عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 162 سال پس از آن که ناصر الدین شاه قاجار در آغاز سلطنت و در جوانی به صدر اعظم و شوهر خواهرخود با سعایت اطرافیان و دخالت مادرش، سوء ظن پیدا کرد و بر فرمان قتل او شبانه ومستانه مُهر تایید زد، کیم جونگ اون جوان در کره شمالی شوهر عمه خود را اعدام کرد تا از کابوس سوء ظن تکاپوی قدرت طلبانه او رهیده باشد.
خبر اعدام سریع یکی از متنفذترین مقامات کره شمالی و شوهر خواهر کیم ایل جونگ رهبر سابق هر چند با شگفتی و اعلام انزجار در رسانه ها و محافل سیاسی در غرب همراه بوده اما این واقعیت را نمی توان انکار کرد که کارگزاران حکومت های خودکامه خاصه از نوع استبداد موروثی همواره باید برای وداع هایی این گونه با قدرت آماده باشند. به بیان دیگر همان منطقی که فرزند خام و جوان کیم جونگ ایل را در حکومتی با عنوان " جمهوری دموکراتیک" به مثابه شاهزاده ای به قدرت می نشاند به او این اختیار را هم می دهد که بر جان و مال همگان و از جمله کارگزاران و بستگان خود نیز حاکم شود و هر گاه اراده کند آنان را کنار زند یا حتی جان شان را بستاند.
احتمالا آقای جونگ سونگ تائک نیز که خود از طراحان و برکشیدگان و برکشانندگان همین ساختار است نیک می دانسته وقتی مورد غضب حاکم قرار گرفته مجال فرار ندارد چه، در این نوع حکومت ها خروج اختیاری یا اجباری از قدرت به منزله وداع با زندگی هم خواهد بود. از این رو چه بسا داوطلبانه تن به اعتراف داده تا هر چه زودتر او را خلاص کنند.
می گویند وقتی رضا شاه به علی اکبر داور وزیر پیشین مالیه و عدلیه و پایه گذار دادگستری نوین ایران با عتاب و خطاب گفت :" برو بمیر" یا در شکل محترمانه تر " بروید بمیرید" او به خانه که بازگشت به اختیار خود قهوه مسموم را سرکشید زیرا می دانست بیرون از ساختار سیاسی جایی برای زندگی عادی هم ندارد و همان گونه که قدرت برای مردان قدرت امکان زندگی بهتر را فراهم می ساخته فقدان آن نیز زندگی ستان است و از موسم مرگ خبر می دهد.
در جامعه استبدادی حوزه عمومی و حریم خصوصی معنی ندارد. بنابراین مقام برکنار شده ارشد باید از کلیت زندگی پا بیرون گذارد و می توان حدس زد " شوهر عمه" نیز که آدم با تجربه و دنیا دیده ای بوده می دانسته چه فرجامی در انتظار اوست و احتمالا خود همکاری کرده تا کار زودتر تمام شود.
چه بسا اگر امیر کبیر نیز خود پیشاپیش قهوه قجر را سرکشیده بود به حمام فین کاشان نیاز نمی افتاد!
دکتر محمد علی همایون کاتوزیان ، نویسنده و پژوهشگر معتبر ایرانی گفته و نوشته است مهم تر از عزل صدر اعظم قاجار و انتصاب یکی دیگر به جای امیر کبیر این بوده که حکم قتل او را هم دادند و انگار " صدر اعظم سابق" قابلیت تصور نداشته تا بتواند در گوشه ای روزگار گذراند.
استالین البته ابتدا به ساکن، تروتسکی را -که قابلیت رقابت با او را داشت - نکشت بلکه دستور به تبعید او صادر کرد اما چندی بعد در همان تبعید – مکزیک – او را کشتند.
کیم جونگ اون نیز اگر شوهر عمه را به تبعید می فرستاد باز آسوده خاطر نبود و به ناچار باید گروهی را گسیل می داشت تا فی المثل او را در محل تبعید و احتمالا چین به قتل برسانند. به قول خیام " گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک –
چون عاقبت کار همین خواهد بود". کیم جوان هم کاری را که باید چند سال دیگر انجام می داده زودتر به انجام رسانده است! چون عاقبت کار همین خواهد بود و البته عاقبت کار در این نوع ساختار.
مشکل حکومت کره شمالی این نیست که شوهر عمه رهبر جوان و شوهر خواهر حاکم سابق را اعدام می کند، مشکل این حکومت آن است که در قرن بیست ویکم به روش های قرن نوزدهم عمل می کند و کاری را که ناصر الدین شاه قاجار و در بیست و یکی دو سالگی و 162 سال پیش و دور از چشم و نظر و خبر رسانه هایی چون روزنامه و رادیو و تلویزیون یا شبکه های ماهواره ای و اینترنتی انجام داد در عصر انفجار اطلاعات انجام داده است شايد تا ثابت کنند کیم جوان، مرد شده است!
چهره کودکانه و ارث بردن حکومت از پدر در حالی که فرزند ارشد خانواده هم نبوده در نگاه جهانیان او را به حاکمی بدل ساخته بود که جدی گرفته نمی شود و همه دنبال صاحب قدرت اصلی بودند و حالا شاید می خواهد به دنیا بگوید این هم جنازه مردی که دوست داشتید او را همه کاره و پشت پرده بخوانید!
جانگ سونگ تائک قطعا اگر در هيچ چيز شباهتی به میرزا تقی خان فراهانی نداشته باشد اما در يك مورد و فقط همين مورد دارد. او هم مثل امیر کبیر داماد خانواده سلطنتی بوده و به دست همان سلطان که او را برکشیده بود به قتل رسید. 162 سال گذشته و خاور دور هم با خاورمیانه بسیار تفاوت دارد و کره شمالی نیز خود را جمهوری دموکراتیک خلق می داند اما انگار ژن استبداد موروثی زمان و مکان نمی شناسد!
در فرهنگ استبداد سنتی قدرت با بیم جان هم زاد یا هم ذات اند و دايره تشبيه را شايد تا امپراتوري عثماني هم گسترده كرد.
در ميانه، شعر خيام به طعنه آمد و جا دارد بي طعنه شعر خواجه(حافظ) هم بيايد:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد...