی . او هیچ گاه در این خانه اقامت نکرد احمد سالک ــ تنها فرد از این هشت تن که عضو و رییسِ کمیسیون فرهنگی مجلس است از رییسجمهوری خواسته بود اجازهي دفن «جنازه منحوس ریچارد فرای جاسوس سیا و آمریکا را در کنار پوپ پلید و دلال عتیقهجات و مشاور فرح پهلوی» را ندهد، چرا که «مردم اصفهان این ننگ را تحمل نخواهند کرد و در این صورت زایندهرود تبدیل به مردهرود میشود». مدتی بعد حاجیدلیگانی نیز برای نامهای، با همین رویکرد، خطاب به وزارت ارشاد به گردآوری امضای نمایندگان پرداخت هر چند این اقدام با پادرمیانی جواد هروی، عضو فراکسیون تاریخ و گردشگری و نمایندهی حوزهی انتخابیهی قائنات از استان خراسان جنوبی، منتفی شد.
در این میان البته در کنار شماری از شخصیتهای سرشناس و سازمانهای مردمنهاد، 233 استاد ایرانی از دانشگاههای مختلف نیز در نامهای خطاب به رییسجمهور خواستند تا وصیت فرای و دفن او در کنار زایندهرود اصفهان اجرا شود و بر این موضوع تأکید کردند که کوششهای کسانی چون ریچارد فرای در چند دهه اخیر باعث شده است که «علیرغم تبلیغات بسیار نامساعد رسانهها، مفهومی بهعنوان فرهنگ غنی ایرانی در جوامع غربی شکل گرفته و گسترش یابد، بهطوری که حتی سیاستمداران دنیای غرب نیز همواره با احترام فراوان از فرهنگ غنی ایران یاد میکنند».
مهمترین موضوعی که مخالفان خاکسپاری فرای عنوان میکردند جاسوس بودن او بود. در حالی که تا کنون ــ همانگونه که علی مطهری، نمایندهی شهر تهران، تأکید کرده است ــ برای چنین سخنی مدرک و سندی آورده نشده است. علی ایران پور، از نمایندگان امضاکنندهی نامهی یادشده، در گفتوگویی، ضمن دفاع از کار خود و مرتبط کردن آن با منافع ملی، گفته بود:
«منتظر پاسخ وزارت اطلاعات درباره دفن ریچارد فرای هستیم»که نشان می داد قبل از اعلام موضع وزارت اطلاعات به عنوان نهاد مسوول قضاوت کرده است.
سالک، مهمترین مخالفِ خاکسپاری فرای نیز در پاسخ به خبرنگار رادیو ایران که از او پرسید: «سوابق جاسوسی فرای به قبل از انقلاب مربوط می شود یا پس از آن؟» گفته بود: «بعد از انقلاب و در زمان آقای خاتمی که چند روزی در ایران بود» و هنگامی که خبرنگار ادامه میدهد: «یعنی در همان چند روز جاسوسی کرده؟!»، پاسخ میدهد :«نمیدانم، در پروندهاش معلوم است!». خبرنگار باز هم میپرسد: «در آن چند روز از کدام مراکز و در چه زمینههایی جاسوسی کرده؟» و او باز میگوید: «نمیدانم. باید پروندهاش را ببینم».
البته چنین سخنانی که بارها توسط مخالفان خاکسپاری، بدون ارجاع به منبع، گفته شده، نخستین بار در کتاب «هویت» که در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات حیان ــ به چاپ رسیده، آمده است. در آن، دربارهی ریچارد فرای، موضوعاتی پیشفرض گرفته شده است:
«ریچارد فرای چندی پیش به دعوت و تلاش برخی روشنفکران داخلی به ایران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران با استفاده از برخی عناصر ناآگاه اقدام به جمعآوری گستردهی اطلاعات محرمانه کرد. ریچارد فرای که همکاری به ظاهر علمی او با سیا امری آشکار است در این سفر تا آنجا پیش رفت که حتی برای جذب برخی مدیران اجرایی و آموزشی کشو اقدام کرد که البته این تلاش با برخی هوشیاریها ناکام ماند».
همسر ریچارد فرای البته یادآور شده بود که آنچه را میتوان به فعالیتهای جاسوسی تفسیر کرد، محدود به جنگ جهانی دوم وعلیه آلمان نازی بوده است: «موضوعی که پنهان نبوده و در نوشتههای خود ریچارد فرای آمده است» اما اینکه چنین موضوعی مستمسکِ مخالفانِ خاکسپاری فرای قرار گیرد جای شگفتی داشت!
