۱۸ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۴۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۰۶۰۷۳
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۷ - ۰۶-۰۹-۱۳۹۲
کد ۳۰۶۰۷۳
انتشار: ۱۷:۱۷ - ۰۶-۰۹-۱۳۹۲

ابراهیم نبوی: برمی‌گردم و به زندان می‌روم!

 «سیدابراهیم نبوی، طنزنویس مطبوعات دوم‌خردادی، ۱۰ سال پیش از ایران رفت و آنجا به کارش ادامه داد. تا همین چند وقت پیش هم کمتر کسی فکر می‌کرد او و امثالش حتی بتوانند به بازگشت به کشور فکر کنند اما حالا مدتی است او پایش را در یک کفش کرده که برمی‌گردم. وقتی او این تصمیمش را علنی کرد، مخاطبانش اغلب به این فکر می‌کردند که این یک اظهارنظر در ادامه طنازی‌های آقای طنزنویس باشد یا نهایتا حرفی کلیشه‌ای از روی دلتنگی برای میهن که برای آن‌ور آبی‌ها ژست معمولی است. اما حالا او بسیار جدی و برنامه‌ریزی‌شده می‌گوید اگر برنامه‌هایش ردیف شود، به ایران می‌آید، حتی اگر از روی همان پله‌ها کت‌بسته به اوین منتقل شود یا گوهردشت.»

هفته‌نامه «حاشیه» با این مقدمه، گفت‌وگوی خود با سیدابراهیم نبوی را منتشر کرده که مشروح آن در پی می‌آید:

آقای نبوی شما ۱۰ سال است از کشور خارج شده‏‌اید و پیش از آن چند باری متهم و محکوم شده‏‌اید به‌خاطر نوشته‌های‏تان. حالا چرا دوست دارید برگردید؟

من ده سال قبل برای اینکه یک سالی از ایران بروم از کشور خارج شدم و از همان سال اول قصد بازگشت داشتم و چندین‏ بار برای بازگشت اقدام هم کردم ولی متاسفانه هر بار‌ به‌ قول آقای خیابانی سنگ ما به در بسته خورد. در حقیقت من این ۱۰ سال را مثل مسافر، منتظر هواپیمایی که دائم تاخیر می‏‌کند، منتظر ماندم. نه برای ماندن در اینجا برنامه ریختم و نه حتی یک روز برای همیشه‏ ماندن در فرنگ فکر کردم. حالا هم معتقدم باید برگردم چون همیشه معتقد بودم. فقط فکر می‏‌کنم الان بهترین وقت و شاید برای من آخرین فرصت باشد. اما درباره اتهام و محکومیت؛ من به‌ طور رسمی دو بار متهم شدم ولی هرگز در هیچ دادگاهی محکوم نشدم یعنی تا کنون حکمی علیه من صادر نشده. آقای مرتضوی فقط شخصا به من گفته که می‏‌خواهد به من هشت ماه زندان بدهد که پنج ماهش را گذراندم ولی حکمش صادر نشده. برای همین من محکوم نیستم بلکه فقط متهمی هستم که چند بار به دادگاه رفتم. علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که می‏‌خواهم به کارهای ماندگار و اساسی‏‌ام از جمله تحقیقات ادبی درباره تاریخ طنز بپردازم، رمان‏‌ها و داستان‏‌های کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم.

شما که آنجا بارها خط‌ قرمزهای جمهوری اسلامی را رد کرده‏‌اید، چه طور انتظار دارید از آمدن شما استقبال شود؟ دستگاه امنیتی و قضایی کشور، دست‏‌کم شما را تحت پیگرد قرار می‏‌دهد. فکر می‌کنید دقیقا به چه عناوینی متهم شوید؟

