عصر ایران - این مثنوی قطعه از شعر بلند محمد علی( کاظم) رضازاده است که با هم می خوانیم.
اقوام ما قبیله موسی در آمدند
یاران ما به شکل یهودا در آمدند
گوش شنیدن دل ما را دریده اند
حتی زبان گفتن ما را دریده اند
گفتند ما مقلد بادیم، باطلیم
ما در تلاش کسر سوادیم، باطلیم
خون من و تو را به پشیزی نمی خرند
یوسف مشو تو را به کنیزی نمی برند
در آستین طالعمان مار دیده اند
پیراهن جوانی ما را دریده اند
می خواستی شیعه بمانی؟ عرب شدی!
تا هفت پشت فاقد اصل و نسب شدی
ارباب زاده ها به هوایی که برده ایم
برداشتند هر چه که ما کشت کرده ایم
دور جوانی من و تو دور باطل است
داروغه در تدارک دزدیدن دل است
ما لال نیستیم زبان باز می کنیم
چون زخم های کهنه دهان باز می کنیم
والی لباس رشوه به بازار می برد
خون تو می فروشد و دینار می برد
تاریخمان دهان دروغ مورخان
گم مانده در خطوط شلوغ مورخان
ما خمره های می به بخارا نبرده ایم
ما فقر را به خانه سارا نبرده ایم
ما باغ های سبز سمرقند داشتیم
ما کوههای برفی الوند داشتیم
هی روزگار آمده را تلخ می کنیم
تبریز و اصفهان تو را بلخ می کنیم