عصر ایران - گزارشگری فوتبال در تلویزیون ایران، گاه به سوهان ماننده است که بر اعصاب بیننده بیچاره کشیده میشود! یکی از این لحظات اعصابخردکن، وقتی حادث میشود که گزارشگر محترم مشغول ارائه اطلاعات به بینندگان عزیز است. به هر حال، آقای گزارشگر قبل از بازی کلی وقت گذاشته و سایتهای اینترنتی را سرچ کرده است تا درباره پدر زن سامی خدیرا و رابطه مادربزرگ و پدر ماریو بالوتلی اطلاعاتی را گردآوری کند تا بههنگام به خورد ملت دهد!
بله! موضوع این یادداشت کوتاه، نقد گزارش مزدک میرزایی از بازی ایتالیا و آلمان است. میرزایی دیشب در حین گزارش بازی لاجوردیپوشان و ژرمنها، مطابق معمول سعی داشت اطلاعاتی را که جمعآوری کرده است، در خلال بازی تحویل بینندگان محترم بدهد.
او در یکی از لحظات نیمه اول، ظاهراً نگاهی به کاغذ کنار دستش انداخت تا روزمه یواخیم لو را از روز اول فوتبالش تا همان بازی دیشب تحویل بینندگان بازی بدهد که ناگهان مدافع ایتالیا اشتباه کرد و جلوی محوطه جریمه خودشان توپ را تحویل بازیکن تیم ملی آلمان داد. این حادثه مهم رخ داد ولی آقای میرزایی عزیز، هنوز مشغول ذکر مراحل فوتبالی زندگی یواخیم لو بود. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. بازیکن آلمان توپ لورفته را از پشت محوطه جریمه شوت کرد و شوت سرکش او، از بالای دست بوفون عبور کرد و به تیر افقی دروازه ایتالیا برخورد کرد ولی جناب میرزایی هنوز هم درگیر توضیح وقایع دیروز و پریروز زندگی یواخیم لو بود! ورزشگاه از هیجان به صدا درآمد اما مگر گزارشگر عزیز ما، بیخیال میشد؟! مهم این بود که او بگوید یواخیم لو از یک دهه قبل تا به امروز، در چه تیمهای سرمربی بوده است!
معلوم نیست مزدک میرزایی آن صحنه حساس بازی و آن شوت بر تیر نشسته را دید و جملات بیربطش را تمام نکرد و به سراغ گزارش صحنه بازی نرفت، یا اینکه چون سرش وسط کاغذها و یا لپتاپش بود،
آن صحنه را ندید و قصه زندگی یواخیم لو را همچنان روایت کرد. هر چه بود، شد آنچه نباید میشد!
اینکه گزارشگر بازی، اطلاعاتی حاشیهای را تحویل بیننده بازی بدهد، رسمی است که شاید پایهگذار آن جواد خیابانی بوده باشد. خیابانی در اواسط دهه 1370، مشخصاً از جام ملتهای اروپا در سال 1996، چون سواد انگلیسیاش بهتر از گزارشگرانی چون شفیع و بهروان بود، جستجویی در نشریات انگلیسیزبان میکرد و آمار پدر جد برایان لادروپ و میشل لادروپ و پیتر اشمایکل و داور سوکر و برتی فوگتس را درمیآورد و در خلال بازی، تحویل بیننده تلویزیونی بازی میداد.
بعدها که خیابانی در اثر جوگیر شدن خودش، مشخصاً پس از پیروزیهای درخشان ایران بر عربستان و کره جنوبی در جام ملتهای آسیا و بویژه پس از پیروزی ایران بر استرالیا، گزارشگری فوتبال برایش به امری ثانوی بدل شد و در احساسات نمایشی ناسیونالیستی غرق شد، عادل فردوسیپور رویه ارائه اطلاعات حاشیهای به بیننده بازی را دنبال کرد و در این کار بسیار هم موفق ظاهر شد.
با درخشش فردوسیپور در اکثر جنبههای گزارشگری فوتبال، از جمله در ارائه اطلاعات حاشیهای گردآوری شده، تزریق اطلاعات حاشیهای به متن گزارش، به امر مهمی بدل شد که هیچ گزارشگری نباید از آن غفلت میکرد.
در نتیجه اصالت یافتن این رویه، بینندگان عزیز بینوا در هر بازی باید شنونده داستانهای بیربط زندگی ورزشی و غیرورزشی این یا آن مربی باشند. بیربط به چه چیزی؟ به مسابقهای که در جریان است.
حالا اگر ماجرا به همینجا ختم میشد، میشد این اطلاعات بیهوده را تحمل کرد؛ ولی وقتی صحنههای حساس بازی قربانی این آگاهیبخشیهای بیاهمیت میشود، آدم به ضریب هوشی گزارشگر محترم شک میکند! مگر او نمیبیند که مارسلو از چپ فرار کرد و الان است که توپ را سانتر کند روی دروازه حریف؟ پس چرا هنوز دارد قصه مادربزرگ دلبوسکه را تعریف میکند که ده سال پیش، وقتی دلبوسکه سرمربی رئال مادرید بود، هر هفته بازیهای لالیگا را در حین کاموابافی تماشا میکرد و یکشبنهها به کلیسا میرفت و برای دلبوسکه و زیدان دعا میکرد؟!
مزدک میرزایی و دیگر گزارشگران فوتبال در تلویزیون ایران، هنر فردوسیپور را در تزریق بههنگام این اطلاعات حاشیهای به متن گزارش بازی ندارند. هر چند که این آگاهیبخشیهای کاذب در گزارش فردوسیپور هم گاهی ملالآور و اعصاب خرد کن میشود، ولی مقلدان فردوسیپور از این حیث، دهها فرسنگ از او جلوترند! اطلاعات حاشیهای آنها بیشتر به کار خراب کردن گزارش بازی و اسکی رفتن روی اعصاب بیننده بازی میآید و بس. پس چه بهتر که مزدک میرزایی و دوستانش، قصههای بیربط را کنار بگذارند و در حین گزارش بازی، فقط بازی را گزارش کنند و بس!