من مطلقا انتظار هیچ استقبالی را ندارم. دیوانه که نیستم. می‏‌دانم باید به بسیاری از سوالاتی که مربوط است، پاسخ بدهم و لاجرم در مواردی ممکن است محکوم شوم و در بسیاری موارد پاسخ‏‌هایی دارم که فکر می‏‌کنم قانع‏‌کننده باشد. به‌ هر حال من ترجیح می‏‌دهم بعد از ورود، پاسپورتم را تحویل بدهم چون دیگر قصد خروج از ایران را ندارم. به دادگاه یا زندان می‏‌روم و هر چه باید مکافات بکشم، می‏‌کشم و بعدش اگر زنده باشم به زندگی ادامه می‏‌دهم. من فکر می‏‌کنم به مواردی مانند تبلیغ علیه نظام، اهانت به مسئولان عالیرتبه کشور، اقدام علیه امنیت کشور، همکاری با بیگانگان، همکاری با رسانه‏‌های ضد انقلاب و تلاش برای براندازی کشور متهم بشوم. تقریبا به همه مواد 498 تا ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی در برخی موارد می‏‌دانم که محکوم خواهم شد ولی در مواردی مانند همکاری با بیگانگان و تلاش برای براندازی طبیعتا محکوم نمی‏‌شوم؛ برای اینکه نکرده‏‌ام ولی به مسئولان کشور توهین کرده‏‌ام، علیه نظام تبلیغ کرده‏‌ام و با رسانه‏‌هایی که ضد انقلاب نامیده می‏‌شود، همکاری کرده‏‌ام که طبعا به این موارد محکوم می‏‌شوم و تحمل مجازات را هم دارم.

اظهارنظرها درباره‌ آنهایی که تمایل به بازگشت دارند، متفاوت است. گاه از زبان مسئولان چراغ‌سبزهایی داده می‏‌شود و حتی کمیته‏‌ای هم در این‌باره تشکیل شده. اما جدیدا آقای اژه‏‌ای گفته که تسامحی به خرج داده نخواهد شد. چه اتفاقی باید بیفتد تا شما و کسانی مانند شما بتوانند برگردند؟

اگر بخواهم منتظر این بمانم که چراغ سبزی نشان داده شود، باید آنقدر بمانم که علف سبز زیر پایم به ریشی که از فرط انتظار بلند می‏‌شود، برسد. من نه به تسامح فکر می‏‌کنم و نه منتظر اتفاقی هستم. کسی من و امثال من را ممنوع‏‌الورود نکرده، به همین دلیل طبعا می‏‌توانم برگردم ولی اصولا منتظر ماندن برای اینکه همه‏ چیز چنان بشود که فرش قرمز برای امثال من پهن کنند، در تصور من نیست.

من امیدوارم آن مسئولان سیاسی که دوست دارند من و امثال من برگردیم و می‏‌دانند که بازگشت ما به نفع فرهنگ و سیاست کشور است، آنهایی را که دوست ندارند ما برگردیم قانع کنند و ما در فشار کمتری به میهن‏مان بازگردیم. امیدوارم اینقدر عقلانیت باشد که بدانند یک نویسنده در کشور خودش بیشتر به کار حرفه‏‌ای می‏‌پردازد و کمتر درگیر حواشی سیاسی می‏‌شود. من هم جز انجام چند تحقیق گسترده و منتشر کردنش کاری در ایران ندارم. الان مشکل من در کارهای اجرایی برگشتن، همان‏‌ها که معمول است، مثل تحویل خانه و تغییراتی این‏‌چنین است و البته به پایان رساندن کتاب «کاوشی در طنز ایران» که کمتر از دو ماه دیگر تمام خواهد شد و الان بیش از پنج جلد آن آماده نشر دیجیتالی است.

