به گزارش خبرآنلاین، گزیده اظهارات علی فلاحیان در برنامه شناسنامه در پی میآید:
* وقتی در سال 60 این اتفاق (انفجار حزب جمهوری اسلامی) افتاد من در کرمانشاه بودم. واقعیتش این است که هنوز همه ابعاد این حادثه روشن نشده، مثلا این بمبی که چنین قدرت انفجاری داشت را کدام یک از کشورهای خارجی به منافقین داده، مسالهای است که هنوز روشن نشده است. «کلاهی» به داخل حزب جمهوری خیلی نفوذ کرده بود. یک بار میخواستم در جلسه حزب شرکت کنم که کلاهی جلوی من را گرفت و تا قبل از اینکه من را به درستی نشناسد، به جلسه راه نداد.
* من در کرمانشاه که بودم بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی موفق شدیم منافقین را دستگیر کنیم و از این طریق بهترین ضربه را به آنها وارد کنیم. به همین دلیل من را به مشهد فرستادند و یک سال حاکم شرع مشهد بودم. از آنجا به تهران آمدم و قائممقام دادستان کل انقلاب شدم. همچنین در اطلاعات سپاه به عنوان یکی از مسئولین برخورد با منافقین فعالیت میکردم.
* توفیق پیدا کردم بین دادستانی، کمیته انقلاب و سپاه پاسداران یک نوع هماهنگی به وجود بیاورم و به کادرهای منافقین ضربات مهمی وارد کنیم. بعد از مدتی آیتالله مهدوی کنی به من زنگ زد و پیشنهاد کرد مسئولیت کمیتههای انقلاب را قبول کنم که به آنجا رفتم و طرح مالک و مستاجر را اجرا کردیم که در پی آن تمامی نیروهای اجتماعی منافقین یا دستگیر شدند و یا فرار کردند. از اینجا به بعد بود که ترورها قطع شد.
* بحث وزارت اطلاعات که مطرح شد این مسئولیت را به من پیشنهاد دادند اما چون دوست داشتم به قم برگردم آقای ریشهری را معرفی کردم و خودم به عنوان معاون امنیتی و قائممقام، وزارت اطلاعات را تشکیل دادیم. بعد از تشکیل وزارت اطلاعات خدمت امام رسیدیم و اجازه خواستیم که به قم برویم. ایشان فرمودند شما چرا میخواهید بروید؟ در پاسخ گفتم که میخواهم به دنبال کارهای تحقیقاتیام باشم. امام فرمودند انبیاء به دنبال تشکیل حکومت بودند اما مجال این کار را پیدا نکردند. حالا که حکومت به دست آمده باید محکم بایستید و کار کنید. ایشان فرمودند وزارت اطلاعات، وزارت کشاورزی نیست و در این وزارتخانه حقوق و اسرار ملت مطرح است و شماها باید باشید و کار کنید. ما در پاسخ گفتیم این کار با تقوا جور در نمیآید اما ایشان فرمودند شما در وزارت اطلاعات باشید تا حقوق مردم ضایع نشود و خلاف قانون ایجاد نشود. در نهایت ما ماندیم و اطلاعاتی شدیم تا اطلاعات ما مانند ساواک و سایر سرویسهای اطلاعاتی دنیا نشود.
* دادسرای ویژه روحانیت اوایل انقلاب تشکیل شده بود که بنا به دلایلی منحل شد. مساله مهدی هاشمی و یکسری از مسائل دیگر که پیش آمد، با دستور امام (ره) این دادسرا یک بار دیگر شروع به فعالیت کرد. از طرف حاج احمد آقا پیشنهاد حضور در این مسئولیت به من داده شد و من هم عرض کردم امام هر امری بفرمایند ما مطیع هستیم.
* آیتالله منتظری طرفدار مهدی هاشمی بود و موافق چنین برخوردی با وی نبود اما امام نظرشان این بود که باید با این نوع گروهکهای خودسر برخورد شود چون نظام باید از خودش حفاظت کند. البته به جز آیتالله منتظری افراد دیگری هم در داخل نظام بودند که مخالف برخورد با مهدی هاشمی بودند اما وقتی جزئیات پرونده وی آشکار شد این افراد سکوت کردند.
* (با رد استفاده از برخی نیروهای ساواک در اوایل تشکیل وزارت اطلاعات) در بخش ضد جاسوسی و اطلاعات خارجی بعضیها به عنوان مترجم کار میکردند اما هیچ وقت عضو وزارت اطلاعات نبودند و خیلی زود بازنشست شدند.
* یک مقدار از صبحتهایی که در مورد فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات میشد تبلیغ دشمنان بود و بخش دیگری از آن کار دوستانی بود که به طور کامل نسبت به وظایف وزارت اطلاعات آگاهی نداشتند. مثلا وقتی ما بخواهیم یک فساد اقتصادی را بر ملا کنیم، باید در پوشش فعالیت اقتصادی به موضوع نزدیک شویم. در آن زمان چون حجم کار بالا بود، دشمنان تبلیغات زیادی علیه ما انجام دادند. مخالفین داخل و خارج هم فعال بودند.
* همه ماموریتهای وزارت اطلاعات باید مصوبه دولت باشد. دولت هدف و موضوعات را میدهد و بعد ما از ابزار و راهکارهای مناسب استفاده میکنیم.
* تنها چیزی که دادگاه میکونوس به آن استناد میکرد شهادت ضد انقلابی به نام مصباحی بود که فرار کرده بود. بعد از او هم بنیصدر آمد و صحبتهایی انجام داد. از این دست اتفاقات زیاد افتاده است. مثلا در مورد دادگاه آمیا که در اواخر دوره من اتفاق افتاد، اسرائیلیها اصرار داشتند که ایران مسئول این حادثه است. آنها هیچ مدرکی در مورد ادعای خود نداشتند. آقای سلیمانپور (سفیر ایران) که درگیر این پرونده بود را در انگلستان دستگیر کردند اما پلیس اینترپل دید آرژانتین مدرکی ارائه نداد لذا او را آزاد کرد.