اتهام دیگرارتباط با حلقهی انحرافی بود درحالی که با توجه به تخریبهای بسیاری که در حوزهی میراث فرهنگی و بهویژه نهادِ متولی آن ــ سازمان میراث فرهنگی ــ در دولت قبل رخ داد بیشتر بهنظر میرسید دولت قبلی قصد استفادهی ابزاری از نمادهای ملی را داشته و ربطی به شخص پرفسور فقید نداشته است.
در ادامهی چنین کنشهایی بود که یک روزنامهی اصول گرا مقالهای منتشر کرد که در آن نویسنده با انتقاد از افرادی که خواستار دفن پیکر فرای در اصفهان هستند از آنها پرسیده بود:«آیا خودشان اجازه خواهند داشت در کنار پل بروکلین دفن شوند یا نه؟» واین را در نظر نگرفت که اگر متقاضی باشد بعید است مخالفت کنند.
جدا از این، اگر نقد آن نویسنده تنها مربوط به مکان خاکسپاری می بود چنین موضوعی به سادگی قابل حل بود. این نویسنده سپس آورده که: «فرض کنید این نامهنگاریها و تلاشهای غیرمعمول سرانجام به دفن فرای در کنار زایندهرود منجر شود، آیا میخواهید یک گردان نیروی ویژه به پاسبانی گور فرای بگمارید؟!» و گویا نه تنها فراموش کرده که نبش قبر و ویران کردنى گورها امری است مربوط به برخی پادشاهان، بلکه اصولاً در دین ما هم امری مذموم است، همچنانکه آرامگاه آرتور پوپ سالها در آن منطقه برجا بوده و اصفهانیان جز به نیکی یاد کردن از وی کاری به آن نداشتهاند هر چند اخیراً به تحریک برخی مورد تعرض نمادین قرار گرفت و بازالبته آسیب ندید.
در همینجا باید به این نکته هم اشاره کرد که سخنِ برخی پژوهشگران درباره قاچاقِ عتیقههای ایرانی توسط پوپ - با همراهی برخی دولتمردانِ وقت - باید در کنارِ تلاش وی برای معرفی آثار هنری ایران ارزیابی شود و این دو کار را از هم جدا ساخت و تازه اگر هم واقعیت داشته باشد به فرای ربطی نداشته است.
در موضعی تندترحجت الاسلام محمدتقی رهبر فرای را «زبالهی غربی» خواند و گفت: «مردم اصفهان اجازه نخواهند داد جنازهی یک جاسوس سیا دراین خطه دفن شود» و مدتی بعد آیتالله مهدوی، امامجمعه موقت اصفهان وعضومجلس خبرگان، گفت: «آمریکایی که نمایندهي رسمی ایران را به کشور خود راه نمیدهد چطور انتظار دارد ما جنازه جاسوس مردهي شان را به کشور خود راه دهیم؟» حال آن که همین شخص چند سال قبل میهمان ویژه و مورد ستایش رییس جمهور وقت ایران بود و موضوعِ عدمِ پذیرشِ نمایندهی ایران در سازمان ملل هم موضوعی در سطح دولتها بوده و خاکسپاری فرای در ایران موضوعی فرهنگی و از روی علاقهی شخصی آن شادروان و ربطی به دولت آمریکا نداشته است. ایشان همچنین از درخواست خاکسپاری برای فرای با عنوانِ «ننگ دیپلماتیک» و «تحمیل زورمدارانه» یاد کرده بود.
سرانجام آنکه، همانطور که احمد توکلی نمایندهی شهر تهران گفت مسألهای فرعی به مسألهای اصلی تبدیل شد: «آنقدر مسائل اصلی در کشور وجود دارد و مردم مسأله دارند که این موضوع یک حاشیه بیش نیست... با فرض اینکه این فرد ایرانشناسی علاقهمند به ایران است، می توان او را در قبرستان مسیحیان اصفهان دفن کرد». این پیشنهاد هم گره را نگشود.
در این میان علی جنتی، وزیر ارشاد برای ندادنِ دستآویزی دیگر به منتقدان خود دربارهی سرنوشت دفن فرای و در حاشیهی بازدید از مراحل آمادهسازی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، گفت: «دولت جدید وصی ریچارد فرای محسوب نمیشود». آقای وزیر خود بیش از دیگران می دانست که وصی فرای بدون هماهنگی با دولت کاری نمی تواند انجام دهد.