به‏ تازگی گفته‏‌اید برنامه اخیرتان در استرالیا آخرین استندآپ کمدی خارج از ایران‏تان خواهد بود و حتی گفته‏‌اید تا آخر آبان برمی‏‌گردید. یعنی واقعا در یکی از همین روزهای آینده شما از پله‌های هواپیما در فرودگاه تهران پیاده می‏‌شوید؟ از اینجا کسی مشخصا به شما گفته می‏‌توانید بیایید و درواقع قضیه را ردیف کرده است؟ اگر نه با چه پشت‏گرمی و پیش‌بینی‌هایی می‌آیید؟

اصولا قصدم این نیست که در شرایط خوب و مساعد برگردم بلکه قصدم این است که برگردم. در ایران دستیابی به یک توافق یا مثلا امان‏‌نامه یا تضمین موضوع بیهوده‏‌ای است. اصولا چه کسی می‏‌تواند به من تضمین بدهد؟ مگر چنین تضمینی وجود دارد؟ مگر کسانی که با تضمین آمده‏‌اند، بی‏ مشکل بوده‏‌اند؟ من نه تضمینی گرفته‏‌ام و نه برای آن تلاش کرده‏‌ام. علتش هم این است که کسی نمی‏‌تواند تضمین بدهد. این اصلا خوب نیست که هیچ قدرت متمرکزی نباشد که شما از او تضمین بخواهید ولی به‌ هر حال چه بهشت ایرانی باشد و چه جهنم ایرانی، در هر حال ایرانی است. یک روز قیف نیست، یک روز قیر نیست و یک روز مسئولی که به شما تضمین داده، بی‏ خبر برای گردش رفته چالوس! نه، من هیچ تضمینی از کسی نگرفته‏‌ام و بنا هم نداشتم بگیرم. تنها چیزی که زمانم را تعیین می‏‌کند، کارهای عملی و اجرایی است که پیش از بازگشت باید بکنم که فعلا مشغول آنها هستم.

از همین الان با مخالفت‌ها و موافقت‌هایی در باب این بازگشت مواجه شده‏‌اید. این دو دسته چه کسانی هستند و درباره بازگشت شما چه فکری می‏‌کنند؟

موافقان بسیارند، اغلب آنهایی که امید به اصلاح و بهبود وضع کشور دارند و دوست دارند ایران بهتر شود. نظر آنها را عملا و صریحا و به‌طور مستقیم شنیده‏‌ام. تقریبا می‏‌توانم بگویم موج بسیار خوبی در مورد تصمیم من وجود داشته. مخالفان هم غالبا از افرادی هستند که یا به‌ خاطر علاقه شخصی به من می‏‌گویند نرو چون با خطر مواجه می‏‌شوی یا دچار اضطراب هستند که طبیعتا همه‏‌شان فقط می‏‌گویند امروز نرو و دو ماه دیگر برو. هیچ‏کدام معتقد نیستند باید بمانم تا همه‏ چیز عوض شود. اما دو گروه هستند که به‌ طور کلی مخالف بازگشت من و امثال من به ایران هستند؛ یک گروه از آنها تندروهای داخلی هستند که می‏‌خواهند سر به تن من و امثال من نباشد، آنها از بازگشت من ناراحت نمی‏‌شوند، آنها از اینکه مردم تصور کنند وضع کشور چنان تغییر کرده که فلانی هم به ایران برگشته، ناراحت‏ هستند. آنها دوست دارند وضع به همین منوال بماند، وضعی که نمی‏‌تواند به همین منوال بماند. آنها کشور را به بن‏‌بست، خطر جنگ، تحریم، گرانی، کاهش ارزش پول و بن‏‌بست‏‌های سیاسی کشانده‏‌اند و با همه اشتباهات‏شان می‏‌خواهند همین وضع را حفظ کنند. این افراد دوست داشتند احمدی‏‌نژاد باقی می‏‌ماند، ایران با آمریکا می‏‌جنگید و اصلا روحانی رئیس‏‌جمهور نمی‏‌شد و البته گروه دیگری هم با بازگشت من مخالفند و آنها نیروهای برانداز بیرون هستند. از نظر آنان که می‏‌خواهند وضع ایران را تلخ و سیاه و نکبت و بد نشان بدهند و هر خبر امیدوارکننده‌ای باعث می‏‌شود یک‏ هفته کهیر بزنند، رفتن من به ایران دکانشان را تخته می‏‌کند. آنها کارشناسان ایران هستند که هر چه وضع ایران سیاه‏‌تر باشد به نفع آنهاست و می‏‌دانند اگر من و امثال من برگردیم به این راحتی نمی‏‌توانند وضع کشور را بدتر از آنچه هست، نشان بدهند.