* بعضیها میگویند آزادی زیادی که وجود داشت باعث اتفاق دوم خرداد بود اما اصل ماجرا این نیست و واقعیت این است که هر زمانی یک چیزی را طلب میکند. در آن زمان که این اتفاق افتاد، بحث تینیجرها مطرح بود. نسل سومیهای انقلاب آمدند و پدر و مادرهای خود را پای صندوق بردند و دوم خرداد شکل گرفت و به نوعی انقلاب بچهها اتفاق افتاد. البته از قبل یک کار درازمدت روی این بچهها انجام شده بود.
* در آن زمان خیلیها مخصوصا مقام معظم رهبری فشار میآوردند که تا کی قرار است به نفت وابسته باشیم که در نهایت تصمیم گرفتیم پتروشیمیها را بسازیم. آن موقع ما 16 میلیارد دلار از نفت داشتیم که با برنامهریزیهایی که انجام دادیم به درآمدی نزدیک به 16 میلیارد دلار از صنایع پتروشیمی رسیدیم.
* سعید امامی در زمان ما مدیر موفق و خوبی بود اما بعدها و در شرایطی که دیگر در وزارت اطلاعات مسئولیتی نداشت، متهم شد که در پرونده قتلهای زنجیره ای دست دارد.
* این موضوع (قتلهای زنجیرهای) حادثهای بود که یک سال و نیم بعد از خروج من از وزارت اطلاعات اتفاق افتاد و موجب تغییر وزیر اطلاعات وقت شد. انگیزههای فراوانی در مورد این پرونده مطرح شده اما چیزی که ما از طریق مطبوعات و صحبتهای محفلی به دست آوردیم این بود که زیادهرویهای موجود در مطبوعات، گفتهها و ... با عنوان آزادی علیه اسلام و دین طوری بود که عدهای نتوانستند آن را تحمل کنند و با انجام حرکاتی میخواستند جلوی این حرفها را بگیرند. در واقع اینها به حساب خودشان برخی از اشخاص را به دلیل صحبتهایی که مطرح کرده بودند، مرتد میدانستند و فکر میکردند اگر آنها را بزنند بقیه ساکت میشوند. تاثیر این اتفاق روی دستگاه اطلاعاتی کشور خیلی بد بود. چون این کار چیزی بود که سیستم اطلاعاتی ما چنین کاری را انجام نمیدهد. ما در وزارت اطلاعات عملیات نداریم اما این اتفاق توسط کسانی که در اطلاعات کار میکردند، باعث شد ضربه مهیبی به دستگاه اطلاعاتی کشور وارد شود.
* من با همه سیاسیون رفیق هستم و معتقدم رسالت من ایجاد الفت و همبستگی است. اگر کسی این رسالت را داشته باشد، آن شخص من هستم و به همین دلیل بنده با همه رابطه دوستی دارم و تلاش میکنم تنشها و اختلافات کم شود. البته من در انتخابات ریاست جمهوری نسبت به برخی مواضع آیتالله هاشمی انتقاداتی بیان داشتم. البته انتقادات من با نقدهای دیگران متفاوت است. دیگران یک مقدار تندتر انتقاد میکنند اما من سعی میکنم یک مقدار کارشناسیتر انتقاد کنم.
* (در مورد حوادث 88) شواری امنیت ملی ما بررسیهایی انجام داده و به نتایجی هم رسیده است و پیشنهاداتی را به افرادی که به نحوی در آن کارها دخالتی داشتهاند، ارائه داده است.
* (درباره انگیزههای خود برای ورود به انتخابات 92) هر فردی که حس میکند میتواند مشکلات را حل کند وظیفه دارد وارد عرصه شود ... وقتی برنامهای مطرح شد دیدم مردم استقبال میکنند، به همین دلیل حس کردم باید حضور پیدا کنم اما چون تعداد زیادی از دوستان اسمنویسی کردند، بعدها به ما گفتند چون قبلا با شما صحبت کرده بودیم، شما را در لیست انصرافیها قرار دادیم و یک نامه انصراف هم روی پرونده ما گذاشتند. رد شدن و انصراف دادن دو مقوله جداگانه است. برخلاف تصور خیلیها که فکر میکنند من رد صلاحیت شدم، اینطور نبود و شورای نگهبان من را رد صلاحیت نکرد. تحلیل خیلیها این بود که من رای ندارم و آمدن من باعث شکسته شدن رای میشود و بهتر است دوستان دیگری در صحنه حضور داشته باشند. البته این نیت خوبی بود، به شرطی که عمل میکردند. اگر اتحاد وجود داشت، بعضی از دوستانی که تایید شدند هم باید کنار میکشیدند که این کار عملی نشد.
* من فعالیت اقتصادی ندارم. یک طلبه هستم و کارم، کار فرهنگی و تحقیقاتی است. شأنیت من این نیست که وارد تجارت شوم اما چون مشکل کشور ما مسائل اقتصادی است باید اطلاعاتی در این زمینه داشته باشیم. یک فرصتی برای ما فراهم شد تا در مورد علت بحران اقتصادی دنیا تحقیق کنیم. من دو سال پیش در این تحقیقات متوجه شدم که اوضاع اقتصادی دنیا در حال به همریختگی است. وقتی این به همریختگیها به وجود میآید سرمایهگذاران به سمت خرید طلا میروند. به همین دلیل من سخنرانی کردم و گفتم هر چه پول دارید بروید و طلا بخرید.