«من اصلا به فکر شهرت و این حرفها نبودم. من عاشق موسیقی و هنر آواز بودم و به همین دلیل هم با 21 سال خدمتم در ارتش، خودم را بازنشسته کردم تا بتوانم برسم به کارهای هنریام.»
گفتوگوی حسین خواجهامیری (ایرج) با آسمان در پی میآید:
بگذارید از گذشتههای دور شروع کنیم. اولین بار که خواندید و صدایتان چشم همه را گرفت کی بود؟
بچه بودم و هنوز مدرسه هم نمیرفتم. شاید پنج یا شش ساله بودم. در بین بچههای ده، مسابقهای گذاشته بودند - ما اهل منطقهای در لبه کویر به نام خالدآباد نطنز یا کاشان بودیم - منطقه ما منطقهای است که همه در آن صدا دارند. خلاصه مسابقهای گذاشته بودند و من به نظر معتمدان محل که آنجا نشسته بودند، اول شدم. از آن وقت معلوم شد که صدایم خوب است. صدای پدرم هم خوب بود و همینطور پدربزرگم که خواننده زمان خودش بود. من خواندن را هم در کنار آنها و همینطور تعزیهخوانها یاد گرفتم. آن زمان در دهات تعزیه میخواندند. البته صفحههای گرامافون هم بود که از آنها هم چیزهای زیادی یاد گرفتم. تا کلاس ششم ابتدایی در همان شهر خواندم و بعد برای تحصیلات متوسط به تهران آمدم و بعد به کلاسهای مختلف مخصوصا کلاسهای استاد ابوالحسن خان صبا رفتم و دو سال در خدمت ایشان بودم.
یعنی شما در نطنز به کلاس خاصی نرفته بودید و همینطور خودجوش و حداکثر در پیش تعزیهخوانها آواز کار کردید؟
بله، آنجا آن زمان یعنی بیش از 60 سال پیش در دهات چیزی بیشتر از این نبود. کلاس موسیقیای نبود. همین جوری به قول خودشان دیمی یاد میگرفتند.
چطور با کلاس ابوالحسن خان صبا آشنا شدید؟
شبی در یک میهمانی بودیم که مرحوم مجید وفادار هم آنجا بود. وقتی آواز خواندم ایشان خیلی خوششان آمد و گفت که من کلاس آواز ندارم اما شما را معرفی میکنم به استاد صبا که آن زمان هم تقریبا موسیقی رادیو در اختیار ایشان بود. ایشان یک نامه نوشت و من رفتم منزل مرحوم صبا.
اجازه بدهید همان داستان زندگی هنری و کارتان را بررسی کنیم. بعد از کلاس صبا پیش چه کسی آواز کار کردید؟
دیگر همانجا ردیفها را یاد گرفته بودم. هر چه را بلد نبودم هم از دوستان هنرمندی که در رادیو داشتیم میپرسیدم. استاد ابوالحسن خان صبا صدای من را شنید و دید که تقریبا ردیفها را بلد هستم. آن زمان روی این مساله تاکید داشتند کسی که میخواهد خواننده شود حتما باید ردیفهای موسیقی را بداند. ایشان من را معرفی کرد به ابراهیمخان منصوری که آنوقت رئیس کمیسیون موسیقی رادیو بود. من بعد از معرفی به ایشان با ارکستر خود ایشان در رادیو برنامه اجرا کردم.
این ماجرا مربوط به چه سالی است؟
سال 1328، تازه ضبط صوت آمده بود به ایران. برنامه آن موقع البته مستقیم بود و ضبط نمیشد. اولین ترانهای که خواندم در دستگاه همایون بود. یک تصنیف خواندم و یک آواز که جمعا در حدود نیمساعت برنامه اجرا کردم. آهنگش هم ساخت ابراهیم منصوری بود. یادم نیست شعرش را چه کسی سروده بود.
بعد هم در رادیو ماندید؟
بله، رادیو هم بودم ولی بعد از آن رفتم به مدرسه نظام و بعد هم دانشکده افسری. آن وقت شبهای جمعه در برنامه ارتش نیمساعت موسیقی داشتم و من آواز میخواندم. آنجا با ارکستر آقای محمد بهارلو آواز میخواندم. من هم در برنامه ارتش میخواندم هم در برنامه رادیویی میخواندم و هم در کلاس شش متوسط دبیرستان نظام بودم که در فیلمهای فارسی شرکت کردم. به وسیله آقای جواد لشگری در فیلمی به نام «روزنه امید» که اولین فیلمی بود که من در آن چند تا آهنگ خواندم.
جای کدام هنرپیشه خواندید؟
جای مجید محسنی و نصرتالله وحدت.
با فردین چطور آشنا شدید؟
من آشنا نشدم. به وسیله سیامک یاسمی این اتفاق صورت گرفت.
اولین بار در چه فیلمی به جای فردین خواندید؟
فکر میکنم فیلم «آقای قرن بیستم» بود که روی ترانهای از جعفر پوریاسینی ترانهای خواندم.
وقتی که جای فردین میخواندید نوع خاصی میخواندید که مشهور بود به نام آواز کوچهباغی.