اگر برگردید، چطور می‌توانید نوشته‌ها و مواضعتان را با ساز و کارهای اینجا هماهنگ کنید؟

همانطور که بقیه نویسندگان می‏‌کنند. من که در فرنگ متولد نشده‏‌ام؛ من در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۳، یعنی یک سال پس از خروجم از ایران، ۴۶ عنوان کتاب در کشور چاپ کردم و اتاق به اتاق وزارت ارشاد را می‏‌شناسم. آخرین کتابی که از من چاپ اولش در ایران درآمد، رمان «مجنون و لیلی» بود که یک سال پس از خروج از ایران نوشته بودم. آخرین کتابی هم که با زندگینامه‏‌ام و نمونه آثارم در ایران چاپ شد در سال ۱۳۹۱ بوده. کتاب‏‌های من همین الان هم در بعضی کتابفروشی‏‌ها هست. چاپ پنجم، ششم، هفتم و هشتم بعضی از کتاب‏‌ها در چهار پنج سال گذشته منتشر شده و اصولا اغلب کتاب‏‌های من ربطی به سیاست ندارد. ۶۰‏ درصد کتاب‏‌های من، مطلقا به سیاست ربط ندارد. کتابی مانند گزیده «لطایف‏‌الطوایف» یا «ملانصرالدین» یا «تهرانجلس» اصلا سیاسی نیست.

من در هر حال ضمن اینکه به‌ طور دائمی تلاش می‏‌کنم فضای نشر را بازتر کنم ولی به قاعده موجود احترام می‏‌گذارم. بعید می‏‌دانم اگر حتی به ایران هم برنگردم، از ۷۰ کتابی که در داخل و بیرون نوشته‏‌ام، حداکثر ممکن است ۱۰ کتاب امروز قابل چاپ نباشد. به‌ هر حال من برای انتشار آن ۶۰ کتاب می‏‌کوشم.

شما مرتبا به صفحه فیس‌بوک آقای ظریف می‏‌روید و برایش کامنت می‏‌گذارید. از دیگر مسئولان چه کسی اگر صفحه شخصی در فیس‌بوک داشته باشد، دوست دارید با او گفت‌وگو کنید؟

من مرتبا به صفحه فیس‌بوک آقای ظریف نمی‏‌روم، هر دو روز یک بار می‏‌روم ولی شاید این دیده‏ شدن نوشته‏‌هایم در آنجا به مورد پسند قرار گرفتن کامنت‏‌هایم که بعضی تا ۲۵۰۰ لایک هم می‏‌خورد، برگردد. اتفاقا علت اینکه من آقای ظریف و شخصیتش را دوست دارم، ربطی به امروز ندارد. من همه آن گروه از دیپلمات‏‌های باهوش و حامی منافع ملی کشور را از ۲۰ سال قبل هم دوست داشتم و با خیلی از آنها سال‌ها از نزدیک رفیق بودم. من حداقل سه سال مدیرکل آقای آخوندی وزیر مسکن در وزارت کشور بودم، با علی جنتی دو سال در صداوسیما همکار بودیم و خیلی از همکلاسی‏‌های من وزرای کابینه فعلی و حتی قبلی‏‌اند. آقای وحیدی هم‏‌دانشگاهی من بود، آقایان توفیقی و معین نیز هم‏‌دانشگاهی من بودند. من که از مریخ به بلژیک هبوط نکردم، من سال‌ها در ایران کار کرده‏‌ام. حاشیه نروم؛ البته دوست‌ داشتم آقای جنتی هم صفحه‏‌ای داشت و می‏‌شد به او نظر خودم و افرادی مثل خودم را بگویم. البته مطمئنم خیلی از این دوستان، نوشته‏‌های من را می‏‌خوانند. صفحه خود من ۱۳۰ هزار عضو دارد و بسیاری از مسئولان از نظرات من مطلع هستند.

