به گزارش مهر، صدای زنگ در و سوت ممتد کتری در هم آمیخته است، اما نه او و نه آن مردی که بیرمق آن گوشه اتاق روی زمین افتاده به کتری که جوش آمدن آب را فریاد میکشد و زن همسایه که از صدای شکستن چیزی که نمیداند چه بوده است، ترسیده و به دنبالش به طبقه بالا آمده است، توجهی ندارند.
زن همسایه دست بردار نیست در میزند. صدایشان میکند. با اینکه این اولین باری نیست که صدایشان به فریاد مرد و اعتراضهای زن بلند شده است، اما صدای شکستن، خود دلیلی بر اولین بار بودن دخالت همسایه برای چرایی آن است.
اما زن، خستهتر از آن است که جواب همسایه را بدهد، خستهتر از آن است که سر و صدای خودشان و شکسته شدن ظرفهای خانه را ماستمالی کند، حتی دیگر از اینکه صدای دادخواهی اش زجه شده و به گوش همسایهها رسیده است، خجالت نمیکشد.
پاهایش را در بغل میگیرد و گوشه خانه کز میکند، یک ساعت دیگر پسر از مدرسه میآید، برای او هم دیدن این صحنهها عادی است، اما فکر آمدن پسر هم به زن نیرویی نمیدهد، پهلویش درد میکند، در ذهنش میگذرد، چقدر زود ورم کرد.
مرد اما زودتر خودش را جمع و جور میکند، لحظهای بعد میایستد، نگاهی به دور و برش میاندازد و زیر لب چیزی زمزمه میکند که نامفهوم است. به سمت کمد میرود و با نگاهی که حاکی از حق طلبی است چند اسکناس باقی مانده از روز مبادای زن را برمیدارد، تا دودش کند.
زن نای این را هم ندارد که بگوید کاش حداقل برای چیز دیگری مصرفش میکردی، نه اینکه دودشان کنی، اما زیر مشت و لگد مرد انگار زبانش هم از کار افتاده است.
نگاهش در خانه چرخ میخورد، روزی نیست که به خود نگوید "این همان خانهای است که قرار بود قصر خوشبختی من باشد، این همان مردی است که قرار بود شاهزاده سوار بر اسب سفید من باشد"، گونههایش از اشک تر میشود، سرش را تکان میدهد، از یادآوری خاطرات آشنایی و ازدواج و ... دلخوشی ندارد، شش سال است سوخته و ساخته و دم نزده است، شش سال است که نقش پدر را هم به دنبال مادری اش یدک میکشد.
سالهاست که دلش برای مردش تنگ شده، برای مردی که خیلی ساده دلبسته اش شد، به مردی که در حالت خماری فحش نمیداد، کتک نمیزد، برای پدر بچهاش، دلش تنگ شده و برای خودش بیشتر. برای دختری که با آرزوهای سادهاش، سر به سقف آسمان میسایید و خوشبختی را میخواست با لباس سپید عروسی به خانه بخت بیاورد و خوشبخت باشد و باشد تا زمانی که با لباس سپید دیگری از خانه بخت بیرون برود، اما فکر اینجایش را نکرده بود، فکر مواد، تزریق، سرنگ و نئشگی و خماری را نکرده بود.
ساعتی گذشته است، زن همسایه دیگر پشت در نیست، به جز صدای خش دار مرد دستفروش که با بلندگو سیبزمینی و پیاز را که تمام اندوختههایش است، فریاد میزند، صدایی نیست، زن به خود میاندیشد، به رویاهای بر باد رفتهاش، به هزاران زنی که مثل او زندگیشان دستخوش تارهای نامریی میشود که نامش اعتیاد است.
عدم آگاهي، بيشترين آسيب
بیتفاوتی و بیخیالی، جور کشیدن و حمایت و مراقبت از فرد معتاد، عکس العملهایی است که زنان در برابر آگاهی از اعتیاد همسر خویش انجام میدهند.
به گفته معاون پیشگیری اداره کل بهزیستی استان قم، بیشتر آسیبهایی که خانواده (همسر و فرزندان) فرد معتاد با آن مواجه میشوند، عدم آگاهی از چگونگی رفتار با این مسئله اعتیاد و فرد معتاد است.
هادی کریمی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار میکند: از آنجا که خانواده ناخواسته با این مشکل مواجه میشود، طبیعی است که نتواند با آسیبهایی مختلف مواجه درستی داشته باشند، اما در این میان آموزشهای لازم تا اندازهای میتواند در نحوه برخورد آنها با فرد معتاد موثر باشد و یکی از این آموزشها "خانواده درمانی" است.
زنان افراد معتاد که 70 درصد بعد از ازدواج متوجه اعتیاد همسرشان میشوند، تلاش دارند که با صبر و حوصله نسبت به درمان همسران خود اقدام کنند و از این رو اهمیت آموزشهای لازم دو چندان میشود.
کریمی، یکی از علل مهم افزایش آمار طلاق را اعتیاد میداند و تصریح میکند: بیش از 30 درصد علل طلاق در قم به طور مستقیم و غیر مستقیم ناشی از اعتیاد به مواد مخدر است.
با این وجود زنان به منظور حفظ کانون خانواده نسبت به ترک همسر خود اقدام میکنند و در این مسیر آسیبهایی که متوجه آنان و فرزندان آنها است قابل بیان نیست.
به گفته وی، انگ خوردن، طرد شدن، ناامید شدن، ایفای دو نقش مادری و پدری و در برخی مواقع به نتیجه مطلوب نرسیدن و ... آسیبهایی است که همسران افراد معتاد با آن مواجه هستند.
معاون پیشگیری اداره کل بهزیستی استان قم یادآور میشود: از آنجایی که 50 درصد زندانیان به طور مستقیم و غیر مستقیم با مسئله مواد مخدر ارتباط دارند، آموزش در نحوه برخورد با معتادان برای خانوادهها از اهمیت ویژهای برخوردار است.