کاظم موسوی بجنوردی، وصی او و رئیس دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، گفته بود: « با وجود همکاری خوب وزارت امور خارجه، انتقال پیکر پروفسور فرای به ایران تنها با مجوز رییسجمهور امکانپذیر است اما این مجوز هنوز صادر نشده است». خبر نامهی محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، خطاب به محمد نهاوندیان، رییس دفتر ریاستجمهوری هم منتشر اما بعدتر تکذیب شد و مجموعه این عقب نشینی ها به فشارها نسبت داده شد. فشارهایی که علی مطهری آنها را ناشی از احساسات دانسته و گفته بود: «موضوع برای مخالفان کاملاً روشن نیست و برخی سیاسیون نیز عواطف آنها را تحریک میکنند».
در اینباره، محمدباقر نوبخت، سخنگوی دولت هم گفته بود: «با توجه به حساسیتهای سیاسی این موضوع و تأثیراتی که خواهد داشت و همچنین سوءاستفادههایی که ممکن است رسانههای بیگانه انجام دهند، مواضع رسمی دولت در این باره از سوی وزارت خارجه و سخنگوی وزارت خارجه به اطلاع عموم میرسد»؛ وعده ای که عملی نشد و خانم افخم نیز موضع صریحی نگرفت یا نتوانست اتخاذ کند.
پیکر ریچارد فرای سه ماه در سردخانهای در بوستونِ ماساچوست، نزدیک دانشگاه هاروارد ماند وماند و سرانجام به ایران منتقل نشد. حاشا اگر این رویداد به پای ملتی نوشته شود که همواره قدردان نیکیهای دیگران بوده ودر نخستین متن دینی خواستار سربلندیِ مردان و زنان نیکِ همهی سرزمینها ــ و نه تنها ایرانویچ ــ شده است.
کمالالدین پیرمؤذن، نمایندهی مردم اردبیل، گفته بود: «فرهنگ دینی و مدنی پیشینهدار ایرانزمین را به خاطر یک جنازه زیر سؤال نبریم، به وصیت ریچارد فرای بها دهیم». و ابراهیم اصغرزاده فعال سیاسی نیز: «... ماجرای ایرانشناس و ایراندوست شهیر آمریکایی مرحوم ریچارد فرای که وصیت کرده است در کنار استادش پروفسور آرتور پوپ در اصفهان دفن شود، چگونه بازیچهی دست عدهای کمخرد و خودسر قرار گرفت که هیچ درکی از موقعیت و تمدن ایرانی ندارند... من از سکوت آقای رئیسجمهور و اعضای کابینهي ایشان تعجب میکنم که خودشان را به ندیدن و نشنیدن زدهاند. مگر نمیدانند فرای همان شخصی است که نهتنها یک بار از ایران و ایرانی جماعت بد نگفت که در کتاب عصر طلایی ایران، در زمانی که شیوخ عرب دلارهای بادآورده را خرج میکردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگر ملتها را کم رنگ سازند، از اهمیت ایرانیان و فرهنگ ایرانی برای شکلگیری تمدن اسلامی دفاع و اهمیت زبان فارسی را برای تمدن آسیا گوشزد کرد».
با این همه پس از قریب سه ماه و به رغم همه پی گیری هایی که وصی او - سید محمد کاظم موسوی بجنوردی- انجام داد جنازه منتقل نشد و به جای دفن مطابق آیین این سرزمین و حداقل در گورستان غیر مسلمانان جسد او را سوزاندند. شاید دست کم بخشی از خاکستر او را در عمل به آنچه وصیت کرده بود دریغ نکنند...
واپس دلان
پس وا دلان
وا دل پسان
سازمان میراث فرهنگی اجازه پاک کردن نوشته ها را به شهر داری ندهد تا فرزندان دلواپسان بدانند پدرشان چقدر فرهنگ دوست بوده اند
وقتی به سایت عصر ایران مراجعه می کنم از وجود اینهمه انسان ابله و بی شعور متعجّب می شوم.
تحقیقات اخیرنشان داده خوردن خاکسترباعث انتقال توانایی های موجودسوخته شده به فردخورنده می شود.به تمام آقایان وخانم های مدافع ریچارفرای عزیزتوصیه می کنم به منظورتقویت خودخاکستررادریک بطری بیست لیتری ریخته وبیاشامند.نظربه انتقال تدریجی خواص به بدن افرادنگران ظهورقابلیت های ریچاردعزیزدرخودنباشندومطمئن باشندخوردن خاکستربه شرط گفتن بسم الله قبل آن موثراست.