برای آقای ظریف نوشته‏‌اید به آنهایی که پشت مجموعه‌ دولت ایستاده‏‌اند، فکر کند. فکر می‏‌کنید همین که شما جزو کمپین‏‌های تحریم انتخابات نبودید و از آقای روحانی حمایت کردید، می‏‌تواند دلیلی کافی برای بازگشتتان باشد؟

البته که نه. دولت ایران که دولت یک حزب نیست. دولت ایران در هر حال باید برای هر ایرانی که در جهان، خودخواسته یا ناخواسته رفته است، راه را باز کند که بتواند به کشورش برگردد یا سفر کند. ما که تبعیدی نیستیم. ما باید حق داشته باشیم به ایران برگردیم و البته اگر خطایی هم کرده‏‌ایم، مجازات می‏‌شویم. منافع ملی حکم می‏‌کند ایرانیانی که بیرون ایران زندگی می‏‌کنند یا به کشور خودشان برگردند یا بتوانند به آن رفت‏ و آمد داشته باشند. من در هر کشوری که دوست داشته باشم، همین امروز می‏‌توانم به‌ عنوان یک نخبه ادبی ملیت بگیرم ولی من دوست دارم ملیت ایرانی خودم را حفظ کنم و به این افتخار می‏‌کنم. نه فقط من بلکه کسانی که انتخابات را تحریم کردند هم باید حق بازگشت داشته باشند. مگر تعدادی که انتخابات را در داخل کشور تحریم کردند کم بودند؟ ولی ما ایستادیم و از مردم خواستیم در انتخابات شرکت کنند و بالاخره هم دولت عاقل و مدبری را روی کار آوردیم. من هیچ‌ طلبی از کسی ندارم. من حتی اگر بدانم بازگشتم به ایران به روند فعالیت دولت روحانی لطمه می‏‌زند و او به‌ خاطر بازگشت افرادی مثل من تاوان می‏‌دهد، بازگشتم را به تاخیر می‏‌اندازم. برای من اصلاح کشور مهم‌تر از سرنوشت فردی خودم است. الان هم گمانم این است که بازگشت من و امثال من به نفع کشور است وگرنه کدام دیوانه‏‌ای خودش را در معرض خطر قرار می‏‌دهد، به‏ خصوص آدمی که اهل دعوا هم نیست؟

چرا دوست ندارید آنجا بمانید؟ آنجا که فعالیت رسانه‏‌ای‏‌تان را دارید. مگر آنجا چه کمبودی دارید؟

من برای زندگی در بیرون ایران مطلقا مشکل ندارم. نه مشکل حقوقی، نه مشکل کاری و نه مشکل مالی. در ایران همیشه هشتمان گرو ۹ بود، اینجا هم همانطور است. خیلی هم کشور خوبی است و دائم هم سفر می‏‌روم. آزادی و کار و فعالیت اجتماعی و فرهنگی را که در اینجا هست دوست دارم ولی من می‏‌خواهم همه اینها را در کشور خودم داشته باشم. من دوست دارم فعالیت رسانه‏‌ای‏‌ام در محیطی باشد که زبان مادری‏‌ام در آن به گوشم شنیده شود. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که می‏‌خواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنج‌هایی را که مردم می‏‌کشند، بکشم و در همان شادی‏‌هایی که از آن بهره می‏‌برند، شریک باشم. مطمئنم در این هشت سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من می‏‌توانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم.