بله. آواز بیات تهران یا به قول معروف کوچهباغی.
باوجود آنکه خودتان هم بچه تهران نبودید، چطور آواز بیات تهران را به این خوبی و جاافتادگی میخواندید؟
در تهران آن زمان این آواز معروف بود. دلکش هم این آواز را خوانده بود و ایشان هم تهرانی نبودند و اصلیتشان بابلی بود. مرحوم بدیعزاده به من گفت که ایرج تو بیا کوچهباغی بخوان و من هم آمدم آن غزل «معلمت همه شوخی و دلبری آموخت» را خواندم که شعری است از سعدی. این غزل گل کرد و مردم هم خیلی خوششان آمد.
چه سالی بود؟
سالش دقیق یادم نیست. فکر میکنم حدود سالهای 38.
شما چطور ریشهای شروع کردید به کار کردن آواز؟ شاید دقیق یادتان نیاید که کی و کجا بین مردم شناخته شدید اما شاید بتوانید آهنگی را نام ببرید که بعد از آن خیلی گل کردید و مردم خیلی شناختندتان.
اینطوری که خودم حس کردم من خودم به تدریج گل کردم. من اصلا به فکر شهرت و این حرفها نبودم. من عاشق موسیقی و هنر آواز بودم و به همین دلیل هم با 21 سال خدمتم در ارتش، خودم را بازنشسته کردم تا بتوانم برسم به کارهای هنریام.
با چه درجهای بازنشسته شدید؟
سرهنگ دو. یواش یواش کشیده شدم به فیلمها و رادیو و تلویزیون و اینور و آنور و خود به خود شهرت هم پیش آمد. روزی نبود که شب شود و من در آن یکی دو آهنگ نخوانده باشم. هر روز کارم بود. حتی یک سال منتقل شدم به آبادان و در هنگ ژاندارمری آبادان خدمت میکردم. پنجشنبه و جمعه میآمدم تهران، آهنگهایم را ضبط میکردم و دوباره برمیگشتم به آبادان.
شما به عنوان یک هنرمند در ارتش هم از درجات ویژهای برخوردار بودید. آیا مقامات توجه خاصی به شما میکردند؟
نه، آنها همیشه مخالفت میکردند به همین دلیل هم اسم هنری انتخاب کرده بودم. اسم اصلی من حسین است ولی چون در ارتش ایراد میگرفتند و اجازه نمیدادند، به اسم برادرم که ایرج هست میخواندم. هر وقت به من میگفتند که چرا میروی و میخوانی، میگفتم من نیستم، برادرم است.
کارهایی هم هست که آن موقع خوانده باشید و الان به خودتان بگویید که کاش نخوانده بودم؟
نه، هرچه خواندم یعنی خوب بوده. شاید خیلیها این را میگویند ولی من این را قبول ندارم. بعد از اینکه من و مرحوم فردین همکاریمان را شروع کردیم و همکاری سینماییمان شروع شد، مردم رو آوردند به طرف سینما. سیصد و خردهای سینما ساخته شد در ایران به خاطر اینکه کار سینمایی گرفت، مردم استقبال کردند از این کار.
این اتفاق و همکاری روی شهرت بیشتر فردین هم خیلی تاثیر داشت. درست است؟
دو تایی مچ شده بودیم. دیگر صدای من و بازی فردین را مردم قبول کردند و هنوز هم که هنوز است آن فیلمها برای مردم تازگی دارد و خوششان میآید.
خودتان اذیت نمیشدید که همه چیز به اسم فردین تمام میشود؟
نه، چرا اذیت شوم؟ مردم میدانستند که خود فردین صدا ندارد و این ایرج است.
پس چطور قبول میکردند که این فردین است که دارد میخواند؟
به هر حال این تاثیر سینماست و آنها هم قبول کرده بودند.
ارتباط شما با هم چطور بود؟
خیلی خوب بود. با هم رفت و آمد داشتیم تا آخر زندگی ایشان.
پس موردی پیش نیامد که بین شما کدورتی بهوجود بیاید؟
پنج شش ماهی دستی دستی کاری کردند که بین ما کدورت پیش آمد و ما هم قهر کردیم. روزنامه باعث شده بود. هی مینوشتند ایرج باعث شهرت فردین شد یا فردین باعث شهرت ایرج شد. همین چیزها باعث شد که ما کدورت پیدا کردیم.
از کار کردن با کدام آهنگساز راضیتر بودید و بیشتر لذت میبرید؟
هر آهنگسازی دو سه تا آهنگ خوب دارد و بعد تصادفی به تور هم میخوردیم و با هم آشنا میشدیم و من آهنگهایشان را میخواندم. همهشان را دوست دارم. آن زمان کارهای خوبی میساختند. ملودیها خوب بود.
چند تا آهنگ خوب را که میپسندید بگویید.
خیلیها این سوال را از من پرسیدند ولی نمیدانم چه بگویم. یکی دو تا که نیست من بیشتر از 800 ترانه و آواز خواندم در ظرف چهل سال نمیتوانم بگویم کدام خوب است. بستگی دارد به مقتضای زمان و مکان. هر کدام یک گرایشی خاص مخصوص خودش را دارد.