من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی می‏‌شوند، با قیمت‏‌های دائما متغیر زندگی کنم. من از سال ۱۳۸۳ در خانه‏‌ای زندگی می‏‌کنم با یک اجاره‏‌نامه ۹ ساله به ۷۰۰ یورو، الان هم اجاره‌خانه همان ۷۰۰ یورو است. درآمد من هم در این سال‌ها کما بیش دو هزار یورو بوده. من ۹ سال است که در سایت «روزآنلاین» کار می‏‌کنم و حقوقم در این سال‌ها تغییر نکرده. منظورم این است که من هیچ مشکلی اینجا ندارم. اینجا همه‌ چیز خوب است ولی من دوست دارم در کشور خودم باشم. این خیلی عادی است.

شما در آنجا ملاحظاتی را که برخی داشته‏‌اند و مثلا همه پل‏‌ها را پشت‌ سرشان خراب نکرده‏‌اند، نداشته‌اید. مگر پلی پشت‌ سرتان مانده؟

ببینید! مساله خیلی روشن است. من در این سال‌ها هیچ فعالیت غیرعلنی نداشتم. همه خوبی‏‌ها و بدی‏‌های من منتشر شده. برای بازگشت به ایران تنها کاری که باید بکنم، این است که یک بلیت بخرم، سوار هواپیما بشوم و به ایران برگردم. اینکه پلی مانده یا نه، کاملا به شرایط من و مسائلی برمی‏‌گردد که قطعا داورانی آن را داوری خواهند کرد. آقای محسنی‌ اژه‏‌ای که نمی‏‌تواند به من بگوید به کشور برنگرد چون ما دستگیرت می‏‌کنیم. این کار ایشان از نظر قانونی کمک به مجرم است. ایشان باید به من بگوید زودتر بیا تا مجازاتت کنیم. مساله پیچیده نیست. مثلا دادستان معتقد است من باید سه سال بروم زندان، من هم آماده‏‌ام سه سال بروم زندان. ایشان که نمی‏‌تواند مانع زندان‏ رفتن من شود. اصلا من معنی این تهدید‏ها را نمی‏‌فهمم. مقام قضایی که حق ندارد مانع اجرای عدالت بشود. من هم که خودم حاضرم بیایم و محاکمه بشوم. اینجا چه کسی ناراضی است؟ پل‌های پشت‌ سر من زیاد است. مهم‏‌ترینش اینکه خودم می‏‌خواهم بیایم.

گفته‏‌اید می‏‌خواهید برگردید چون آنجا خیلی چیزها یاد گرفته‏‌اید و جامعه می‏‌تواند از تجربه‏‌های شما استفاده کند. جامعه ایران دقیقا از کدام تجربه شما می‏‌تواند استفاده کند؟

تجربه‏‌های فراوانی هست؛ نظم در کار، ساختن بنیادهای فرهنگی، تداوم در تولید فرهنگی، تولید اثر برای میلیون‏‌ها ایرانی در سراسر جهان که نیاز به آثاری به زبان فارسی دارند، بیان تجربه مهاجرت به‌ طور واقعی و معکوس‏‌کردن روند گریز نخبگان و از همه مهم‌تر جدا کردن عواطف و احساسات در همکاری که معمولا ما ایرانیان در آن ناتوانیم. من بیش از هر چیز کار بدون حاشیه، تولید منظم و ضرورت کنار گذاشتن تنبلی تاریخی را که مثل سم، روح‌ و جان و فرهنگ‏مان را می‏‌خورد، جزو این تجربیات می‏‌دانم. در این سال‌ها آموخته‏‌ام چگونه باید تجربه‏‌های‏مان را مکتوب کنیم و قابل مصرف بسازیم تا دائما اشتباهاتمان را تکرار نکنیم. آموخته‏‌ام که چگونه به‌ جای ویران‏ کردن دائمی و ساختن بناهای تازه همان که داریم را بازسازی کنیم. همه اینها تجربه‏‌های گرانی است که به‌ نظرم باید من و بسیاری مانند من به جامعه منتقل کنند.

برچسب ها: نبوی ، زندان
ارسال به دوستان